هدایت شده از کانال حسین دارابی
🔹 حکیم بزرگی روی شنها نشسته و در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر.
حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا.
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند.
حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک سال بعد بیا.
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند. مرد این بار گفت: #نمیدانم و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید.
حکیم خط بلندی کنار آن خط کشید و گفت حالا کوتاه شد.
🔹این حکایت، یکی از رموز مهم در مسیر پیشرفت را نشان میدهد.
▪️اولاً؛ نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست. با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست میخورند.
▪️ثانیاً؛ به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده.
▪️ثالثاً؛ با کوتاه کردن دیگران ما بلند نمیشویم و برعکس، بازتاب رفتار ما باعث کوتاهیمان میشود.
▪️رابعاً؛ #رشد در آموختن نهفته است. گاهی چند سال درس استادی میرویم اما با کارهایمان، یا راه آموختن را بر خود میبندیم. یا اجازه نمیدهیم به ما بیاموزاند و یا رفتاری میکنیم که ما را شایسته آموختن نمیداند
#فتامل
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
هدایت شده از خوشنویسی | ملجا
دلم به مستحبی خوش است
که جوابش واجب است :)🌿
#امام_زمان
_____
https://eitaa.com/maljakhat
چهاردهمین روز چله#زیارت_عاشورا🌿
هدیه به ارباب به نیابت از شهید نوید
التماس دعا...
#شهیدانه
دو ماه اخر نمیتونست غذا بخوره
روده رو برداشته بودن و راه
روده و معده رو بسته بودن
دکتر گفته بود که اگه غذا بره تو شکمش کارش تمومه..
بچه ها که میرفتن خونشون
وقت غذا که میشد اروم میرفتن
دور از چشم علی غذا بخورن
علی با همون صدای گرفته
میگفت بیاید پیش من غذا بخورید
غذا که میخورید خوشم میاد
تو بستــر هم جهــاد با نفسش
تمومی نداشت...!
خاطره: حسنلطفی
#شهیدعلیخلیلی
____________
https://eitaa.com/omidgah
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 دیدار آرمیتا رضایینژاد فرزند شهید داریوش رضایینژاد با رهبر انقلاب در حاشیه نمایشگاه دستاوردهای صنعت هستهای کشور
💻 Farsi.Khamenei.ir
پانزدهمین روز چله#زیارت_عاشورا🌿
هدیه به ارباب به نیابت از شهید نوید
التماس دعا...
15.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الو امام رضا؟😭💔
#التماسدعا
______________
https://eitaa.com/omidgah
شانزدهمین روز چله#زیارت_عاشورا🌿
هدیه به ارباب به نیابت از شهید نوید
التماس دعا...
#شهیدانه
من چندین بار باخانواده به منزل آقای بهشتی رفت وآمد کرده ام واز نزدیک شاهد برخورد مهربانانه وجذاب وآکنده از محبت ایشان نسبت به اهل خانه وبه خصوص فرزندانشان بوده ام. با فرزندشان درکمال ادب واحترام برخورد میکرد مثلاً وقتی میخواست ایشان را صدا بزند میگفت آقا محمد رضا، عزیزم بیا واین کاررا انجام بده .
[کتاب سیره شهید دکتر بهشتی]
#شهیدانه
یک روز قبل از اذان صبح رفتم وضو بگیرم. دیدم تنهایی دستشویی های مقر را می شست. گاه هم، دور از چشم همه، حیاط را آب و جارو می زد.
[یادگاران، جلد چهار، کتاب حسن باقری]
هفدهمین روز چله#زیارت_عاشورا🌿
هدیه به ارباب به نیابت از شهید نوید
التماس دعا...
#شهیدانه
همیشه یک دستمال پارچه ای داخل جیبش داشت. وضو که می گرفت، آن را درمی آورد و با آن دستانش را خشک می کرد و هیچ گاه از حوله استفاده نمی کرد .
گاهی بعد از نماز ذکر مصیبتی خوانده می شد. شدیداً متأثر می شد و اشک می ریخت. همان دستمال را درمی آورد و جلوی چشمانش می گرفت. عشق و علاقه فراوانی نسبت به ائمه داشت.
شهید یوسف کلاهدوز
[کتاب هالهای از نور]
.
یکاخلاقناهنجارازیکعالمویکعملخلاف
ازیکنفرطلبه،آنقدرکمکمیکنددرفسادو
اخلاقواعمالمردم،کمترچیزیمیتواند آنقدرکمککند...
-امامخمینیره
نوجوان شهيد محمدباقر حبيباللهي(محمد مينياب)
کتابچه دعاي کميل، هميشه باهاش بود. بعد از هر نمازي، فرازهايي از دعا را ميخواند. يک بار به شوخي بهش گفتم:آقا محمد، دعاي کميل مال شبهاي جمعهست؛ چرا شما هر روز ، بعد از هر نمازي دعا ميخواني؟ گفت:«مگر انسان فقط شبهاي جمعه، به خدا نياز دارد؟! ما هر لحظه به خدا احتياج داريم! دعا کردن، پاسخ به همين نياز ماست.
منبع: محمد مین یاب، صفحه:20
________________
https://eitaa.com/omidgah
هجدهمین روز چله#زیارت_عاشورا🌿
هدیه به ارباب به نیابت از شهید نوید
التماس دعا...
نوزدهمین روز چله#زیارت_عاشورا🌿
هدیه به ارباب به نیابت از شهید نوید
التماس دعا...
#شهیدانه
جاده های کردستان آن قدر نا امن بود که وقتی می خواستی از شهری به شهر دیگر بروی، مخصوصا توی تاریکی، باید گاز ماشین را می گرفتی، پشت سرت را هم نگاه نمی کردی. اما زین الدین که هم راهت بود، موقع اذان، باید می ایستادی کنار جاده تا نمازش را بخواند. اصلا راه نداشت. بعد از شهادتش، یکی از بچه ها خوابش را دیده بود؛ توی مکه داشته زیارت می کرده. یک عده هم همراهش بوده اند. گفته بود «تو این جا چی کار می کنی؟» جواب داده بوده «به خاطر نمازهای اول وقتم، این جا هم فرمانده ام. »
[یادگاران،کتاب شهید زین الدین]