eitaa logo
مَلجَــــــا
277 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
17 فایل
‌﷽ ما نه از رفتن آنها، که ازماندن خویش دلتنگیم! #شهید‌سید‌مرتضی‌آوینی •همسایه ⸤ @shahid74m ⸣ 「 @maljakhat 」خوشنویسی ملجا• •تنها راه ارتباطی: https://daigo.ir/pm/1HaxEU ོ کپی‌حلال‌بھ‌شرط‌ذکر۳صلوات‌ جهت‌تعجیل‌درفرج‌‌‌و‌شادےارواح‌طیبه‌ےشهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفقایم توی بسیج فهمیده بودند مصطفی ازم خواستگاری کرده. از این طرف و آن طرف به گوشم می رساندند که «قبول نکن، متعصبه». با خانمها که حرف میزد، سرش را بالا نمیگرفت. سر برنامه های بسیج اگر فکر می کرد حرفش درست است، کوتاه نمی آمد. به قول بچه ها حرف، حرف خودش بود. معذرت خواهی در کارش نبود. بعد از ازدواج، محبتش به من آنقدر زیاد بود که رفقایم باور نمی کردند این همان مصطفایی باشد که قبل از ازدواج می شناختند. طاقت نداشت سردرد من را ببیند :)) @omidgah
| ۱۴‌صلوات‌هدیہ‌مے‌کنیم جهت‌تعجیل‌در‌فرج‌امام‌زمان‌"عج" به‌نیت‌
هدایت شده از °|حوالےتو|°
~🕊 فرازی از وصیت‌ نامه💌 اگر‌دخترے"حجابش"را‌رعایٺ‌ڪند،ۅ پسرے"غیرتش"راحفظ ڪند، و‌هر‌جوانۍکھ "نما‌ز‌اول‌وقت‌" را درحدتوان شرو‌ع‌ڪند؛ اگر‌دستم‌برسد‌سفارشش‌رابھ مولایم امام‌حسین‌«؏»خواهم‌ڪردو اورا دعا‌مے‌کنم. @mah_e_shahid
هدایت شده از مَلجَــــــا
-بہ‌نام‌تو🌱 -یا‌مَلجَــا‌ڪُل‌ِّمَطرود
هدایت شده از مَلجَــــــا
السلام‌علیڪ‌یااباعبداللّٰه‌الحسین🌱
هدایت شده از مَلجَــــــا
السلام‌علیڪ‌یا‌صاحب‌الزمان✋🏾
این پا و آن پا می کرد،انگار سردر گم بود. تازه جراحتش خوب شده بود. تا اینکه بالاخره گفت:«نمی دانم کجای کارم لنگ می زند،حتما باید نقصی داشته باشم که شهید نمی شوم،نکند شما راضی نیستی؟» آن روز به هر زحمتی بود سوالش را بی پاسخ گذاشتم. موقع رفتن به منطقه بود؛ زمان خداحافظی به من گفت:«دعا کن شهید بشم،ناراضی هم نباش!» این حرف محمدرضا خیلی به من اثر کرد؛ نمی توانستم دلم را راضی کنم و شهادتش را بخواهم، اما گفتم:«خدایا هرچه صلاحت است برای او مقدر کن.» ....  و برای همیشه رفت -به‌نقل‌از‌همسر‌شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از خوشنویسی | ملجا
انسان‌صبور‌پیروزی‌را‌از‌دست‌نمی‌دهد هرچند‌زمان‌ان‌طولانی‌باشد. -امام‌علی‌"علیه‌السلام" @maljakhat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1093012719.mp3
7.3M
«ماجرای یک عهد» ماجرای‌شخصی‌گناهکار‌که‌در‌شرایط‌بسیار سخت‌به‌امام‌زمان‌(عج)‌توسل‌کرد عج @omidgah
| ۱۴‌صلوات‌هدیہ‌مے‌کنیم جهت‌تعجیل‌در‌فرج‌امام‌زمان‌"عج" به‌نیت‌
چون کسۍ بھ تو گمان نیڪ برد خوشبینۍ او را تصدیق کن؛حکمت۲۴۷📚- امیرالمومنین( ع)
هدایت شده از مَلجَــــــا
-بہ‌نام‌تو🌱 -یا‌مَلجَــا‌ڪُل‌ِّمَطرود
هدایت شده از مَلجَــــــا
السلام‌علیڪ‌یااباعبداللّٰه‌الحسین🌱
هدایت شده از مَلجَــــــا
السلام‌علیڪ‌یا‌صاحب‌الزمان✋🏾
چیزی که کمیت‌ها را تبدیل به کیفیت ها می‌کند، صفت صابر بودن است . . . [ شهید‌‌ دیالمه ]
خوشحال بود‌. گفت: خبر خوشی دارم. پرسیدم: چیه؟ گفت: فردا حرکت می‌کنیم می‌ریم گیلان غرب. منم خوشحال بودم که می‌توانم با او بروم. اما حرف کشید به شهادت و جدایی من و اصغر. قبلا هیچ وقت اصغر اجازه نمی‌داد به راحتی درباره مرگ خودم و اتفاقاتی که ممکن است برای من بیفتد و باعث دور شدن ما از هم شود، حرفی بزنم. نمی‌دانم؛ ولی آن شب ساکت نشست تا من هرچه می‌خواهم بگویم. حس غریبی داشتم. حرفهایی به زبانم می‌آمد که هیچ وقت تا قبل از آن بهش فکر نکرده بودم. گفتم: دیر یا زود برای من اتفاقی می‌افته؛ در آن لحظه تو بالای سرم نیستی. بعد خبردار می‌شی. وقتی آمدی زیاد بی تابی نکن، مبادا منو تنها بذاری. دلم می‌خواد با من باشی. تا اون وقتی که منو خاک می‌سپارین. اصغر اما هیچ نگفت. بعد آرام و شمرده یک به یک مراحل بعد از خاکسپاری را همان طور که دوست داشتم برایش شرح دادم. گفتم: دلم می‌خواد بعد از دفن و رفتن مردم، سرخاکم بمونی، زود نرو، تنها نذار…بعدشم تا تونستی بیا سرخاکم. برایم سوره یاسین بخوان. بدون که صداتو می‌شنوم…یادت نره. این حرفها را که می‌زدم اصغر فقط تماشا می‌کرد. خودم هم تعجب کرده بودم حرفم که تموم شد با لحن غم انگیزی گفت: تو خیال می‌کنی من تحمل این چیزایی رو که گفتی  دارم؟ ازش خواستم تقاضایم را بپذیرد. اصغر هم در مقابل فقط یک جمله گفت: از کجا معلوم من زودتر از تو نرم؟ -به‌نقل‌از‌همسر‌شهید @omidgah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با اینڪه شغلش نظامی بود و جایگاهی برای خودش داشت؛ اوقات فراغتش را برای مردم بےبضاعت بنایۍ مۍ‌ڪرد. هرمقدارڪه میتوانست خانه شان را تعمیر میکرد.بدون اینڪه اجرتی برای ڪارش طلب ڪند. تمام این ڪارها را طوری انجام می دادکه کمتر کسی متوجه شود واخلاص و گمنامے برایش باقۍ بماند✨ شاید به همین خاطر بود ڪه به همسرش سفارش ڪرده بود: "بعداز شهــادت نبینم جایۍ بری و از من تعریف کنے‌" @omidgah
•[﷽]• 「‌💌|وَاذکُراسمَ‌ربّك‌وتبَتَّل‌إلیهِ‌تَبتیلاٰ نام‌خد‌ار‌ایا‌دکن‌و‌تنها‌به‌او‌دل‌ببند. 📚|سـوره‌انســان،آیـه۵۲ اگرمواظب‌دلتان‌باشید وغیرخدارا درآن‌راه‌ندهید آن‌چـه را دیگـران‌نمی‌بیننـد شما می‌بینید‌و آن‌چه دیگران نمی‌شنوند شما می‌شنوید... 💬|شیخ‌رجبعلی‌خیاط🌱 | @omidgah
「‌📬|بایدیادمان‌بماند... سختےسنگرهای‌کمین‌را هـوررا،نیزارهارا،و‌اخـلاصِ رزمنده‌هـارا،تا‌مبـادا زمـان‌از یادمــان‌ببــردڪه‌مـدیـونِ‌ چه‌کسانے‌هستیم...🌱 🕊 @omidgah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
「‌📚|چشم‌شان‌که‌به‌مهدی‌افتاد ازخـوشحـالی‌بال‌درآوردنـد. دوره‌اش‌کردند‌و شروع‌کردن بـه‌شعـاردادن:فـرمـانـده‌آزاده آماده ایم‌آماده...✌🏻🇮🇷 هــرڪسی‌هــم‌ڪه‌دستـش‌ به‌مهدی‌مےرسید،‌امان‌نمی‌داد؛ شــروع می ڪرد به بوسیدن… مخمصه‌ای‌بود‌برای‌خودش... خلاصه‌به‌هر‌سختیی‌که‌بودازچنگ بچـه‌هـای‌بسیجـی‌خـلاص‌شـد،‌امـا به‌جای‌اینڪه‌ازاین‌همـه‌ابـرازمحبت‌ خوشحال‌باشد...❗️ باچشمـانی‌پــرازاشڪ‌بـه‌خـودش نهیـب‌مـی‌زد: «مهـدی‌خیال‌نڪنـی ڪسی‌شدی‌که‌‌ایـن‌قـدر‌بهـت‌اهمیت میـدن،‌تـوهیچـی‌نیستـی‌،تــو‌خـاڪ پای این بسیجی هایی… @omidgah
ست‌یاد‌کنیم‌شهدا‌را با‌ذکر‌صلوات‌و‌قرائت‌فاتحه‌ایی✨'