💚⃟⃟🍃
#حدیث🍃
💚 امامصادق(علیهالسلام) :
در قيامت روز جمعه مانند عروسی صاحب كمال و جمال جلوی بهشت می ايستد و ساير روزها پشت سر او قرار ميگيرند آنها شهادت میدهند و روز جمعه فقط كسانی را شفاعت ميكند كه بر محمد و آل محمد (صلیاللهعليهوآلهوسلم)
بسيار صلوات فرستاده اند.✨
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#امامحسنیام
#عشاقالحسنمحبالحسنع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313
30.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
..🎙
#مداحیدرمحضررهبری۵۰
ای آنکه آسمان و زمین جلوهزار توست...
مدیحهسرائی آقای سیدعلی حسینینژاد در دیدار مداحان اهلبیت علیهمالسلام با رهبر انقلاب.
#امامحسنیام
#عشاقالحسنمحبالحسنع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313
12.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚⃟⃟🍃
#جمعههایدلتنگی
شاید معنی انتظار را نمیدانیم یا راه و رسم دعا را بلد نیستیم که به این زندگی بدون شما محکوم شدهایم.
یاصاحبالزمان(ع)...
ای همدم دلهای پریشان آقا
برگرد به این دیار، دلتنگ توأیم
#عزیززهرا🌸
#اللهمعجللولیکالفرج🍃
#امامحسنیام
#عشاقالحسنمحبالحسنع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313
💚⃟⃟🍃
#دهمرجبالمرجب🌙
ولادت باسعادت کوچکترین یاور کربلایی بزرگترین بابالحوائج الیالله❤️
شش ماهه حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)😍
و باب المراد قبلهی حاجات🙂✨
آقا امام جواد علیهالسلام مبارک باد.😍
مارا از دعای خیرتون محروم نکنید🌱💚
#عیدتونمبارک🌸
#امامحسنیام
#عشاقالحسنمحبالحسنع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞⃟⃟🍃
این موهبت و لطف خداداد،مبارک🍃
بر آل محمّـد شـب میـلاد، مبارک🌸
این عید بود بر همه اعیاد، مبارک🍃
میـلاد جـواد بـن رضا بـاد، مبارک🌸
🌸 ولادت با سعادت نهمین امام ولایت، حضرت جوادالائمه علیهالسلام مبارک باد💐
#امامحسنیام
#عشاقالحسنمحبالحسنع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313
✹﷽✹
═══════ ೋღ🕊
ღೋ═══════════
#سـرزمیـنزیبـایمـن♡
#نوشتهشهیدمدافعحرمطاهاایمانی
#قسمتنوزدهم
سفارت ایران با من تماس گرفتن.....
گفتن موردی نداره ....اگر بخوام برای تحصیل به ایران برم .
اما مراکز حوزوی فقط پذیرش #مسلمان دارن....
صرفا اشخاصی پذیرش میشن که #مبلغ های آینده جهان اسلام هستن
حتی اگر مایل باشم، می تونم برای آشنایی با اسلام، یه مدت مهمان اونها باشم ؛ اما به عنوان یه #طلبه، نه ...
چند روزی روی این پیشنهادات فکر کردم....
رهبر انقلاب ایران، طلبه بود...
رهبر فعلی ایران هم طلبه بود ...
و هر دوی اونها به عنوان بزرگ ترین رهبرهای تاریخ جهان شناخته شده بودن ...
علی الخصوص بعد از شورش و جنگ داخلی ایران در سال 2009 ...
هیچ سیاستمداری نبود که قدرت فکری و مدیریتی رهبر ایران رو ... مستقیم یا غیر مستقیم ستایش نکنه ...
شخصی که طبق گفته اونها، تمام معادلات پیچیده شون رو برای نابودی، از بین برده بود ... که اون هم طلبه بود ...
خوب یا بد ... من تصمیمم رو گرفته بودم ... من باید و به هر قیمتی ... طلبه می شدم
من مسلمان شدم ...
دین داشتن یا نداشتن از نظر من هیچ فرقی نمی کرد ...
من قبلا هم مثلا #مسیحی بودم ...
حالا چه فرقی می کرد..
فقط اسم دین من عوض شده بود ... اسمی که از نظر من، کوچک ترین ارزشی نداشت ..
وسایلم رو جمع کردم و دفترم رو پس دادم، برگشتم خونه ...
مادرم خیلی ناراحت بود و مدام #گریه می کرد
دوری من براش سخت بود..
می ترسید ؛رفتنم باعث بشه بیشتر از قبل، رنج و سختی رو تحمل کنم...
اما حرف پدرم، چیز دیگه ای بود ...
من رو صدا زد بیرون ...
روی بالکن ساده ی خونه ی چوبی مون ایستاده بود ... .
- کوین ... هر چند تو ثابت کردی پسر دانایی هستی... اما بهتر نیست به جای #ایران به #امریکا بری؟
من وضع بومی ها و سیاه پوست های اونجا رو نمی دونم ... اما شنیدم پر از سیاه پوست موفقه ...
حتی رئیس جمهورشون هم سیاه پوسته ...
اونجا شانس بیشتری برای زندگی کردن داری.. حتی اگر بخوای برگردی هم ..
تمام مدت که پدرم صحبت می کرد، من فقط گوش می دادم.
حقیقت این بود که من دنبال چیز دیگه ای به ایران می اومدم...
من به آینده ای نگاه می کردم که جرات به زبان آوردنش رو نداشتم ...
چیزی که ممکن بود به قیمت جان من تموم بشه... .
هواپیما به زمین نشست …
واقعا برای من صحنه عجیبی بود …
زن هایی که تا چند لحظه قبل، با لباس های باز نشسته بودن، یهو عوض شدن …
خیلی از دیدن این صحنه تعجب کردم …
کوین، خودت رو آماده کن …
مثل اینکه قراره به زودی چیزهای عجیب زیادی ببینی … .
بعد از تحویل ساک و خروج از گمرک، اسم من رو از بلندگو صدا زدن …
رفتم اطلاعات فرودگاه…
چند نفر با لباس روحانی به استقبال من اومده بودن … رفتار اونها با من خیلی گرم و صمیمی بود …
این رفتارشون من رو می ترسوند …
چرا با من اینطوری برخورد می کنن؟ …
نفر اولی، دستش رو برای دست دادن با من بلند کرد …
با تمام وجود از این کار متنفر بودم …
به همون اندازه که یه سفید از دست دادن با ما بدش می اومد و کراهت داشت …
اما حالا هر کی به من می رسید می خواست باهام دست بده …
باز دست دادن قابل تحمل تر بود …
اومد طرفم باهام [معانقه] کنه …
خدای من … ناخودآگاه خودم رو جمع کردم و یه قدم رفتم عقب …
توی تصاویر و فیلم ها این رفتار رو دیده بودم …
ترجیح می دادم بمیرم اما یه سفید رو بغل نکنم … .
من توی استرالیا از حق موکل های سفید زیادی دفاع کرده بودم … چون مظلوم واقع شده بودن …
اما حقیقت این بود که از اولین روز حضورم در دادگاه … حس من نسبت به اونها … به تنفر تبدیل شده بود و هرگز به صورت هیچ کدوم لبخند نزده بودم …
حالا هر بار که اینها با من صحبت می کردن بهم لبخند می زدن… و من گیج می شدم …
من که تا اون لحظه، از هیچ چیز، حتی مرگ نترسیده بودم …
از دیدن لبخندهای اونها می ترسیدم و نمی تونستم باهاشون ارتباط برقرار کنم …
رفتار محبت آمیز از یک سفید؟ …
بالاخره به قم رسیدیم …
وارد محوطه که شدیم چشمم بین طلبه ها می دوید …
با دیدن اولین سیاه پوست قلبم آروم شد … من توی اون دنیای سفید، تنها نبودم …
در زدیم و وارد اتاق نسبتا بزرگی شدیم …
همه عین هم لباس پوشیده بودن …
اصلا رده ها و درجه ها مشخص نبود …
آقای نسبتا مسنی با دیدن من از جاش بلند شد …
به طرف ما اومد و بهم سلام کرد …
دستش رو برای دست دادن بلند کرد و برای [معانقه] کردن اومد طرفم …
گریه ام گرفته بود که روحانی کناری … یواشکی با سر بهش اشاره کرد … و اونم سریع، حالتش رو تغییر داد …
به خیر گذشت …
زیرچشمی حواسم به همه چیز بود …
غیر از اینکه من یه وکیل بودم که پایه درسیم، فلسفه و سیاست بود … و همین من رو ریز بین و دقیق کرده بود …
#ادامهدارد....
═══════ ೋღ
🕊ღೋ══════
#امامحسنیام
#عشاقالحسنمحبالحسنع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313