eitaa logo
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
3هزار دنبال‌کننده
32.9هزار عکس
28.4هزار ویدیو
54 فایل
حتما روزیت بوده بیای📩 اینجا خدایی شو،🕊️ دلت روشن میشه🔆 ❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙باخدا باش وپادشاهی کن. 💜بی خداباش،هرچه خواهی کن 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
💠حتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ﴿99﴾ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿100﴾ 🔸تا زمانی که یکی از آنان را مرگ در رسد، می گوید: پروردگارا! مرا بازگردان تا به جبران گذشته عملی صالح به جای آورم. این سخنی است که او (از حسرت) می‌گوید و در برابر آنها عالم برزخ است تا روزی که برانگیخته شوند. 👈 ، آیه 99 و 100
💠يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ 🔸اى مردم، شما نيازمندان به خدا هستيد و تنها خداست كه بى نياز و ستوده است 📗آیه 15 سوره فاطر 🔸خداوندا.... 🔸چه دارد آن كس كه تو را ندارد؟ 🔸و چه ندارد آن كه تو را دارد؟
6.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠بالاترین ذکر از نگاه آیت الله بهجت(ره) 🔸هیچ ذکری، بالاتر از «ذکر عملی» نیست؛ هیچ ذکرِ عملی، بالاتر از «ترک معصیت در اعتقادیات و عملیات» نیست. و ظاهر این است که ترک معصیت به قول مطلق، بدون «مراقبه دائمیه»، صورت نمی‌گیرد. 📗به‌سوی محبوب، ص۴۰
💠تصویری از یک سلول بدن انسان 🔹الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ 🔸همان كسى كه هر چيز را به نيكوترين وجه خلق كرد 📗آیه 7 سوره سجده
💠 امام صادق علیه السلام 🔹الشِّتَاءُ رَبِیعُ الْمُؤْمِنِ یَطُولُ فِیهِ لَیْلُهُ فَیَسْتَعِینُ بِهِ عَلَی قِیَامِهِ وَ یَقْصُرُ فِیهِ نَهَارُهُ فَیَسْتَعِینُ بِهِ عَلَی صِیَامِهِ 🔸زمستان، بهار مومن است ▫️از شب های طولانی اش برای شب زنده داری ▫️و از روزهای کوتاهش برای روزه داری بهره می گیرد. 📗وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۴۱۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠فیلم کوتاه: هدیه سیاه (با موضوع طلاق) 🔻 بر اساس فرمایش پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم: 🔹ما مِن شَیءٍ أبغَضُ إلَی اللّه‏ِ عَزَّ وجَلَّ مِن بَیتٍ یَخرَبُ فِی الإِسلامِ بِالفُرقَةِ 🔸هیچ عملى در اسلام منفورتر، نزد خداوند متعال از این نیست که اساس خانه اى در اسلام با جدائى ویران گردد 📗الکافي ج۵ ص۳۲۸
. میگن اگه 🍃 میخواے عاشق چیزی بشے؛ با عمل و رفتار عاشق شو! مثلا اگر میخواهی عاشقِ بشی ، هر روز صبح تو یہ ساعتِ مخصوص بگو : " صلے اللّٰہ علیڪ یا اباعبدالله... " بگو ، میخوام بهت عادت کنم... تا بشم تا به تو عارف بشم...! :)💔 ...
💠پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله 🔹منْ سَعَى لِمَرِيضٍ فِي حَاجَةٍ قَضَاهَا أَوْ لَمْ يَقْضِهَا خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ 🔸كسي كه برای برآوردن حاجت شخص بيماري کوشش کند -خواه آن حاجت برآورده شود یا نه- همه گناهانش آمرزيده مي‌شود، همانند روزي كه از مادر متولد شده است 📗وسائل الشیعة ج2 ص427
💠مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا 🔸برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند،از آنان برخی پیمانشان را به انجام رساندند[ و به شهادت رسیدند] و برخی از آنان [شهادت را] انتظار می برند 📗آیه 23 سوره احزاب
✨﷽✨ ✅از كجا دانستند؟ ✍ يكى از كوهنوردان مى گويد: در تمام مدت سال از منزلم تا بالاترين نقطه تپه اى كه در محيط زندگيم بود، راهپيمايى مى كردم. زمستان بسيار سردى بود، برف سنگينى زمين را پوشانده بود، از محلى كه رفته بودم بر مى گشتم، در مسير راهم در بالاى تپه حوضچه اى پر آب بود. گنجشك هاى زيادى هر روز پس از خوردن دانه به كنار آن حوضچه براى آب خوردن مى آمدند؛ آن روز سطح حوضچه را يخ ضخيمى پوشانده بود، گنجشك ها به عادت هر روز كنار حوضچه آمدند نوك زدند، سطح محل را يخ زده يافتند، ايستادم تا ببينم كه اين حيوانات كوچك ولى با حوصله چه مى كنند. ناگهان يكى از آن ها روى يخ آمد و به پشت بر سطح يخ خوابيد، پس از چند ثانيه به كنارى رفت، ديگرى به جاى او خوابيد و پس از چند لحظه دومى برخاست، سومى به جاى او قرار گرفت، همين طور مسئله تكرار شد تا با حرارت بدن خود آن قسمت را آب كردند؛ وقتى نازك شد با نوك خود شكستند آب بيرون زد، همه خود را سيراب كردند و رفتند؛ براستى اين عمل اعجاب انگيز چيست؟ از كجا فهميدند كه يخ با حرارت آب مى شود سپس از كجا فهميدند كه بدن خود آن ها حرارت مناسب را دارد و از كجا دانستند كه بايد اين حرارت با خوابيدن روى يخ به يخ برسد و از كجا فهميدند كه با خوابيدن يك نفر مشكل حل نمى شود، بلكه بايد به نوبت اين برنامه را دنبال كرد؟ آيا جز هدايت حضرت حق اسم ديگرى بر اين داستان مى توان گذاشت؟! 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی جلد 13 اثر استاد حسین انصاریان
😇 امام سجــاد{؏}:↯ آنڪــہ در هیچ ڪاری بہ مردم امید نبندد وهمہ ڪارهایــش را بہ خدا واگذارد ، خداونــد هرخواستہ ای ڪہ داشتہ باشــد اجابت ڪند. 📚ڪافے 2:148 📚
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🕊🌷🕊 🌷 📕رمان عاشقانه،اعتقادی 🕊 📝نویسنده : بانو الف_صاد🌷 ⚜ شماره رو از الینا گرفته بودتا در مواقع اضطرار برادرانه کمکش کنه!!! با چندبار بالا و پایین کردن لیست مخاطبین بالاخره نام الینا مالاکیان رو پیدا کرد.انگشتش رو روی اسم کشید و منتظر برقراری تماس شد.چند دقیقه ای صبر کرد اما کسی از اونور خط پاسخ گو نبود. قطع کرد و دوباره زنگ زد... پنج بار زنگ زد و کسی جواب نداد... چندبار دیگه با مشت به جون زنگ و در افتاد ولی بی فایده بود... نمیدونس چرا دلش انقدر شور میزنه... فکر کرد شاید الینا طبقه پایین باشه... با عجله به سمت پله رفت و وقتی به اولین پله رسید با کف دست به پیشونیش زد و همونطور که با حرص زمزمه میکرد پاک دیوانه شدم وارد آسانسور شد... به محض رسیدن به طبقه همکف خودش رو از آسانسور پرت کرد بیرون و رفت سمت خونه. با رسیدن جلو در خونه کلیدش رو از جیبش در آورد و در قفل چرخاند.همینکه وارد خونه شد مهرناز خانم سر چرخوند و با دیدن امیرحسین گفت: +به به...شازده پسرم چه عجب یه سر به خونه زدی!!! با وجود استرس و دلشوره ی بی دلیلی که داشت برای اینکه مادرش به چیزی شک نکنه خندید و گفت: _سلام مامان گلم...ببخشید کارم امروز یکم زیادتر بود وقتم نکردم زنگ بزنم که دیرمیام.ولی حالا نگران نباش اگه مشکلت ناهار ظهر که اضاف اومده خودم دربست در خدمتم.بده تا تهشو میخورم. مهرناز خانم با خنده گفت: +لازم نکرده!ناهارتم برو همونجایی بخور که تا حالا بودی! امیر خندیدو پرسید: _جیغولوا کجان؟! جیغولوا مخفف کلمه ی دوقلوهای جیغ جیغو بود که امیر از خودش ساخته بود. مهرناز خانم اخم تصنعی کرد و گفت: +بچه هام انقدر خسته بودن ظهر ساعت سه رسیدن خونه ناهار خورده نخورده رفتن تو رختخواب. سطل آب سردی روی امیر خالی شد!پس الینا اینجا هم نبود!... مونده بود چکار کنه که مهرناز خانم به یاری اش شتافت: +امیر برو دخترارو بیدار کن خیلی خوابیدن... به سرعت قدمی به سمت اتاق برداشت که صدای مهرناز خانم بلند شد: +امیرحسین...درست صدا بزنیا نه با داد و بیداد! امیر بد خنده سری تکون داد و رفت سمت اتاق دوقلوها. در اتاق بسته بود.تقه ای به در زد و بعد از چندثانیه در را باز کرد. اسما که با صدای در از خواب پریده بود با چشمانی نیمه باز منتظر بود ببینه کی وارد اتاق میشه.با دیدن امیرحسین چشماشو بست و ناله مانند گفت: +پوووف بازم تو؟! امیر بی توجه به اسما چندقدمی به داخل اومد و گفت: _پاشین...پاشین...اسما حسنا با دوتاتونم.زود بلند شید. حسنا که تازه از سروصدای امیرحسین بیدار شده بود با چشمای بسته نالید: +اااه چته زود زود میکنی!!؟؟ _پاشین ببینم الینا خانوم کجاس؟! دخترا از سوال ناگهانی امیرحسین چنان جا خوردن که هردو متعجب چشماشون کامل باز کردن و گفتن:چییی؟! اسما:تو چکار الینا داری؟! حسنا در تایید حرف اسما سری تکون داد و گفت: +راس میگه!به توچه الی کجاس!! امیر که تازه متوجه سوتی خودش شده بود گفت: _آخه میدونین من دیشب...اه اصن قضیش طولانیه فقط اینو بهتون بگم که من باید یه خبر خیلی مهم رو هرچی سریعتر بهشون بگم... کمی مکث کرد و ادامه داد: _قبل از اینجا رفتم در خونشون زنگ زدم ولی جواب ندادن.چندبار زنگ در و موبایلشونو زدم ولی بی فایده بود!... اسما با بی حوصلگی گفت: +وا خب حتما سرکاره!!! حسنا:اره بابا سرکاره الی خیلی وقتا اضاف کاری قبول میکنه!!! امیر متعجب از حرف حسنا پرسید: _اضاف کاری؟؟!!برا چی؟! حسنا:چمیدونم وقتی ازش میپرسیم میگه زندگی خرج داره!!! امیر همینطور که در دل دعا میکرد که حقوق این شغله بیشتر باشه گفت: _حالا به هرحال بهتون بگم که الینا خانوم امروز سرکار نرفتن صبح دیدمشون جلو در گفتن امروز استراحت میکنن. اسما پتورو روی سرش کشید و گفت: +اه امیر چه گیری هستی تو!خب حتما حالش بهتر شده رفته سر کار...الیناس دیگه هرکاری ازش ممکنه... امیر کلافه پتو رو از روی سر اسما کشید اونور و گفت: _اسما!الینا خانوم امروز نمیتونسته بره سرکار.آخه...آخه دیشب اخراج شد! &ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊🕊🕊🕊📚🌷❣🌷📚🕊🕊🕊🕊 📢 کپی رمان های کانال بدون اجازه ممنوع می باشد 📛 خدایا 🕋 رهایم نکن🔗 @khodaya_1