eitaa logo
خیریه عشاق الحسین(محب العباس)💠
1.2هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
59 فایل
✨هر که دارد به سرش شور ونوا بسم الله✨ کانال عشاق الحسین (محب العباس) مداحی،استوری ناب،دلنوشته،کلیپ اللهم ارزقنا کربلا. آیدی خادمان کانال 👇 @aboomehdi https://eitaa.com/joinchat/3448569878Cf1688570a7
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 🍃🌺فاقرَءُوا ماتَیسَّر مِن القُرآن
2_5363921687458875800.mp3
2.4M
🕊صفحه🌺208🌺 🎙فایل صوتی ترتیل🕊 🕊احمد نعینع🎤 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ 💔 ‌🆔 https://eitaa.com/oshaghalhosein_ARBAEEN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
22صوت تحدیر جزء بیست و دوم.mp3
4.06M
◼️🥀◼️🥀◼️ 🥀 *جزء 2️⃣2️⃣ بیست و دوم هديه به پیشگاه مقدس *حضرت امام موسی کاظم علیه السلام* *امام_رضاعلیه السلام* *امام_جوادعلیه السلام* *امام هادی علیه السلام* 💎 *وبه نیت* 🥀ظهور وسلامتی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)سلامتی رهبرعزیزمون🌹 🥀شفای بیماران 🥀شادی ارواح طيبه شهداء اسلام ودر گذشتگان 🥀حاجت روایی شرکت کنندگان در ختم ◼️🥀◼️🥀◼️
22صوت ترجمه جزء بیست و دوم.mp3
6.46M
📖✨ترجمه جزء 2⃣2⃣قرآن کریم✨📖 ◼️◼️◼️
22.pdf
9.55M
پی دی اف جزء 2⃣2⃣ قرآن کریم ◼◼◼
✍ راهکارهای زندگی موفق در جزء بیست ودوم ⚫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Ya Ali O Ya Azim (Parva Music.IR) 1.mp3
3.39M
•°🌱 یتیم…‌یتیم…‌💔 شفاࢪش‌آخࢪ 😞 حسن…حسین…💔 بچہ‌یتیما‌یادتون‌نره😭 درخواستی کاربران کانال ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ 💔 ‌🆔 https://eitaa.com/oshaghalhosein_ARBAEEN
🔻 🔹اسمش رقیه باشد و پاهایش زخم‌ این دیگر روضه نیست.. 🔸برای کمک به زوار راهی اربعین شده بودم. در موکبی به درمان جراحت پاهای خسته مشغول بودیم؛ دختربچه‌ای معصوم به همراه مادرش وارد شد. 🔸یک پتو پیدا کردم و چهارلا گذاشتم یک گوشه و نشاندمش روی پتو. همین که خواستم پماد گیاهی را روی پاهایش بزنم برق رفت و همه جا تاریک شد. برای این‌که هول نکند و حواسش پرت شود ازش پرسیدم: «شِسمُک؟» متوجه نشد. مادرش آمد کنارش نشست. پرسیدم :«اسم؟ اسم؟» اشاره کردم به دختربچه. با لهجه غلیظ عربی گفت: «رقیه…» 🔸دستم یک لحظه روی پاهایش ایستاد، اشکم بود که سرازیر شده بود. دست و پا شکسته پرسیدم: «چند سالش است؟» با انگشت نشان داد که «چهار سال» دوستم که پیشم نشسته بود با صدا شروع کرد به گریه کردن. خانم‌های دیگر موکب هم دست از ماساژ دادن بقیه کشیدند و در تاریکی چادر موکب دور من و دختربچه گرد شدند و شروع کردند به گریه کردن. 🔸من پاهایش را ماساژ می‌دادم و گریه می‌کردم. مچ پایش را با دست‌هایم گرفتم، خیلی لاغر بود… کف پایش را دست کشیدم، از کف دستم کوچک‌تر بود… ساق پایش را ماساژ دادم گفتم: «درد می‌کند نه؟ خیلی پیاده آمدی؟ اذیت شدی عزیزم؟ از تاریکی نترسی عزیزم این‌جا خرابه نیست… این‌جا همه دوستت دارند.» من می‌گفتم و گریه می‌کردم. مادرش هم شاید فقط به خاطر این صحنه اشک می‌ریخت وگرنه فارسی متوجه نمی‌شد. 🔸ازم پرسید :«شسمک؟» گفتم: «زینب» باز هم صدای گریه همه بلند شد... روایت : زینب حسن‌زاده 💔 ‌🆔 https://eitaa.com/oshaghalhosein_ARBAEEN