سلام آقا جان ...
باز از دور سلام 💔
باز با حسرت زیارت تو سلام میکنم💔
باز من موندم و شرمندگی و فراق💔
وای از تکرارِ این ماجرای پرغصه ی نوکر🙃🥀
اینبار میخواهم همین کنج اتاق تنهایی ام با تو از دل تنگم بگویم🙃
با خودم عهد بستم✋
که هر شب جمعه دلتنگی هایم را برایت ببارانم💦💔
آنقدر هر جمعه برایت اشک بریزم و ناله و فغان کنم تا آخر جانم را میان بین الحرمینت تقدیمت کنم🙃😭
خسته ام ارباب 🚶♀️
در مرام اربابی چون تو نیست که برای غلامِ درمانده اش نسخه ی کربلا نپیچد💔
گرچه تحملِ ریزه خواری چون من از سخت ترین عذاب هاست🚶♀
ولی تویی تنها پناه گاه و آقای روسیاهان🙃
پناه بده💔
مثل همیشه🙃
بغلم کن😭
از آن بغل هایی که هنگام بارانِ شب جمعه در بین الحرمین میکنی😭
من جز تو که دارم مولا !؟💔
حالِ بدم رو ببین آقای من 🙃
تمام دل خوشی ام بسته به توست😭
به نگاهِ تو
به لطفِ تو
به عشقِ تو
بغضم آنقدر عمیق است که تنها کربلای تو جای خوبیست برای باراندنش 💔😭
تشنه ی باریدنی واقعی هستم😞
باریدنی شبیه زائری خسته که پای عمود سلامِ کربلایت شکرِ اربابی چون تو را زار میزند🙃
شبیه جوانی که گوشه ای از بین الحرمین برای امضای شهادتش به سجده افتاده و شانه هایش از شدت لرزش ب دلیل اشک بسیار به درد آمده 💔😭
شبیه مردی زندانی که تازه به معجزهی تو آزاد گشته و چسبیده به ضریحت در حال آب شدن است از خجالت زیاد💔😭
شبیه زائری که برای اولین بار دعوتش کردی به حریمت و آرزوی بارانِ کربلا در شب جمعه اش را برآورده کردی و اشک هایش بین باران کربلایت گم شده😭💔
باریدن میخواهم💔
بین این خستگی ها
بین این آدم های پوچ زندگی
بین این بغضهای به جا مانده و باریده نشده
بین این دنیای کثیف
#باریدنمیخواهم🙃😭