eitaa logo
عُـرف
320 دنبال‌کننده
10 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از الف‌لام‌میم
۱-بعدازظهر پیام داده: «سلام...امشب کلاس هست؟ شب بلندی هم هست...» بعد از چند دقیقه دوزاریم می‌افتد که سی آذر است و یلدا. سی آذر یادم افتاد و تاریخِ تحویلِ پژوهش و من و آن مقاله‌ی کذایی و پنجاه و خورده‌ای فیشِ مقاله‌ و... ‌. بگذریم. ۲-همان بعدازظهر بود خیالم، مطلبی می‌خواندم از تاریخ‌چه یلدا، از میترائیسم و اهورامزدا و مهریشت و هیتیها و میتانها و... . بگذریم. ۳-نه در پی ردّم و نه اثبات، دل‌بسته‌ایم به شریعت. ماییم و هرچه فرموده‌اند و انجام داده‌اند و به هر حال که هستند. به یادِ آن صحابه‌ی قرنی که دندان به یاد معشوق خویش شکست، جناب اویس. جدا از آن، یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا برای من، آن خائف مترقب است، آن مصداق آیه‌ی أمن یجیب. ۴-سرِ شب جلسه را رفتیم، اولِ جلسه از کافی روایات بابِ عقل را می‌خوانیم، صَدیق کل امریٍ عقله، رفیقِ هرکس عقلش است، کدام عقل؟ همان که صبر بر تنهایی نشانه‌ی قوتش است که الصبر علی الوحدة علامهٌ علی قوة العقل، بگذریم. ۵-مباحثه‌ی ساعت هشت را دو نفرشان گفتند معذورند، به حرم نشسته بودم که یار غار ما زنگ زد، یک ساعتی جنابش از استادهایش گفت و من از استادهایم گفتم، از درس‌هایش و درس‌هایم، گفت و گفتیم. که گفتم، کلٌ یعمل علی شاکلته، که هرکس است و آن‌چه باید. ۶-سرِ بحثِ اولِ شب، حرف رفت به جناب حداد. ما که باشیم که دم از ایشان بزنیم، لکن گفتم، راه همین است که هست، استعدادهای خاص هم خاص‌اند، ما همین راه را باید برویم، و آخر هم همان دیگر «یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد/یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند» ۷-فرموده‌اند بروید، إن لکم نهایة، فانتهوا الی نهایتکم...
عُـرف
۱-بعدازظهر پیام داده: «سلام...امشب کلاس هست؟ شب بلندی هم هست...» بعد از چند دقیقه دوزاریم می‌افتد که
و حبیب ما فرمود مَن اَرادَ اللّه بِهِ خَیرا رَزَقَهُ اللّه خَلیلاً صالحِا
عُـرف
به وجود تو ما به ذکر اومدیم
میگن قبل مرگ قراره یه دور همه اتفاقای زندگیمونو دوباره مرور کنیم... چه خوب که من بازم شانس دیدنتو دارم !
او یک رفیق داشت که نامش حسین بود
قال مولانا الخمینی: فاش بگویم، پیش عرفای بالله و اولیاء خدا تمام این عبادات ما از گناهان کبیره است
انتحار با احساس قوی‌ترین دشمن تعقل است.
عُـرف
فیض روح القدس عالم معنا زهرا تا به معراج کشانده ست نبى را زهرا مصطفى خواسته اش خواستن فاطمه بود رفت معراج که آخر برسد تا زهرا به زمین آمدنش آمدن ساده نبود دست بر سینه نبى گفت : بفرما زهرا سرِ آوردن این سوره ی کوتاه چقدر گفت جبریل : على ، گفت نبى : یا زهرا این که حق با على است ، این که على با حق است معنى هر دو اش این است : ” على با زهرا “ قرب آن است که در سجده به زهرا برسند سر سجاده رسیده ست به زهرا ، زهرا یک على داشت خدا ، فاطمه هم داشت یکى به خدا نیست کسى فاطمه الا زهرا مرتضی مثل نبی بوسه به دستش می زد حجت الله علی ، حجت اعلا زهرا من ز طیف عرفاى نجفى هستم که ذکرم امروز بود فاطمه ، فردا زهرا کار و بار دل ما پیش خدا می گیرد سر و کار دل ما باشد اگر با زهرا قبر ما سوخته ها جنت ما خواهد شد بنویسند اگر بر لحد ما ” زهرا “ استاد علی‌اکبر لطیفیان
عُـرف
بسان عاشقان می‌پرستم تو را ای مقدّس‌ترین بت عالم!
دست روزگار مرا در جایی نشاند که خواه ناخواه پشت هر کلامی إن قلت و قلتی مطرح شود. روز هایم با جدال و شب‌هایم با ثم ماذا سپری شد. روز اول آویزه‌ی گوشم کرد که نحن ابناء الدلیل و همین برای گردن کشی های عرفی و علمی کافی بود.عشق اما ماجرایش فرق می‌کرد. قصه‌ی آشنایی من و تو در پی دلیل و قاعده نبود. تو معشوق علی الاطلاق بودی و من بی‌چاره‌ی نیم‌نگاهت گویی هر دلیل و برهانی بر این حب، هیچ نیفزود الا سردرگمی تو، تو هستی و همین کافی‌ست برای عاشق بودنم