🏴 #مناسبتی
🔰 عظمت مقام پيامبر اكرم(ص)
🔸 حجت الاسلام و المسلمین #فاطمي_نيا: مقام سید انبیاء از عقول ما خارج است، مقام پیامبر اکرم بالاترين مقام ها ميباشد و خداوند بالاتر از ايشان شخصیتی نیافریده است.
🔸 مولایمان امام صادق (ع) می فرماید: "کانت جبرئیل اذا نزل علی رسول الله استاذن منه و قعد بین یدیه كالعبد" وقتی که جبرئیل بر پیامبر نازل می شد اجازه می گرفت و مثل بندگان در برابرش می نشست.
🔸 امام سجاد (ع) در دعای دوم صحیفه می فرماید: «و الحمد لله الذی مَنَّ علینا بمحمد نبیه دون الامم الماضیه و القرون السالفه» حمد مخصوص خدائی است که به وسیله پیامبر اکرم بر امت ما منت نهاده است.
🔸 بسيار بايد افتخار کنیم که امت این پيامبريم، همه ي انبياء باعظمت و عزیزند، اما پيامبر اسلام، آقای پیامبران و سید انبیاست.
🔸 "فاق النّبیّین فی خلق وفی خلق و لم یدانوه فی علم ولا کرم " پیامبر اکرم خَلقا و خُلقا بر تمام انبیاء تفوق و برتري دارد.
▪️«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه»▪️
.
❌من یاغی نیستم!!
روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضوگرفتن بودند..
که شخصی باعجله آمد، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد...
با توجه با این که مرحوم کاشی خیلی بادقت وضو می گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را بجا می آورد؛ قبل از اينكه وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود...!
به هنگام خروج، با مرحوم کاشی رو به رو شد.
ایشان پرسیدند:
چه کار می کردی؟ .... گفت: هیچ.
فرمود: تو هیچ کار نمی کردی!؟
گفت: نه! (می دانست که اگر بگوید نماز می خواندم، کار بیخ پیدا می کند)!
آقا فرمود: مگر تو نماز نمی خواندی!؟
گفت: نه!
آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می خواندی...! گفت: نه آقا اشتباه دیدید!
سؤال کردند: پس چه کار می کردی؟
گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم، همین!
این جمله در مرحوم آخوند (رحمة الله عليه) خیلی تأثیر گذاشت... تا مدت ها هر وقت از احوال آخوند می پرسیدند، ایشان با حال خاصی می فرمود:
من یاغی نیستم
خدایا ما خودمون هم می دونیم که عبادتی در شان خدایی تو نکردیم... نماز و روزه مان اصلاً جایی دستش بند نیست!... فقط اومدیم بگیم که:
خدایا ما یاغی نیستیم.... بنده ایم....
اگه اشتباهی کردیم مال جهلمون بوده.....
لطفا همین جمله را از ما قبول کن.❤️
#کرامتی_از_شیخ_رجبعلی_خیاط_
✨ حکم اعدام چند نفر از جمله جوانی را داده بودند. بستگان جوان نزد شیخ میروند و با التماس چارهای می جویند. شیخ می گوید: گرفتار مادرش است. نزد مادر وی می روند، می گوید :من هم هرچه دعا می کنم، بی نتیجه است. می پرسند: آیا از او دلگیر هستی؟ می گوید:آری، تازه ازدواج کرده بود، روزی سفره را جمع کردم و به دست همسرش دادم تا به آشپزخانه ببرد، پسرم سینی ظرفها را از دست او گرفت و به من گفت: برای شما کنیز نیاورده ام!با شنیدن این حرف خیلی ناراحت و دلگیر شدم. سرانجام مادر رضایت میدهد و برای رهایی فرزندش دعا می کند روز بعد اعلام میکنند که اشتباه شده است و آن جوان آزاد می شود.✨
تندیس اخلاص ص67
🏴صلی الله علیک یا رسول الله🏴
⚫️اگر خُلُق عظيم رسول خدا نبود، همه از دور حضرت پراكنده مى شدند⚫️
🔹 ما تصوّر مى كنيم كه: تمام مهاجرين و أنصار همه بنده گوش به فرمان رسول خدا بوده، و فقط در انتظار صدور أمر بوده اند كه با جان و دل بشتابند و إجرا نمايند. نه اينطور نبوده است.
🔹 بسيارى از آنها سركش و طبعاً متمرّد و زندگى متعدّيانه داشتند؛ و در إسلام خود نه تنها ممنون خدا و رسول خدا نبودند؛ كه از مكّه با مدينه هجرت كرده، و براى إرشاد آنها و دستگيرى آنها و هدايت آنها به چه مصائب و مشكلاتى مواجه شده است؛ بلكه بر رسول خدا منّت مى گذاشتند كه ما بوديم كه إسلام آورده ايم؛ ما بوديم كه مهاجرين را خانه و مأوى داده ايم، ما بوديم كه چه و چه و چه.
🍃و اگر آنحضرت داراى آن خوى و خُلق محمّدى نبود و إنَّكَ لَعَلَى خُلُق عَظِيمٍ نبود همه از دور او پراكنده مى شدند؛ و كسى پاى بند به إسلام نمى شد. آن درياى رحمت بود كه حقّاً تعبير به دريا و تشبيه به دريا درباره او كوتاه است؛ كه آن اعراب سخت و مستكبر را ذليل و فروتن ساخت.🍃
📚 امام شناسى، ج10، ص343.
#اخلاق_رسول_خدا
🏴🍀🏴🍀🏴🍀🏴🍀🏴🍀
#آیین_جهانی
🔹قرآن از صدر تا ساقهی پیامبر را معرفی می کنند و به ما می فرماید شما در بخش نازل رسالت رسول قرار دارید؛
آن بخش والایی رسالت رسول ، در
دسترس شما نیست. اینکه گفته شده خُلق رسول گرامی ، قرآن کریم است؛
یعنی؛
قرآن شناسنامهی آنحضرت است.
اگر وجود مبارک رسول گرامی بخواهد
به صورت یه کتاب دربیاید ، می شود
قرآن و اگر قرآن بخواهد به صورت یک
انسان تمثل بشود ، می شود رسول گرامی✨
#آیت_الله_جوادی_آملی
✍علامه حسن زاده آملی:
✅آداب سير و سلوك
اول : قرآن
دوم : دائم الوضو بودن
سوم : پرهيز از پرخورى
چهارم : اجتناب از پرحرفى
پنجم : محاسبه
ششم : مراقبه
هفتم : ادب مع الله
هشتم : عزلت
نهم : نماز شب
دهم : تفكر
يازدهم : ياد خدا
دوازدهم : رياضت و تهذيب
سيزدهم : همت
چهاردهم : توبه
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
💢 #انسانهای_نالایق
🔸جمعی از اصحاب در محضر #رسول_خدا بودند، حضرت فرمود:
🔻می خواهید کسل ترین، دزدترین، بخیل ترین، ظالم ترین و عاجزترین مردم را به شما نشان دهم؟
اصحاب: بلی یا رسول الله!
👈فرمود:
✨1⃣ #کسل_ترین مردم کسی است که از صحت و سلامت برخوردار است ولی در اوقات بیکاری با لب و زبانش ذکر خدا نمی گوید.
✨2⃣ #دزدترین انسان کسی است که از نمازش می کاهد، چنین نمازی همانند لباس کهنه در هم پیچیده به صورتش زده می شود.
✨3⃣ #بخیل_ترین آدم کسی است که گذرش بر مسلمانی می افتد ولی به او سلام نمی کند.
✨4⃣ #ظالمترین مردم کسی است که نام من در نزد او برده می شود، ولی بر من صلوات نمی فرستد.
✨ 5⃣ و #عاجزترین انسان کسی است که از دعا درمانده باشد.
📚داستان های بحارالانوار جلد 9
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
🔻چند نکته در سیره پیامبر اکرم ﷺ
🌟امام صادق علیه السلام فرمودند:
"من خوش ندارم کسي بميرد در حالي که هنوز برخي از آداب پيامبرﷺ را به جا نياورده است".
🔻 بیست نکته ناب در سیره پیامبراکرمﷺ
① - دائماً متفکر بود.
②- اکثر اوقات ساکت بود.
③ - کسي را تحقير نميکرد.
④- وقتی حقي پايمال ميشد از شدت خشم کسي او را نميشناخت تا اينکه حق را ياري کند.
⑤- هنگام اشاره به تمام دست (و نه انگشت) اشاره ميفرمود.
⑥ - وقتي خوشحال ميشد چشمها را به هم مينهاد.
⑦- بيشتر خندههاي آن حضرت تبسم بود.
⑧- ميفرمود حاجت کساني که به من دسترسي ندارند را ابلاغ کنيد.
⑨- هر کس را به مقدار فضيلتي که در دين داشت احترام ميکرد.
⑩- در انجام وظيفه به هيچ وجه کوتاهي نميکرد.
⑪- در مجالس برای خود جايگاه خاص برنميگزيد.
⑫ - پيامبر نفس خود را از سه چيز پرهيز ميداد جدال، پرحرفي و سخنان غيرضروري.
⑬- هرگز کسي را سرزنش نميکرد.
⑭- سخن کسي را قطع نميکرد مگر اين که از حد متعارف تجاوز ميکرد.
⑮- کلامش مختصر، جامع، آرام و شمرده بود و آهنگ صدايش از همه مردم زيباتر بود.
⑯- آنقدر از ترس خدا ميگريست که جاي نماز آن حضرت نمناک ميشد.
⑰- هر روز هفتاد بار استغفار ميکرد.
⑱- ديرتر از همه مردم به خشم ميآمد و زودتر از همه راضي ميگشت.
⑲- با ثروتمندان و تهيدستان يکسان دست ميداد و مصافحه ميکرد وقتي به کسي دست ميداد پيش از او دست خويش را باز نميکشيد.
⑳- در پي لغزشهاي مردم نبود.
📚 وسائل الشيعة (آل البيت )، الحر العاملي جلد٢١، صفحه ١٣
#سیره_پیامبر
#شهادت_امام_رضا علیه السلام 🥀🏴
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
❧🔆✧﷽✧🔆❧
🔻فضیلت نماز_شب
#آیت_الله_دستغیب
▫️بیداری سحرگاه ثلث آخر شب، وقت سحر که هنگام غروب ستارگان است، هنگامی است که درهای رحمت الهی باز است؛ و بندگان خدا باید حداکثر استفاده را از آن بنمایند؟
▪️بقدری مهم است که در ضمن وصیتهای پیغمبرﷺ به على(عليه السلام) است که می فرماید:
«ای علی، بر تو باد به نماز شب، هر چند به اندازه دوشیدن شیر گوسفندی باشد!»
▫️یعنی نماز شب و مناجات و رو به درگاه خدا آوردن هنگام سحر را ترک نکن هرچند مختصر باشد، هرچند ده دقیقه و ربع ساعت باشد! آنگاه فرمود: «دعا در آن ساعت رد نمیشود!»
📗باران فیض ص 29
#نماز_شب
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
هدایت شده از خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
🌸😍رمانی پر از توکل و تعهد به باورهای دینی .به درستی که یقین دارم؛ باخدا باش پادشاهی کن 💐
♦️کپی رمان بی اجازه ممنوعه❌
&ریپلای به قسمت اول رمان🔰
eitaa.com/khodayarahaymnakon/1502
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗 🔗🔗 🔗 💌هوالحق 🔗 #رمان_حورا 🖌به قلم: زهرابانو #قسمت_شصت_ششم امیر مهدی با دیدن قیافه یکه خورده ا
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
#قسمت_شصت_هفتم
بالاخره روزها میگذرد و حورا توان رفتن به دانشگاه را پیدا میکند.
آن روز زودتر از همیشه حرکت میکند. وارد دانشگاه که میشود بی اختیار با چشم به دنبال امیر مهدی می گردد.
اما میان آن همه آدم که پیدا نمی شود.
باز هم چشم می چرخاند اما او را نمی بیند.
اما نمیداند امیر مهدی کمی آن طرف تر بین درختان ایستاده و او را می نگرد.
جلو نمی رود، سلام نمی کند، حالش را نمی پرسد... فقط نگاه میکند.
چقدر از دور زیبا تر است. چقدر دلش برای او تنگ شده بود.
دوست داشت جلو برود اما آن استخاره جلویش را می گرفت.
حورا به طرف کلاسش حرکت میکند کمی جلوتر هدی را میبیند.
سلام و احوال پرسی مفصلی می کنند و به طرف کلاس راهی میشوند.
بعد از اتمام کلاس حورا منتظر امیر مهدی میماند. اما او نمی آید.. انگار قصد آمدن ندارد.
هنوز هم تصویر آن دعوای کذایی جلوی چشمش رژه می رود.
کاش مهرزاد آن برخورد را نمی کرد. حورا حتم داشت نیامدن امیر مهدی هم به همان دلیل است.
هدی وقتی حال پریشونه حورا را میبیند با خودش زمزه میکند:آیا درسته که به حورا بگم اون روز امیر مهدی نگرانت بود؟
آیا از پریشونیش کم می کنه؟
اما حرفی نزد و حورا را تا خانه راهی کرد.
مهزادهم که حالا حالش بهتربودو میتونست راه برود، به فکرحورا افتاد. باید می رفت.. می رفت و حرفی ک نصفه مانده بود را می زد.
نباید بیشتر از این طولش می داد.
به سمت دانشگاه حورا راه افتاد.اماتارسید دیدکه حورا سوار اتوبوس شد و او هرچه صدایش زد حورا نشنید و اتوبوس حرکت کرد.
سپس سریع سوارماشینش شده وباسرعت به سمت خانه حرکت کرد.
مهرزادعجله داشت ک زودتر به خونه برسد.خیابان ها حسابی شلوغ بود...با کلی سرعت و سبقت بالاخره به خانه رسید.
وارد خانه شد و سلام بلندی گفت ک متوجه شود کسی خانه هست یا نه؟!
اماصدایی نشنید.امابازهم بایدمطمئن میشدکه مادرش درخانه نباشد.
وقتی دید خبری ازمریم خانوم و بچه ها دراتاق واشپزخونه نیست، خیالش راحت شد.
روشنی اتاق حورا گواهی میداد ک او در اتاقش است.
پس با خودش گفت: تو میتونی مهرزاد حورا حق اینوداره ک از رازهای زندگی خودش باخبربشه..
باید حرف نیمه تمامش راتمام میکرد.چون همین حرف باعث تغییرمسیر زندگی و تصمیمات حورا می شد
پس خودش و دلش را قرص و محکم کرد و تقه ای به در وارد کرد.
&ادامه دارد...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon