eitaa logo
امیدانه 🌱
610 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
6.9هزار ویدیو
28 فایل
🔸از اهداف این رسانه🔻 *امید آفرینی *طرح مهارت های زندگی *طب سنتی کاربردی ارتباط با ادمین: @omidaneha
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 💠خداوند وحی کرد به حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) 💠ای موسی! دوست داری عطش قیامت تو را در نیابد و در مواقف آن روز تشنه نباشی؟ 🔰عرض کرد: بلی ای پروردگار جهانیان 💠خطاب رسید امروز در دنیا بر حبیب من صلوات فرست تا فردا از تشنگی قیامت ایمن باشی. 📚آثار و برکات صلوات ص 151 🌸اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــــدٍﷺوآلِ مُحمَّــــــــدٍﷺ وَعـَجِّلْ فَرَجَــهُمْ🌸 ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 ✨روز سیزدهم روز سیزدهم طعم دهانم عسل است سيزده،سن جگرگوشه ی مولا حسن (ع) است ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
🌴🌲یک داستان یک تلنگر(۱۱۵)🌲🌴 🌷روستا زاده ای که جهانی شد🌐 🌼پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند. ✍خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند. به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.» حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم. پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم. صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم. حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند. 📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
♻️ما همچنان که از دهان و بینی نفس می‌کشیم از پوست نیز نفس می‌کشیم پوست ما ۵ ملیون منفذ دارد که جزو ابزار تنفس به شمار می‌آید پوست در واقع ابزار دفع فضولات بدن بوسیله تعریق است و جذب غذا را نیز بعهده دارد هوا نیز غذاست و بوسیله پوست نیز قابل جذب است 🔆 استفاده از کیسه کشی موجبات باز شدن این ۵ ملیون منفذ یا پنجره را فراهم می‌کند و تَن نفس می‌کشد و سبب نشاط می شود👌 ⚪️🔘 همچنین لباس زیر نباید مانع تنفس باشد از جنس کتانی که باشد باعث می‌شود ابزار تنفس بسته نشوند ☝️استفاده ‌ی مطلوب و ساده و راحت و رایگان از هوا در درمان بیماری‌ها... ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
💗💗 ‼️انتقاد کردن در زندگي زناشویی چیز خوبی است به شرط آن كه 👈 اولا؛ سازنده باشد نه مخرب 👈دوما؛ به عادت یکی از زوجین یا هر دو نفر آنها تبدیل نشود. ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 السَّلامُ عَلَيْكَ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ (سلام بر تو، درود خدا بر تو و بر خاندان پاکیزه و پاکت) 📚 زیارتِ امام زمان در روز جمعه ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعایِ-مجیر-_-ویژۀ-ماهِ-مبارکِ-رمضان-_-سید-مهدی-میرداماد.mp3
2.59M
🎤سیدمهدی میرداماد دعای را در شبهای سیزدهم وچهاردهم وپانزدهم بخوانیم ۰ 🙏التماس دعا 🤲 =====🍃🌹🌸🍃===== 🌤تعجیل در فرج مولایمان صلوات ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
💠کفعمی در بلدالامین و مصباح دعای را این چنین ذکر کرده👇 هر که این دعا را در ایام البیض ماه رمضان (۱۳ و ۱۴ و ۱۵ ماه) بخواند، گناهانش آمرزیده می شود، اگر چه به عدد دانه های باران و برگ درختان و ریگ بیابان باشد. ☘بیا دعای مجیر امسالمون رو به نیت تعجیل در فرج مولا امام زمان علیه السلام و شهدای گمنام بخونیم. 🙏ان شاءالله شفاعتمون کنند. شاید سال بعد نباشیم... ✳️ کانال امیدانه🔻 https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا