بچه ام مریض بود. رفتم خانه آقا که بگویم برایش دعا کند. توی اتاق که نشستم، آقا رفت و برایم چایی آورد. بعد مشغول شد به ذکر. نه حرفی زد و نه چیزی گفت! ماندم حرف بزنم یا نه.
با خودم گفتم: من اومده ام که مشکلم رو به آقا بگم، اما آقا که مشغول ذکر خودشه!
هنوز چند ثانیه از واگویه ام نگذشته بود که آقا نگاهم کرد و گفت: مگر ذکر ما برای چه هست؟! میخکوب شدم. از خجالت عرق کردم.
شبش بچه ام خوب شد!
*
داشتیم با آقا توی صحن جمکران راه میرفتیم. صدای مداح از توی بلندگو می پیچید: مولا جان. کاش میدانستیم کجا تشریف دارید!
آقا آرام گفت: کجا تشریف ندارند؟!
*
آقا مثل هر روز رفت طرف مسجد تا کلاس را برگزار کند. وقتی رسید، دید در بسته و طلبه ها هم توی کوچه ایستاده اند. آن روز خادم نیامده بود و در را باز نکرده بود.
آقا پشت درِ مسجد روی پله نشست. طلبه ها کتاب هایشان را باز کردند و نشستند رو به رویش. کلاس توی کوچه برگزار شد.
📙ب مثل باران مثل بهجت. کاری از انتشارات شهید ابراهیم هادی
13.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشمان #شهدا
بہ راهی است کہ از خود
بہ یادگار گذاشتہاند...
چشمان ما
بہ روزی است کہ با آنان
روبہرو خواهیم شد(:
بہ امید آنکہ شرمنده نباشیم...!🥲
#شهیدانهـ
#پنجشنبهشهدایی
آیامیارزد
دربرابرِمتاعِزودگذرِدنیا
بھعذابِهمیشگیِآخرت
مبتلاشوید..؟!
#شهیدآوینی♥
به نوای مرد ِ تنهایی نزدیک میشویم
که در تاریکی ِ شب صدا میزند ؛
[ زهرا...! أنا علی... أنا علی... ]
#فاطمیه
میرَوی ... آسمان به دنبالت!
گرچه زخمی شده پر و بالَت!
پ.ن: عاقبت بخیر این شکلیه؛
یه مادرِ شهیدهی راهِ قدس بشی :)
#شهیده_معصومه_کرباسی
#بانوی_مقاومت
𓏲࣪🐚
«فَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»
خُدا بخواهد غیرممکن هم ممکن میشود🕊️
#آیه_گرافی
-شهیدعباسدانشگر
باهمرفتیمقمجلوضریحبهمگفت:
احمد،آدمبایدزرنگباشه
ماازتهراناومدیمزیارتبایدیههدیه
بگیریم
گفتمچیمیخوای؟گفت:شهادت .
#کلام_شهدا