@manbardelnshin - حجت الاسلام دانشمند(1).mp3
6.46M
انقد گریھ میڪرد تا از غصہ مرد!
گفتیم چرا انقدھ گریہ میکنے؟
گفت:من یھ چیزی از #امام_زمان (؏جل الله)دیدم دیگہ نمیتونم زندگے کنم ..!
- چی دیدی؟
گفت دیدم..
#حاجآقادانشمند🌱
@omidgah
بزرگترینعیببرایدنیاهمینبسکه
بیوفاست . . . :)
-امامعلیعلیهالسلام'
@omidgah
من اهل قسم نیستم
ولی مجبورم ، دلم می سوزد،
یک کلمه می گویم :
خانم ها، آقایان! بشنوید!
به حضرت زهرا (س) قسم ،
اگر لطیف نباشید ،
چیزی گیرتان نمی آید ،
خودتان را معطل نکنید .
هی روزی چندتا اوقات تلخی
راه می اندازد، عصبانی می شود،
از این طرف هم می خواهد بشود ،
زبده العارفین، عمده المکاشفین ،
یک بار این قسم را خوردم
که تا لطیف نشوید
چیزی گیرتان نمی آید.
#استادفاطمینیا
#پایدرسدل
@omidgah
#رزقشبانھ
۱۴صلواتهدیہمےکنیم
جهتتعجیلدرفرجامامزمان"عج"
بهنیت #شهیدابراهیمباقری
#عاشقانهشهدا
مشغول آشپزی بودم، آشوب عجیبی در دلم افتاد، مهمان داشتم، به مهمانها گفتم: شما آشپزی کنید من الان بر می گردم. رفتم نشستم برای ابراهیم نماز خواندم، دعا کردم، گریه کردم که سالم بماند، یک بار دیگر بیاید ببینمش. ابراهیم که آمد به او گفتم که چی شد و چه کار کردم. رنگش عوض شد و سکوت کرد، گفتم: چه شده مگر؟ گفت: درست در همان لحظه می خواستیم از جاده ای رد شویم که مین گذاری شده بود. اگر یک دسته از نیروهای خودشان از آنجا رد نشده بودند، می دانی چی می شد ژیلا؟ خندیدم. باخنده گفت: تو نمی گذاری من شهید بشوم، تو سدّ راه شهادت من شده ای؟ بگذر از من!
همسر شهید همت می گوید: بارها به من می گفتند: «این چه فرمانده لشکری است که هیچ وقت زخمی نمی شود؟ برای خودم هم سؤال شده بود، از او می پرسیدم: تو چرا هیچ وقت زخمی نمی شوی؟ می خندید ،حرف تو حرف می آورد و چیزی نمی گفت. آخر، شب تولد مصطفی رازش را به من گفت: «پیش خدا کنار خانه اش، از او چند چیز خواستم: اول: تو را، بعد: دو پسر از تو تا خونم باقی بماند، بعد هم اینکه اگر قرار است بروم زخمی یا اسیر نشوم. آخرش هم اینکه نباشم توی مملکتی که امامش توش نفس نکشد.» همین هم شد
-بهنقلازهمسرشهید
#شهیدهمت
. همان، ص66.
@omidgah
وصیتِمن
بهدخترانیڪہعڪسهایشان
رادرشبڪہهایِاجتماعیمیگذارند؛
ایناستڪہاینڪارشماباعثمیشود
امامزمــانخونگریهڪند..!💔
وصیټشهید #مهدۍمحسنرعد
#شهیدانه ✨
@omidgah