روزی یک حدیث 🕊🕊
🌸 امام باقر عليه السّلام فرمودند:
🍁 اَلحِلمُ لِباسُ العالِمِ فَلا تَعرَینَّ مِنهُ.
بردبارى لباس عالم است، پس تو خود را از آن عریان مدار.
📚 کافى، ج 8، ص 55
عهد با شهدا
✍امروز جمعه مورخ 5 آبان ماه 1402
بــــــه یـــــــاد بـــــرادر شــــــــهیدم: 🔻
شهید ماشالله ابراهیمی
✍ عهد می بندم بر اصول و راه و هدف شهدا پایبند باشم و با عنایت و توکل بر خدا و توسل به معصومین (ع) همواره در مسیر مستقیم الهی ثابت قدم بمانم .
💬و ثواب اعمال خیرم رو به این شهید و امام زمان ارواحنا فداه تقدیم کنم.
▪️ان شاء الله تاثیرات آن را در زندگی تان شاهد خواهید بود.
روزی یک حدیث 🕊🕊
🌸 امام باقر عليه السّلام فرمودند:
🍁 ايمان ، دوستى با (دوستان خدا ) و دشمنى ( با دشمنان خدا ) است.
📚 تحفالعقول ، ص 304
اےڪاش می دانستیم در دعــ🤲🏻ـا برای ظہورٺ چه اسرارے نہفته اسٺ و چہ برڪاٺ و آثارے با آن مرتبط اسٺ.↓
اول مظلوم عالم شڪایٺ خویش از مردم روزگارش را به نخلــ🌴ـستان می برد و درد دل با چاہ می گفٺ.🥺😢
اےڪاش مے دانستیم در ڪدام نخلستان سر بر ڪدامین چاه غربٺ از بےوفایے و غفلٺ ما شِکوه می ڪنے!
#دعافرج_فراموش_نشه!!☺️🌸
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🏷به مناسبت سالگرد وفات پدر بزرگوار شهید حاج قاسم سلیمانی
🔺[پدرم اهل نماز بود. شاید در آن وقت چند نفر نماز میخواندند؛ اما پدرم به شدت تقید به نماز اول وقت داشت. نماز صبح را از روی ستاره و نماز ظهر را از روی سایه تشخیص میداد. البته آن وقت کسی به حمد و سورهی کسی کارى نداشت؛ لذا چهبسا در نماز غلطغلوط زیادی بود. همانگونه که به نماز تقید داشت، به حلال و حرام هم همینگونه بود. همهی اهل عشیرهمان او را به درستی میشناختند. آن وقتها ایشان مشهد رفته بود و به «مشدی حسن» مشهور بود. زکات مالش را چه در گندم و جو و چه در گوسفندها، به موقع به سیدمحمد میداد.]
📚 بخشی از کتاب «از چيزى نمیترسیدم» زندگینامه خودنوشت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
#حاج_قاسم
🍀
روزی یک حدیث 🕊🕊
🌸 پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله فرمودند :
🍁 إنّ مِن شَرِّ عِبادِ اللّه ِ مَن تُكرَهُ مُجالَسَتُهُ لِفُحشِهِ .
يكى از بدترين بندگان خدا كسى است كه، به سبب بد زبانى و دشنام گوييش، همنشينى با او ناخوشايند باشد.
📚 الكافي،ج 2،ص 335،ح 8
🔴 یکییکی دعایشان کنید
♻️ آیت الله #حائری شیرازی:
همۀ کسانی را که از آنها گله دارید، مثل دانۀ تسبیح ردیف کنید و یکییکی دعایشان کنید. نخستین اثر این دعا این است که حبۀ آتشی را که در دلتان بوده، بیرون میاندازید.
قدیمها که قلیان کشیدن مرسوم بود، گاهی ذغال گداخته از سر قلیان روی قالی میافتاد و فرصت اینکه بروند و اَنبُر بیاورند، نبود؛ ناچار آن آتش را با دستشان برمیداشتند و دور میانداختند.
اگر کسی از تو غیبتی کرده یا نسبت ناروایی به تو داده، این آتش افتاده روی دلت که از قالی گرانبهاتر است. تا بخواهی برایش ثابت کنی که تو تقصیرکار نبودهای، سوختهای!
پس دعایش کن. اول خودت را نجات بده تا دلت بیشتر از این تاول نزند، بعدش خدا خودش میداند که چطور مسئله را حل کند.
🚨در انتشار این مطالب کوشا باشید
ادمین نوشت : سخته ولی باید بتونیم