eitaa logo
عشاق‌الحسن(محب‌الحسن)
10.5هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
4 فایل
بالطفِ حـسن بوده حسینـی شده عالم این را به همه گفته و مبهـم نگذارید #روزی‌آبـاد‌مـیشود‌بقیـع🕊 .. سخنی بود درخدمتیم تبادلات کانال 👇 @yazahra_67 ............. @ghribemadine118
مشاهده در ایتا
دانلود
✋ الهی... به چشم انتظاری رباب برای دیدن فرزندش علی اصغر، چشم های شرمسارمان را به دیدارِ منتقمِ غریبت روشن کن ... https://eitaa.com/oshagholhasan_313
بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَبیبَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِفْوَةَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمینَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِراطَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَیانَ حُکْمِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دینِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّیِدُ الزَّکِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْقاَّئِمُ الاْمینُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأویلِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْهادِى الْمَهْدِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الطّاهِرُ الزَّکِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا التَّقِِیُّ النَّقِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقیقُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الشَّهیدُ الصِّدّیق اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ 💚 https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 ☀️ : حضرت‌علی‌اصغر‌ع علی اصغر(ع) فرزند کوچک امام حسین(ع) و حضرت رباب دختر امرءالقیس است که با تیر سه شعبة حرمله بن کاهل اسدی به شهادت رسید. مصیبت علی اصغر(ع) برای حسین(ع) جان فرسا بود چنان که گریست و به خداوند عرض کرد: خدایا خودت میان ما و این قوم داوری کن. آنان ما را فرا خواندند تا یاری کنند ولی برای کشتن ما کمر بسته اند. در این لحظه ندایی از آسمان رسید که: ای حسین(ع) در اندیشه اصغر(ع) مباش، هم اکنون دایه ای در بهشت برای شیر دادن به او آماده است. روز هفتم، روز رضاست. حسین(ع) بهترین الگوی پایداری و رضآیت است. او پس از تحمل شهادت همه یاران و جوانانش، کودک شیرخوار خود را به میدان آورد. هنگامی که علی اصغر نیز فدا شد بر قضای الهی گردن نهاد و خطاب به خداوند گفت: ای خدا! چون تو این صحنه ها را می بینی تحمل این مصیبت ها بر من آسان می شود. 🏴🏴🏴 https://eitaa.com/oshagholhasan_313
شور_سلام الله.mp3
11.04M
تموم هستیم حسن... 🎙کربلایی حسین ستوده تاریخ مداحی۲۱تیرماه۱۴۰۳ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁ ▪️هر گِره را پنجه‌های کوچکش وا می‌کند صبح_محشر با خدا در عرش غوغا می‌کند حکم بخشش بر محبّان علـی را فاطمه با پَر گهـواره‌ی شـش‌ماهه اجرا می‌کند 🏴 https://eitaa.com/oshagholhasan_313
‌ ❖✨ ﷽ ✨❖ ✍️ حسین‌ علیه السلام تشنه آب نبود .. تشنه شناخت بود .. می‌خواست بداند آیا کسی خارج از ادای کلمات، فهمید عمق دعای عرفه را؟ کسی فهمید چرا عرفات ناتمام ماند و به منا نرسید؟! کسی فهمید چرا حسین نه در منا که در نینوا به قربانگاه رفت و ثارالله شد؟ حسین٬ تشنه آب نبود .. تشنه لبیک بود و فهم و تفکر و معرفت ما از دین و اعتقادش که برایش جنگید و به خدایش هدیه کرد. حسیـن، رویـش درخــــت عصیـانـی بــود کـه از پستـی ایـن دنیـای کوتـاه تـا مــاورا سـر بـرداشـت .. https://eitaa.com/oshagholhasan_313
•• 🕊: ‌کسانی به امام زمانشان خواهند رسید، که اهل سرعت باشند؛ و اِلّا تاریخ کربلا نشان داده، که قافله حسینی معطل کسی نمی‌ماند! https://eitaa.com/oshagholhasan_313
شور اگه مردم میدونستن.mp3
11.63M
اگه مردم میدونستن 🎙کربلایی حسین طاهری تاریخ مداحی ۲۲تیرماه۱۴۰۳ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
شور اونکه همدم تموم حالاته؛ حسنه.mp3
7.14M
اونکه همدم تموم حالاته؛ حسنه 🎙حاج ابوذر بیوکافی تاریخ مداحی ۲۱تیرماه ۱۴۰۳ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
تک هدانا بکرامت الحسن.mp3
18.66M
هدانا بکرامت الحسن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🎙حاج سید مجید بنی فاطمه تاریخ مداحی ۲۰تیرماه ۱۴۰۳ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ 🏴 عَلــیٖ اَکــــبَر کِـه بَر زَمیٖــن اُفتــــٰادْ آسِــــمٰان، آفْتــــٰابْ رٰا گُـــــمْ کَـردْ آטּ چِنـــٰان زَخـْـمْ رویٖ زَخـــْمْ آمَــــدْ کِـه عــَدوْ هَــم حِســٖابْ رٰا گُــمْ کَـردْ خٰوٰاســـْݓْ تٰا خِیــمهِ پَر کِشَـــد اَمّٖا شـــیٖرِ زَخْمــٖی عُقــٰابْ رٰا گُـــمْ کَـردْ پِـــدَرْ آمـَـدْ بِه یــٰاری‌اَشْ بِــــــرَوَدْ مـَـن بَمیٖــرَم ، رِکــــٰابْ رٰا گُـــم کَـرْدْ پِسَــــرْ بــوتُـــرٰابْ ، بِیـْـن تـُــــرٰابْ نَـــوِه‌یِ بــوتُــرٰابْ رٰا گُـــــم کَـرْدْ جِلْــــدِ قُـــرْآن خویٖـــشْ پِیــْـــدٖا کَـرْدْ بَـــرْگـِــــه‌هـٰاےِ کِتــٰابْ رٰا گُـــمْ کَـرْدْ 🌷 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❖✨ ﷽ ✨❖ بر کینه‌های کهنه زِ حیدر اضافه شد به بغض‌ها زِ فاتحِ خیبـر اضافه شد تا گفت علـی مَنَمْ نوه‌ی مرتضـی علـی دیدم که چله‌چله‌ به لشکر اضافه شد 💔 https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ ═══════ ೋღ🕊ღೋ══════ 📕 ✅ قسمت‌هفتادویکم با همون نگاه عبوس همیشه بهم زل زد و نشست سر میز... صداش رو بلند کرد ... سعید بابا ... بیا سر میز ... می خوایم غذا رو بکشیم پسرم ... و سعید با ژست خاصی از اتاق اومد بیرون ... خیلی دلم سوخت ... سوزوندن دل من ... برنامه هر روز بود ... چیزی که بهش عادت نمی کردم ... نفس عمیقی کشیدم ... - خدایا ... به امید تو ... هنوز غذا رو نکشیده بودیم که تلفن زنگ زد ... الهام یه بسم الله بلند گفت و دوید سمت تلفن ... وسط اون حال جگر سوزم ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ... و باز نگاه تلخ پدرم ... بابا ... یه آقایی زنگ زده با شما کار داره ... گفت اسمش صمدیه ... با شنیدن فامیلیه آقا محمد مهدی ... اخم های پدر دوباره رفت توی هم ... اومدم پاشم که با همون غیض بهم نگاه کرد... لازم نکرده تو پاشی ... بتمرگ سر جات ... و رفت پای تلفن ... دیگه دل توی دلم نبود ... نه فقط اینکه با همه وجود دلم می خواست باهاشون برم ... از این بهم ریخته بودم که حالا با این شر جدید چی کار کنم؟... یه شر تازه به همه مشکلاتم اضافه شده بود ... و حالا... - خدایا ... به دادم برس ... دلم می لرزید ... و با چشم های ملتهب ... منتظر عواقب بعد از تلفن بودم ... هر ثانیه به چشمم ... هزار سال می اومد ... به حدی حالم منقلب شده بود که مادرم هم از دیدن من نگران شد ... گوشی رو که قطع کرد ... دلم ریخت ... یا حسین ... دیگه نفسم در نمی اومد ... ... ═══════ ೋღ 🕊ღೋ══════ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ ═══════ ೋღ🕊ღೋ══════ 📕 ✅ قسمت‌هفتادودوم اومد نشست سر میز ... قیافه اش تو هم بود ... اما نه بیشتر از همیشه ... و آرام تر از زمانی که از سر میز بلند شد ... نمی تونستم چشم ازش بردارم ... - غذات رو بخور ... سریع سرم رو انداختم پایین ... چشم ... اما دل توی دلم نبود ... هر چی بود فعلا همه چیز آروم بود ... یا آرامش قبل از طوفان ... یا ... هر چند اون حس بهم می گفت ... - نگران نباش ... اتفاقی نمی افته ... یهو سرش رو آورد بالا ... - اجازه میدم با آقای صمدی بری ... فردا هم واست بلیط قطار می گیرم ... از اون طرفم خودش میاد راه آهن دنبالت ... نمی تونستم کلماتی رو که می شنوم باور کنم ... خشکم زده بود ... به خودم که اومدم ... چشم هام، خیس از اشک شادی بود ... خدایا ... شکرت ... شکرت ... بغضم رو به زحمت کنترل کردم ... و سریع گوشه چشمم رو پاک کردم ... - ممنون که اجازه دادی ... خیلی خیلی متشکرم ... نمی دونستم آقا مهدی به پدرم چی گفته بود ... یا چطور باهاش حرف زده بود ... که با اون اخلاق بابا ... تونسته بود رضایتش رو بگیره ... اونم بدون اینکه عصبانی بشه و تاوانش رو من پس بدم ... شب از شدت خوشحالی خوابم نمی برد ... هنوز باورم نمی شد که قرار بود باهاشون برم جنوب ... و کابوس اون چند روز و اون لحظات ... هنوز توی وجودم بود ... بی خیال دنیا ... چشم هام پر از اشک شادی ... خدایا شکرت ... همه اش به خاطر توئه ... همه اش لطف توئه ... همه اش ... بغض راه گلوم رو بست ... بلند شدم و رفتم سجده ... الحمدلله ... الحمدلله رب العالمین ... ... ═══════ ೋღ 🕊ღೋ══════ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃یابن الحسن... روز ظهور تو،چه سرافکنده می‌شوند آنان که در دعای فرج کم گذاشتند.. به رسم هرشب،تجدید بیعتی دوباره با مولای غریبمان میخوانیم: الهی عظم البلا...⚡️ https://eitaa.com/oshagholhasan_313