پروردگارا ۅاژه شهـیـد چیست..؟!
کهرویهرجوانیمیگذاریاینچنین
زیـبا مےشود...!🌹
#شهیدانه
شهادت یعنی انتقال یافتن از زندگی مادی به زندگی معنوی والهی و شهادت در مکتب اسلام یک مسأله انتخابی است که انسان کامل باتمام آگاهۍآن را انتخاب میکند
شهید محسن دین شعاری🌷
#شهیدانه
وقتی در جمع فاطمیون قرار میگرفت،
یک به یک با نیروها روبوسی میکرد.
وقتی به او میگفتم:
حاجی نیازی به این کار نیست؛
حاج قاسم میگفت:
در بین بچهها شاید کسی از اولیای الهی باشد.
✍🏻به روایت یک تن از فرماندهان ارشد فاطمیون
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهیدانه
🌷یادی از شهید غلامعباس عباسی، شهید حمله تروریستی حرم حضرت شاهچراغ(علیه السلام)
▪️یکی از خادمان حرم، بعد از شهادت همسرم میگفت: «آقای عباسی دائم به مزار شهدای حضرت شاهچراغ میرفتند. در هنگام تحویل شیفت، با حسرت به آنها میگفت: «خوش به سعادت شما. شما عاقبت بخیر شدید.»
خادم به او گفته بود: «ما هم عاقبت بخیر هستیم که اینجا خدمت میکنیم.»
او هم جواب داده بود: «نه! اگر ما شهید بشویم عاقبتبخیر هستیم. عاقبت بخیری یعنی شهادت.»
همسرم در هیئت محبین حضرت فاطمه(س) خدمت میکرد.
در ماه محرم، در خیمهی امام حسین علیهالسلام، با شیر و چای گرم، از عزادارن پذیرایی میکرد.
گاهی فیلم فعالیتهای خیمه روی پرده پخش میشد. همه جلو دوربین میآمدند بهجز همسرم!
یک روز به او گفتم: «خب شما هم بیا جلوی دوربین.»
گفت: «لازم نیست کسی من را ببیند! کسی که باید ببیند میبیند.»
#شهیدانه
گوش عشق آری...زبان خواهد ز عشق...
فهم عشق آری...بیان خواهد ز عشق...
گوش میخواهد ندای آشنا...
آشنا داند صدای آشنا...
#شهیدانه
بچه ام مریض بود. رفتم خانه آقا که بگویم برایش دعا کند. توی اتاق که نشستم، آقا رفت و برایم چایی آورد. بعد مشغول شد به ذکر. نه حرفی زد و نه چیزی گفت! ماندم حرف بزنم یا نه.
با خودم گفتم: من اومده ام که مشکلم رو به آقا بگم، اما آقا که مشغول ذکر خودشه!
هنوز چند ثانیه از واگویه ام نگذشته بود که آقا نگاهم کرد و گفت: مگر ذکر ما برای چه هست؟! میخکوب شدم. از خجالت عرق کردم.
شبش بچه ام خوب شد!
*
داشتیم با آقا توی صحن جمکران راه میرفتیم. صدای مداح از توی بلندگو می پیچید: مولا جان. کاش میدانستیم کجا تشریف دارید!
آقا آرام گفت: کجا تشریف ندارند؟!
*
آقا مثل هر روز رفت طرف مسجد تا کلاس را برگزار کند. وقتی رسید، دید در بسته و طلبه ها هم توی کوچه ایستاده اند. آن روز خادم نیامده بود و در را باز نکرده بود.
آقا پشت درِ مسجد روی پله نشست. طلبه ها کتاب هایشان را باز کردند و نشستند رو به رویش. کلاس توی کوچه برگزار شد.
📙ب مثل باران مثل بهجت. کاری از انتشارات شهید ابراهیم هادی
13.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشمان #شهدا
بہ راهی است کہ از خود
بہ یادگار گذاشتہاند...
چشمان ما
بہ روزی است کہ با آنان
روبہرو خواهیم شد(:
بہ امید آنکہ شرمنده نباشیم...!🥲
#شهیدانهـ
#پنجشنبهشهدایی
آیامیارزد
دربرابرِمتاعِزودگذرِدنیا
بھعذابِهمیشگیِآخرت
مبتلاشوید..؟!
#شهیدآوینی♥
به نوای مرد ِ تنهایی نزدیک میشویم
که در تاریکی ِ شب صدا میزند ؛
[ زهرا...! أنا علی... أنا علی... ]
#فاطمیه