eitaa logo
🤝امیدان آینده🤝
381 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
168 ویدیو
15 فایل
کانال اطلاع رسانی و گزارش فعالیتهای واحد دانش آموزی پایگاه شهید سهیلی #اردو، #کلاسهای_آموزشی، #کلاسهای_دینی و #فعالیتهای_گروهی_متنوع (پایه تحصیلی پنجم تا دوازدهم) باهم #رفیق شدیم تا همدیگر را بسازیم❣️ جهت ثبت نام: @Reza_mirbak ⁦۰۹۳۶۵۱۸۱۷۱۹
مشاهده در ایتا
دانلود
🖼 | به من عطا کن.....❣ ✅ فرازی از ♥️ (۹) 🦋 ✅🆔 @heiat_aleyasin
📢📚 ✅ در 🌙🦋 "پیشنهاد ویژه کتابخوانی در ماه مبارک رمضان" 🔹 گروه های و : کتاب "شهر خدا" رازهای روزه‌داری در ماه مبارک رمضان 💳 قیمت : 15.000 تومان 🔸 گروه های و : کتاب "تنهای تنها" خاطراتی بی نظیر از شهید بلورچی 💳 قیمت : 10.000 تومان 📝 سفارش کتاب : @moji_photo 📆 مهلت تا 1 اردیبهشت جانمونی رفیق... التماس دعا...❣️ ❤️ ❤️ ❤️ ✅🆔 @omidane_ayande
🤝امیدان آینده🤝
📖 #بخوانید ✅ رمّان افتخار مقدس 🔹 نوشته ابوالفضل جواهری 🔸 گروه شهید حججی❣️ ⬅️ قسمت ششم: ساعت چهار صب
📖 ✅ رمّان افتخار مقدس 🔹 نوشته ابوالفضل جواهری 🔸 گروه شهید حججی❣️ ⬅️ قسمت هفتم: چند روز گذشته بود و ما داشتیم برای عملیاتی به نام کربلای ۱ با رمز "یا ابوالفضل العباس ادرکنی" در تاریخ ۱۳۶۵/۴/۱۰ آماده می‌شدیم. عملیات دقیقا برای یک روز بعد بود باورم نمی‌شود که فردا می‌خوام جلوی عراقی ها وایسم. از هیجان بدنم داغ شده بود. شب بود ولی اصلا خوابم نمی‌برد علی و مجید اون طرف چادر باهم حرف می‌زدن و بقیه هم خواب بودن بلند شدم و از علی و مجید پرسیدم چرا شما نمی‌خوابین؟ دوست ندارید زود تر فردا بشه و تفنگ دستتون بگیرید؟ مجیدم با همون لحجه عبادانیش گفت خو ها کوکا اما انگار خودت نمی‌تونی بخوابی، ها؟ منم گفتم نه. و بعد از علی پرسیدم تو‌ چی؟ علی هم گفت راستش می‌ترسم اگه من اینجا بمیرم و شهید بشم کی می‌خواد نیاز های مادر و خواهر کوچیک ترم رو برآورده کنه؟ منم گفتم نگران نباش انشاالله هل می‌شه با هزار دلداری بالاخره علی رو رازی کردم که بخوابه انشاالله فردا روز خوبی بود... ادامه دارد.... 📝 🥇 ❤️ ❤️ ✅🆔 @omidane_ayande
📸 ✅ دورهمی به مناسبت سالروز تولد شهید ❣ ⬅️ به همراه مرور خاطرات زیبا از شهید👌 📆 سه شنبه ۲ اردیبهشت ماه ⬅️ جای بقیه رفقا خالی بود...🌹 🙏 ❤️ ❤️ ✅🆔 @omidane_ayande
4_5841472242038344119.mp3
6.73M
🎙 | 🌙🦋 🔹 پیشنهادی جهت استفاده هرچه بیشتر از 🌹... ⬅️ جانمونی رفیق... التماس دعا.... ❤️ ❤️ ❤️ ✅🆔 @omidane_ayande
🤝امیدان آینده🤝
🎥 #ببینید | #ماه_پرواز🌙🦋 🔹 پیشنهادی جهت استفاده هرچه بیشتر از #ماه_مبارک_رمضان 🌹#شیرینی_را_دیرتر_ب
📢 | 🌙🦋 ✅ پروژه جمعی ❤️ ⬅️ ختم قرآن دسته جمعی 🔹با توجه به معانی، در ❣️ 🔸 گروه شهید تهرانی مقدم ( جزء 1 الی 9) 🔸 گروه شهید همدانی ( جزء 10 الی 17) 🔸 گروه شهید حججی ( جزء 18 الی 24) 🔸 گروه شهید پناهی ( جزء 25 الی 30) ✔️ انشاالله به صورت هفتگی نکات قرائت شده توسط هر گروه در کانال بارگذاری خواهد شد. 📞 با خود در ارتباط باشید... ❤️ ❤️ ❤️ ✅🆔 @omidane_ayande
🤝امیدان آینده🤝
📖 #بخوانید ✅ رمّان افتخار مقدس 🔹 نوشته ابوالفضل جواهری 🔸 گروه شهید حججی❣️ ⬅️ قسمت هفتم: چند روز گذش
📖 ✅ رمّان افتخار مقدس 🔹 نوشته ابوالفضل جواهری 🔸 گروه شهید حججی❣️ ⬅️ قسمت هشتم: همه داشتن برای رفتن آماده می‌‌شدن خیلی خوشحال بودم. وقتی به اون جا رسیدیم به همه اصلحه و تفنگ می‌دادن تفنگ رو که گرفتم صفت چسبیدم بهش. با این که تو میدون جنگ بودم احساس خوشحالی می‌کردم. به تفنگم خیره شده بودم که آقا سینا از اون طرف داد زد احمد بیا اینجا! رفتم اونجا و آقا سینا گفت تو با جواد برو پرسیدم آقا جواد؟ پس خودتون چی؟ گفت نگرانباش من با او گروه میرم با آقا جواد، علی، مجید و چند نفر دیگه رفتم تو یکی از این سنگر ها پرسیدم آقا جواد آقا سینا با اون گروه کجا رفت آقا جواد با مکس گفت برای شهادت رفت اشک تو چشمام جمع شد ولی زود خودم رو جمع کردم چون منم برای همین اومده بودم... ادامه دارد.... 📝 🥇 ❤️ ❤️ ✅🆔 @omidane_ayande
🤝امیدان آینده🤝
📖 #بخوانید ✅ رمّان افتخار مقدس 🔹 نوشته ابوالفضل جواهری 🔸 گروه شهید حججی❣️ ⬅️ قسمت هشتم: همه داشتن ب
📖 ✅ رمّان افتخار مقدس 🔹 نوشته ابوالفضل جواهری 🔸 گروه شهید حججی❣️ ⬅️ قسمت آخر: چند روز بود که از عملیات گذشته بود. یه جا سنگر گرفته بودم و هر موقع که فکر می‌کردم وقتشه از سنگر می‌اومدم بیرون و تیر اندازی می‌کردم. مجید هم بقل من و علی یزره اون ور تر بود. و آقا جواد اون پشت داشت تانکای عراقی رو با آرپیچی می‌زد اون روز، روز تولدم بود ولی به هرچی فکر می‌کردم به غیر از تولد. اون طرف پیش آقا جواد اینا صدای فریاد شنیدم رفتم. اون جا، دیدم چند نفر به زور آقا جواد رو گرفتن و آقا جواد داره فریاد می‌زنه. خشکم زده بود که سمت علی و مجید یه صدای انفجار اومد. رفتم اون جا. تو اون گرد و قبار دنبال علی و مجید می‌گشتم، همه مجروح شده بودن. چیزی که می‌دیدم باورم نمی‌شود علی پاهاشو از دست داده بود همون موقع یه چیز به بدنم بر خورد کرد احساس کردم بدنم گرم شده به شکمم نگاه کردم پر خون شده بود. چشمام کم کم داشت بسته می‌شد که مجید با گروه کمکی از راه رسید. چشم هامو بستم و مجید با گریه به من گفت، تولدت مبارک. به یاد سربازانی که تا آزادی شهر مهدان جنگیدند یک بار صلوات. 📝 🥇 ❤️ ❤️ ✅🆔 @omidane_ayande
🤝امیدان آینده🤝
#اطلاعیه📢📚 ✅ #بال_پرواز در #ماه_پرواز🌙🦋 "پیشنهاد ویژه کتابخوانی در ماه مبارک رمضان" 🔹 گروه های #هشت
📢 ✅ مسابقه کتابخوانی هفتگی ⬅️ ویژه ماه مبارک رمضان 🔹 کتاب "شهر خدا" 🔸 انشاالله بعد از ماه مبارک رمضان، از تقدیر به عمل می آید. جانمونی رفیق... 📚 در 🌙🦋 ❤️ ❤️ ❤️ ✅🆔 @omidane_ayande