eitaa logo
عشاق‌الحسن(محب‌الحسن)
12هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
4 فایل
"‌کُلّٰناٰ‌بِفِداٰک‌یاٰ‌اَبامُحَمّدیاحَسَن‌مُجتَبی(عَ)💚🌿 آقا ... در شلوغی‌های دنیـا مـن بـه دنبـال تــوام در شلوغی‌های محشـر تـو بیـا دنبـال مـن آبادی‌ بقیع‌ نزدیک است✨ .. سخنی بود درخدمتیم تبادلات کانال 👇 @yazahra_67 ............. @ghribemadine118
مشاهده در ایتا
دانلود
.🍃. ✍ اين روزها به تظاهر می‌گذرد! تظاهر به دوست داشتنت💔... به دعا برای آمدنت... آيا اولويتِ اولِ همه شده‌ای؟ باور کردنش سخت است😔... چقدر خوب دروغ می‌گویيم از خوب شدنمان تا اينکه زودتر بيایی... آنقدر خوب که دلمان نمی‌آيد باور نکنيم اين دروغ را. بين خودمان باشد مهدی جان، حالمان هر روز بدتر می‌شود😞. نه عشق پايداری، نه دعایی ، نه گريه‌ای ... خسته ايم ...خسته گناه! ولی با اين وجود دوستت داريم...مهدی جان. ای کاش همه می دانستند دنیایی که در آن حجت خدا نباشد جهنمی بیش نیست😓. جهنمی که اگر نیک بنگری زبانه های آتش آن را خواهی دید. آری ای دوست ! تا زمانی که بهشت ظهور نکرده است من و تو مقیم جهنمیم... بی تو، شب تاریک مرا نوری نیست برگرد ستاره سهیلم، برگرد💔 آقا میشود امروز بیایی؟😔 تعجیل‌درفرجش‌صلوات 🍃 https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷⃟⃟🕊 جهاد اسمش جهاد رسمش جهاد اندیشه و رویاش🤍 ۲۸دیماه سالروز شهادت 🕊 هدیه کنیم به روح پاک و مطهر شهید🌱 https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.. 📌 توئیت صفحه رسمی رهبر انقلاب در پی اعلام در 🔺 رهبرانقلاب: 📣 و ایستادگی‌ مردم و فلسطین، رژیم صهیونیستی را وادار به عقب‌نشینی کرد. 🔰 در پی اعلام در غزه، حساب‌های رسانه‌ی رسمی در شبکه‌های اجتماعی، جمله‌ای از رهبر معظم انقلاب اسلامی را به زبان‌های مختلف منتشر کردند که متن آن به شرح زیر است. 🔻 : 🔹 امروز دنیا فهمید که صبر مردم و ایستادگی مقاومت فلسطینی، رژیم صهیونیستی را وادار به عقب‌نشینی کرده است. در کتابها خواهند نوشت که روزی، جماعتی صهیونیست، با فجیع‌ترین جنایات، هزاران زن و کودک را کشتند و در آخر شکست خوردند. 🇮🇷🇵🇸 https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ ═══════ ೋღ🕊 ღೋ═══════════ احساس و فکرش نسبت به من تحقیر و کوچیک کردنم نبود… . چند روز گذشت من دوباره داشتم عربی می خوندم … حالا که نظر و فکر هادی رو فهمیده بودم به شدت از اینکه دفتر رو بهش برگردونده بودم متاسف شدم … بدتر از همه، با اون شیوه ای که بهش پس داده بودم برام سخت بود برم و دفتر رو ازش بگیرم … داشت سمت خودش اصول می خوند منم زیرچشمی داشتم بهش نگاه می کردم و توی ذهن خودم کلنجار می رفتم تا یه راه حلی پیدا کنم … که یهو متوجه نگاه من شد و سرش رو آورد بالا … مکث کوتاهی کرد … مشکلی پیش اومده؟ بدجور هول شدم و گفتم نه … و همزمان سرم رو در رد سوالش تکان دادم … اعصابم خورد شده بود لعنت به تو کوین بهترین فرصت بود چرا مثل آدم بهش نگفتی؟ … داشتم به خودم فحش می دادم که پرید وسط افکارم … – منم اوایل خیلی با عربی مشکل داشتم … خندید … فارسی یاد گرفتن خیلی راحت تر بود … – نخند … سفیدها که بهم لبخند می زنن خوشم نمیاد هیچ سفیدی بدون طمع، خوش برخوردی نمی کنه … جا خورد ولی سریع خنده اش رو جمع کرد سرش رو انداخت پایین … چند لحظه در سکوت مطلق گذشت … – اگر توی درسی به کمک احتیاج داشتی باعث افتخار منه اگر ازم بپرسی … – افتخار؟ یعنی از کمک کردن به بقیه خوشحال میشی؟… منتظر جوابش نشدم … پوزخندی زدم و گفتم … هر چند … چرا نباید خوشحال بشی؟ … اونها توی مشکل گیر کردن و تو مثل یه ابرقهرمان به کمک شون میری … اونی که به خاطر ضعفش تحقیر میشه، تو نیستی … طرف مقابله … – مایه افتخاره منه که به یکی از بنده های خدا خدمت کنم… همون طور که سرش پایین بود، این جمله رو گفت و دوباره مشغول کتاب خوندن شد … ولی معلوم بود حواسش جای دیگه است به چی فکر می کرد؛ نمی دونم … اما من چند دقیقه بعد شروع کردم به خودم فحش دادن و خودم رو سرزنش می کردم که چطور چنین موقعیت خوبی رو به خاطر یه لحظه غرور احمقانه از دست داده بودم … می تونستم بدون کوچیک کردن خودم دوباره دفتر رو ازش بگیرم اما … همین طور که می گذشت، لحظه به لحظه اعصابم خوردتر می شد اونقدر که اصلا حواسم نبود و فحش آخر رو بلند به زبون آوردم … – لعنت به توی احمق … سرش رو آورد بالا و با تعجب بهم خیره شد با دست بهش اشاره کردم و گفتم با تو نبودم بلند شدم از اتاق زدم بیرون تابستان تموم شد … بچه ها تقریبا برگشته بودن … به زودی سال تحصیلی جدید شروع می شد … و من هنوز با عربی گلاویز بودم … تنها پیشرفت من، معدود جملاتی بود که بین من و هادی رد و بدل شده بود … و ناخواسته سکوت بین ما شکست … توی تمام درس ها کارم خوب بود … هر چند درس خوندن به یه زبان دیگه … و با اصطلاحات زیاد، سخت بود … اما مثل عربی نبود … رسما توش به بن بست رسیده بودم … دیگه فایده نداشت … دلم رو زدم به دریا و رفتم سراغ هادی … . – اون دفتری که اون دفعه بهم دادی … نگذاشت جمله ام تموم شه … از جاش بلند شد … صبر کن الان میارم … بدون اینکه چیزی بگه در یک چشم به هم زدن، دفتر رو بهم داد … عذاب وجدان گرفتم... اما نتونستم ازش تشکر یا عذرخواهی کنم … دفتر رو گرفتم و رفتم … واقعا کمک بزرگی بود... اما کلی سوال جدید برام پیش اومد … دیگه هیچ چاره ای نداشتم … . داشت قلمش رو می تراشید … یکی از تفریحاتش بود … من با سبک های خطاطی ایرانی آشنا نبودم ...اما شنیده بودم می تونه به تمام سبک ها بنویسه … یه کم زیر چشمی بهش نگاه کردم … عزمم رو جزم کردم … از جا بلند شدم و از خط رفتم اون طرف … با تعجب سرش رو آورد بالا و بهم نگاه کرد … نگاهش خیلی خاص شده بود … . – من جزوه رو خوندم … ولی کلی سوال دارم … مکث کوتاهی کردم … مگه نگفتی کمک به دیگران مایه افتخار توئه؟ … خنده اش گرفت اما سریع جمعش کرد … دستی به صورتش کشید … و وسایل خطاطی رو کنار گذاشت … شرمنده، خنده ام ناخودآگاه بود … با دقت و جدیت به سوال هام جواب می داد … تمرین ها رو نگاه می کرد و اشتباهاتم رو تصحیح می کرد … تدرسیش عالی بود … ولی هر لحظه ای که می گذشت واقعا برام سخت بود … شدید احساس حقارت می کردم … حقارتی که این بار مسئولش خودم بودم … من از خودم خجالت می کشیدم … و از رفتاری که در گذشته با هادی داشتم .... ═══════ ೋღ 🕊ღೋ══════ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همراه با مناجات با خدا و اهل بیت علیهم السلام ۱۲۱ من همانم که گناه مبتلایم کرده است 🎙کربلایی سید رضا نریمانی https://eitaa.com/oshagholhasan_313