#شهیدانه
همیشه یک دستمال پارچه ای داخل جیبش داشت. وضو که می گرفت، آن را درمی آورد و با آن دستانش را خشک می کرد و هیچ گاه از حوله استفاده نمی کرد .
گاهی بعد از نماز ذکر مصیبتی خوانده می شد. شدیداً متأثر می شد و اشک می ریخت. همان دستمال را درمی آورد و جلوی چشمانش می گرفت. عشق و علاقه فراوانی نسبت به ائمه داشت.
شهید یوسف کلاهدوز
[کتاب هالهای از نور]
.
یکاخلاقناهنجارازیکعالمویکعملخلاف
ازیکنفرطلبه،آنقدرکمکمیکنددرفسادو
اخلاقواعمالمردم،کمترچیزیمیتواند آنقدرکمککند...
-امامخمینیره
نوجوان شهيد محمدباقر حبيباللهي(محمد مينياب)
کتابچه دعاي کميل، هميشه باهاش بود. بعد از هر نمازي، فرازهايي از دعا را ميخواند. يک بار به شوخي بهش گفتم:آقا محمد، دعاي کميل مال شبهاي جمعهست؛ چرا شما هر روز ، بعد از هر نمازي دعا ميخواني؟ گفت:«مگر انسان فقط شبهاي جمعه، به خدا نياز دارد؟! ما هر لحظه به خدا احتياج داريم! دعا کردن، پاسخ به همين نياز ماست.
منبع: محمد مین یاب، صفحه:20
________________
https://eitaa.com/omidgah
هجدهمین روز چله#زیارت_عاشورا🌿
هدیه به ارباب به نیابت از شهید نوید
التماس دعا...
نوزدهمین روز چله#زیارت_عاشورا🌿
هدیه به ارباب به نیابت از شهید نوید
التماس دعا...
#شهیدانه
جاده های کردستان آن قدر نا امن بود که وقتی می خواستی از شهری به شهر دیگر بروی، مخصوصا توی تاریکی، باید گاز ماشین را می گرفتی، پشت سرت را هم نگاه نمی کردی. اما زین الدین که هم راهت بود، موقع اذان، باید می ایستادی کنار جاده تا نمازش را بخواند. اصلا راه نداشت. بعد از شهادتش، یکی از بچه ها خوابش را دیده بود؛ توی مکه داشته زیارت می کرده. یک عده هم همراهش بوده اند. گفته بود «تو این جا چی کار می کنی؟» جواب داده بوده «به خاطر نمازهای اول وقتم، این جا هم فرمانده ام. »
[یادگاران،کتاب شهید زین الدین]