eitaa logo
عشاق شهادت:))🇮🇷🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
8.2هزار ویدیو
368 فایل
‹ ﷽ › شروع نوکریمون: 1403/3/3 تجربہ‌بہم‌یا‌دداده‌ڪہ... برا؎اینڪه‌طلب‌شہادت‌ڪنۍ، ‌نبایدبہ‌گذشتہ‌خودت‌نگاه‌ڪنۍ...! راحت‌باش!نگران‌هیچۍنباش!!🌙💔 کپی حلاله مومن ناشناسمون: https://daigo.ir/secret/8953055305
مشاهده در ایتا
دانلود
وی افزود: وقتی به او می‌گفتم که تو یک فرزند بیشتر نیستی و اگر می‌شود کمتر به مأموریت برو، می‌گفت آن‌قدر نگو یک‌دانه هستی، من باید بروم، مادر‌های دیگری هم هستند که یک فرزند دارند؛ اگر من نروم، چه‌کسی باید از شما‌ها دفاع کند، چه کسی مواظب شما‌ها باشد، شما‌ها ناموس ما هستید.
وی با بیان این‌که «دانیال» خیلی عاشق شهادت بود و این عاشقی او خیلی برای من ارزش داشت، تأکید کرد: او همیشه می‌گفت که برای شهادت من دعا کن و من می‌گفتم که «یا امام حسین (ع)، دانیال من خیلی سختی کشیده است، او را به آرزویش برسان!». واقعا برای شهادت او دعا کردم. من اگر فرزند دیگر هم داشتم، باز هم آن‌ها را در راه رهبرم و به عشق رهبرم فدا می‌کردم.
همسر شهید دانیال نیز در این گفت‌وگوی کوتاه، اظهار داشت: دانیال به من می‌گفت که من یک خواسته‌ای از شما دارم؛ خواسته من این است که وقتی دارند خطبه عقدمان را می‌خوانند؛ چون در آن موقع دعا خیلی مستجاب می‌شود، برای شهادت من دعا کنید.
وی تأکید کرد: من خیلی دوست داشتم که دانیال به آرزوی خود برسد و مطمئن هستم که جای او خیلی خوب است؛ برای همین دوست ندارم آن‌هایی که از این اتفاقات خوشحال می‌شوند و فکر می‌کنند که ما از فدا کردند جوانان خود می‌ترسیم، ناآرامی من را ببینند و خوشحال شوند.
به روایت از مادر شهید شهید در کودکی در چه فضایی رشد کرده بود؟ دانیال، چون از سن پنج سالگی پدر نداشت، من با سختی فراوان او را بزرگ کردم. کلاس پنجم دبستان بود که یک روز به من گفت مامان می‌خواهم در بسیج دانش‌آموزی ثبت نام کنم. من هم مشوقش بودم. گفتم خیلی خوب است برو ثبت نام کن. اینطور شد که استارت فعالیت دانیال در بسیج زده شد و تا لحظه شهادتش ادامه داشت. وقتی او را باردار بودم، تا ۹ ماهگی اصلاً نمی‌دانستم که جنین پسر است یا دختر. ولی به دلم الهام شده بود که پسر است و اسمش را دانیال گذاشتم. اطرافیان به من می‌گفتند «دانیال» اسم سنگینی است ولی این اسم را دوست داشتم و نهایتاً نامش را دانیال گذاشتم. 
گویا در جریان اغتشاشات به دانیال و دیگر دوستان بسیجی‌اش مأموریت می‌دهند جمعیت را پراکنده کنند. همچنین به مغازه‌داران بگویند که کر‌کره مغازه‌هایشان را پایین بکشند تا دچار آسیب و خسارت نشوند. ناگهان ضارب که چاقو‌هایی همراه خود داشت از خانه‌ای بیرون می‌زند. اول ضارب یک چاقو در شکم یکی از افراد که آنجا حضور داشت می‌زند و بعد حسین زینال‌زاده را به شهادت می‌رساند. همین طور چند نفر را مجروح می‌کند. دانیال دور ماشینی می‌چرخد که با ضارب چشم تو چشم می‌شوند و پایش به موتور گیر می‌کند و به زمین می‌خورد. آنجا ضارب روی قفسه سینه‌اش می‌نشیند و سرش را از گردن مجروح می‌کند و بعد به قفسه سینه و قلب دانیال چاقو می‌زند و فرار می‌کند. حتی گویا کس دیگری نیز با ضارب درگیر می‌شود که او را هم با چاقو می‌زند و متواری می‌شود. 
موقعی که چشم‌تان به قاتل دانیال افتاد چه صحبتی با او داشتید؟ هنگامی که متهم را دیدم کمی استرسم زیاد شد. به او گفتم گناه دانیال من چه بود که با چاقو به جانش افتادی؟ غیر از اینکه دانیال من برای حفاظت از ناموس شما و حمایت از خانواده‌های امثال شما در خیابان رفته بود و با دست خالی حفظ امنیت می‌کرد. بدون هیچ دستمزدی صادقانه در خیابان‌ها زحمت می‌کشید. آیا این حقش بود.   
موقعی که چشم‌تان به قاتل دانیال افتاد چه صحبتی با او داشتید؟ هنگامی که متهم را دیدم کمی استرسم زیاد شد. به او گفتم گناه دانیال من چه بود که با چاقو به جانش افتادی؟ غیر از اینکه دانیال من برای حفاظت از ناموس شما و حمایت از خانواده‌های امثال شما در خیابان رفته بود و با دست خالی حفظ امنیت می‌کرد. بدون هیچ دستمزدی صادقانه در خیابان‌ها زحمت می‌کشید. آیا این حقش بود.   
قاتل چه جوابی داد؟ گفت من را حلال کنید. من اشتباه کردم و به اشتباه خودم پی بردم. برادرکشی کردم. اگر من را هم سه دفعه اعدام کنید باز هم کم است.   
دانیال بچه شوخ طبع و با محبتی بود. وقتی از راه می‌رسید روی اپن آشپزخانه می‌نشست و با من شوخی می‌کرد و می‌خندید. وقتی در یخچال را باز می‌کنم و چشمم به تخم مرغ می‌افتد یاد شوخی‌های دانیال می‌افتم که پنج تا تخم مرغ می‌آورد تا برای خودش نیمرو درست کند. به او می‌گفتم چند تا تخم مرغ برداشتی؟ می‌گفت خب مامان گرسنه هستم. دوست داشت با رب گوجه املت برای خودش درست کند. الان هر وقت به آشپزخانه می‌روم یاد کار‌های دانیال می‌افتم.   
قاتل چه جوابی داد؟ گفت من را حلال کنید. من اشتباه کردم و به اشتباه خودم پی بردم. برادرکشی کردم. اگر من را هم سه دفعه اعدام کنید باز هم کم است.   
به روایت از همسر شهید چطور شد به خانواده شهید جواب بله دادید؟ اولویت اول ولایی و هیئتی بودن همسر آینده‌ام بود. خوشبختانه تمام این خصوصیات را در دانیال دیدم. چون سنم زیاد نبود در جواب دادن خیلی دو دل بودم. حتی به مادرم گفته بودم اگر امشب آمدند و مهرشان به دلم نیفتاد دیگر کنسل کنید. آمدند و رفتند و مهرشان عجیب بر دلم افتاد و جواب بله دادم.