✍️جابر بن يزيد جُعفى میگه:
✍️🌱يه سال، به همراه حضرت باقرالعلوم عليه السلام راهی مكّه معظّمه شدم .
ᬉداࢪاݪقرار
✍️جابر بن يزيد جُعفى میگه: ✍️🌱يه سال، به همراه حضرت باقرالعلوم عليه السلام راهی مكّه معظّمه شدم .
✍️🌱بين راه ، دو تا پرنده به سمت ما اومدن و بالاى كجاوه امام محمّد باقر عليه السلام نشستند و مشغول سر و صدا شدند،🦜
✨من خواستم اونا رو بگيرم تا همراه خود م داشته باشم ،
ᬉداࢪاݪقرار
✍️🌱بين راه ، دو تا پرنده به سمت ما اومدن و بالاى كجاوه امام محمّد باقر عليه السلام نشستند و مشغول سر
✍️🌟ناگهان حضرت با صداى بلند، فرمود: اى جابر! آرام باش و پرندگان را به حال خود واگذار، آن ها به ما اهل بيت عصمت و طهارت پناه آورده اند.
ᬉداࢪاݪقرار
✍️🌟ناگهان حضرت با صداى بلند، فرمود: اى جابر! آرام باش و پرندگان را به حال خود واگذار، آن ها به ما اه
✍️🌱گفتم : مولاى من ! مشكل و ناراحتى شونن چیه ، كه اين جوری به شما پناهنده شدن؟!
ᬉداࢪاݪقرار
✍️🌱گفتم : مولاى من ! مشكل و ناراحتى شونن چیه ، كه اين جوری به شما پناهنده شدن؟!
✍️🌟حضرت فرمودند: آن ها مدّت سه سال است كه در اين حوالى لانه دارند و هرگاه تخم مى گذارن تا جوجه شود، مارى در اطراف آن ها هست كه مى آيد و جوجه هاى آن ها را مى خورد.
روح الله:
✨اكنون پرندگان به ما پناهنده شده تا از خداوند بخواهم كه آن مار را به هلاكت رساند؛ و من نيز در حقّ آن مار نفرين كردم و به هلاكت رسيد؛ و پرندگان در امان قرار گرفتند.
امام باقر علیه السلام
امشب ما هم مث اون تا پرنده میشینیم رو کجاوه شما
شما مارو دعا کنید
امام باقر جان
با همون کلمات خدا رو برامون بخوون که کاری نکنیم تا پرنده ای از ما به شما عرض شکایت بیاره...💔
✍️🌱 سپس به راه خود ادامه داديم تا نزديك سحر و اذان صبح به بيابو نى رسيديم ؛ و من پياده شدم و افسار شتر حضرت رو گرفتم ؛
✨وقتی حضرت فرود اومد، یه گوشه اى خم شد و مقدارى از شن ها روكنار زد و چنين دعائى رو زمزمه مى نمود .
ᬉداࢪاݪقرار
✍️🌱 سپس به راه خود ادامه داديم تا نزديك سحر و اذان صبح به بيابو نى رسيديم ؛ و من پياده شدم و افسار ش
✍️🌟: خداوندا! ما را سيراب و تطهير و پاك گردان
✨ناگهان سنگ سفيدى نمايان شد و امام عليه السلام اون سنگ كنار زد و چشمه اى زلال و گوارا آشكار شد،و ازاون آب آشاميدم و براى نماز وضو گرفتيم .
✍️🌱و بعد از خواندن نماز، سوار شديم و به راه خود ادامه داديم تا آن كه صبحگاهان به روستائى رسيديم ، كه نخلستانى كنار اون روستا بود، فرود آمديم ؛
✨حضرت كنار نخل خرمائى - كه از مدّتها قبل خشك شده بود - آمد ن و خطاب بهش گفتن : اى درخت خرما! از آنچه خداوند متعال در درون شاخه هاى تو قرار داده است ، ما را بهره مند ساز.
✍️🌱ناگهان ديدم درخت خرما، سرسبز و پربار شد و خودش رو در مقابل امام عليه السلام خم كرد؛ و ما به راحتى از میوه اون مى چيديم و مى خورديم .
✨يك مرد عرب بيابان نشين كه اون حوالى بود، وقتى اين معجزه (کرامت)رو دید، به حضرت 🍂گفت : سحر و جادو كرديد؟!
ᬉداࢪاݪقرار
✍️🌱ناگهان ديدم درخت خرما، سرسبز و پربار شد و خودش رو در مقابل امام عليه السلام خم كرد؛ و ما به راحت
✍️🌟امام عليه السلام به آرامى اظهار داشت :
اى مرد! به ما نسبت ناروا مده ، چون كه ما از اهل بيت رسالت هستيم
✨هيچ كدام از ما ساحر و جادوگر نبوده و نيستيم ، بلكه خداوند متعال از اسامى مقدّسه خود كلماتى را به ما آموخته است كه هر موقع هر چه را بخواهيم و اراده كنيم