eitaa logo
مَلجَــــــا
277 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
17 فایل
‌﷽ ما نه از رفتن آنها، که ازماندن خویش دلتنگیم! #شهید‌سید‌مرتضی‌آوینی •همسایه ⸤ @shahid74m ⸣ 「 @maljakhat 」خوشنویسی ملجا• •تنها راه ارتباطی: https://daigo.ir/pm/1HaxEU ོ کپی‌حلال‌بھ‌شرط‌ذکر۳صلوات‌ جهت‌تعجیل‌درفرج‌‌‌و‌شادےارواح‌طیبه‌ےشهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
طرفـــــ داشتـــــ غیبتـــــ مےڪرد‌، بهش‌‌ گفتـــــ :شونه‌هاتو‌ دیدے.. گفتـــــ :‌مگه‌‌ چیشده؟ گفتـــــ :‌ یه‌‌ ڪوله‌ بارے از‌‌ گناهانِ ‌اون‌‌ بنده‌‌ خدا‌‌ رو‌ شونه‌هاے توعه..! شهید‌محمدرضا‌دهقان‌امیرے🌿
زندگے مثـل جلسه‌امتحان استـــــ .📝 بارها غلـط مینویسـیم، 🖋 پاڪ میڪنیـم، و دوبار غلـط مے نویسیم. غافل از اینڪہ ناگهان⚡️ فریــاد میزند: 《برگه ها بالا...!!!》
-بہ‌نام‌تو‌ یا‌ستار‌العیوب . . .(:
جورے ‌‌باش . . کھ هر وقت‌ . . حضرٺ‌عشق{؏ـج} یاد‌ټ افتاد⇦✨ با‌ لبخند ‌بگھ : خداحفظش‌کنہ..:)♥️ |🌱
سالگرد‌زمینے‌شدنٺ‌مبارڪ برادر‌اسمانے‌ام . . .♥️ |مهرباݩ‌برادرم🌱 ᴏᵐᶦᵈᵍᵃʰ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌱 محاݪ‌اسٺ‌لبخند‌بزند‌و‌حال‌دلم‌عوض‌نشود(:
🌿 مجنون تو کوه را زِ صحرا نشناخت دیوانہ عشـــق تو سر از پا نشناخت هر ڪس به تو رَه یافت،زِ خود گم گردید آنڪس که تو را شناخت خود را نشناخت♥️ •° @omidgah •°
در کتاب به شرط عاشقی، رضیه غبیشی همسر شهید سیاح طاهری با کمک برادر بزرگوار شهید، ساسان (علی) سیاح‌طاهری، هم‌رزمانش، رضا صریحی، کاظم فرامرزی، مکی یازع، کاظم برندک، مهرزاد ارشدی و در نهایت محمدحسین فرزند ارشد شهید خاطرات و روایات مربوط به زندگی او را جمعآوری و تدوین کرده‌اند. در انتهای کتاب هم تصاویری از مراحل مختلف زندگی شهید بزرگوار قرار داده شده است. ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ گزیده‌از‌ڪتابッ روز بعد از رفتنش، برای دیدن بابام به شیراز رفتم. زندگی در جریان بود، اما من خوب نبودم. نمی‌توانستم خوب باشم. دوشنبه شب خانهٔ بابام تماس گرفت و من با شنیدن صدایش آرامش گرفتم. رفتم تو حیاط تا صدایش را واضح‌تر بشنوم. گفت: «سلام خوبی، بابات اینا حالشون خوبه، خودت چطوری، راحت رسیدی؟ من ساعت دو دیشب رسیدم.» به صورت رمزی پرسیدم: «همون جای قبلی هستی؟» گفت: «آره.» با خودم گفتم: ای وای این بارم رفته حلب، همون جایی که ترکش خمپاره تو سرش خورده بود. - فعلاً اینجام تا ببینم چی می‌شه، حلالم کن. - حلال زنده و سلامتی. - کاری نداری؟ - نه قربانت، مواظب خودت باش، خداحافظ. یک‌باره دلم گرفت و به‌شدت دلتنگش شدم. نفسی عمیق کشیدم. هوای سرد و درخت‌های خرمالوی توی حیاط بی‌برگ و ساکت چون من سکوت کرده بودند. به آسمان سیاه شب نگاه کردم. انگار همه‌چیز مرا زیر نظر داشت: ستاره‌ها، آسمان و حتی درخت‌های خرمالوی منزل بابا… ᴏᴍɪᴅɢᴀʜ
بھ‌دوسٺ‌گرچہ‌عزیز‌اسٺ‌راز‌دݪ‌مگشا؎...🌱 | ⓞⓜⓘⓓⓖⓐⓗ