eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1.1هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.7هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 یڪ شب دلش شڪست به زینب گلایه ڪرد🥀 فردا هنوز سَر نزده اِنتـ🌷ـخاب شد...🕊 😔    @oshahid
💫💚 ✨وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ ✨فَقُلْ يَنْسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا ﴿۱۰۵﴾ ✨و از تو در باره كوهها مى ‏پرسند ✨بگو پروردگارم آنها را در قيامت ✨ريز ريز خواهد ساخت (۱۰۵) 📚سوره مبارکه طه ✍آیه ۱۰۵ 🦋【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】🦋    @oshahid
📋 💚 🌹 🕊امروز سالروز شهادت 🌷شهید مدافع حرم این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم... 💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد. شادی روح پرفتوح شهید 🌷    @oshahid
1_535952067.attheme
59.2K
۱۱ • 📲 • 😍 📌سفارشی👌😊 حق انتخاب با شماست😊 با ما خاص باشید😌😎👇🏻👇🏻 @oshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃✹ ✿ ﷽ ✿✹🍃 روضه مجازی التماس دعا🤲 ۵ربیع الاول| روضه شهادت حضرت سکینه بنت الحسین علیهماالسلام🖤 @oshahid
9.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرکس یه جمعه بین الحرمین باشه باید همه عمرش هم دلتنگ باشه 🎤 شیخ سعید شحیطاط 🥀💚 💔 @oshahid
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
✨💕 قـبـلـه ے مــن 💕✨ مـادرم پشـت در بـرام سـینی غـذا مـی گذاشـت و التمـاس مـی کـرد تـادر رو بـاز کنـم. از طرفـی هـم پـدرم مـدام صـداش رو بـالا مـی بـرد کـه: ولـش کـن! اینقـدر نازشـو نکـش! غـذا نمیخـوره؟ مهـم نیـس! اینقـد لوسـش نکـن... بـا ایـن جمـلات بیشـر سـرلجبـازی مـی افتـادم. سـه روز بـه همیـن روال گذشــت. غــذای مــن روزی ســه چهــار عــدد بیســکوئیت نارگیلــی داخــل کمـدم بـود. نصفـه شـب هـا هـم از اتاق بیـرون می اومـدم تابه دستشـوئی بـرم و بطـری کوچکیـم رو از آب پـر کنـم. روز چهـارم بـازی بـه نفـع مـن تمـوم شـد. یـه بیسـکوئیت نارگیلـی رو در دهانـم مـی چپونـم و پشـت بنـدش چنـد جرعـه آب مـی نوشـم. بـا بـی حوصلگـی پشـت پنجـره روی تخـت مـی نشـینم و بـه آسـمون نـگاه مـی کنـم. بطـری آبـم رو لـب پنجـره میگـذارم و روی تخـت دراز مـی کشـم. خیـره بـه سـقف، زیـر لـب زمزمـه میکنـم: خداکنـه زودتـر راضـی شـن! پوسـیدم تـو ایـن اتـاق! غلت می زنم و به پهلو می خوابم _ حداقل زودتر حموم میرم! روی تخـت مـی شـینم و موهـام رو بـاز مـی کنـم. دسـته ای از موهـام روجـدا و نگاهـش مـی کنـم. حسـابی چـرب شـده!!! موهـام رو پشـت سـرم مـی ریـزم و دوبـاره دراز مـی کشـم... @oshahid
✨💕 قـبـلـه ے مــن 💕✨ چنـد تقـه بـه در میخـوره و منـو از جـا مـی پرونـه. بلنـد میگـم : بلـه؟؟! صدای غمگین مادرم از پشت در میاد: محیا! درو باز کن! ابروهام درهم میره و جواب میدم: ولـم کنید! _ درو بـاز کـن! بابـات کارت داره!... » مکـث میکنه«هـوف! بیـا کـه آخـرسـر کارخودتــو کردی. بـرق از سـرم مـی پـره. از تخـت پاییـن میـام و روی پنجـه ی پـا مـی ایسـتم. بـاورم نمیشـه! کاش یکبـار دیگـه جملـه اش رو تکـرار کنـه. آروم آروم جلـو میـرم و پشـت در اتـاق مـی ایسـتم. گوشـم رو بـه در مـی چسـبونم و بـا ذوق مـی پرسـم: چـی گفتـی مامـا؟ کلافه جواب میده: هیچی! به آرزوت رسیدی! دختـره ی بی عقـل! باچشـمای گـرد و ابروهـای بالارفتـه از در فاصلـه مـی گیـرم و وسـط اتـاق بـالا و پاییـن مـی پـرم. دوسـت دارم جیـغ بکشـم! مـن موفـق شـدم. دسـتم رو مشــت مــی کنــم و بــا غــرور در حالیکــه لبــم را کــج کــردم، محکــم میگـم: آررره! اینـه! دستهام رو در هوا تکون میدم و می رقصم. بالاخره آزادی!!! باخوشـحالی در رو بـاز مـی کنـم و لبخنـد دنـدون نمایـي بـه مـادرم میزنـم. اخـم و گوشـه چشـمی بـرام نـازک مـی کنـه. دسـت راسـتش رو بـه حالـت @oshahid
✨💕 قـبـلـه ے مــن 💕✨ خـاک بـر سـرت بـالا میـاره و مـی گـه: یعنی...تـو اون سـرت! قیافتـو ببیـن! نمـردی چهـار روز بـدون غـذا مونـدی؟ _ نچ! عوضش به نتیجه اش می ارزید! _ خیلی پررویی خیلی! درحالیکــه سـرم رو مــی رقصونــم ازپلــه هــا پاییــن میــرم. بــه چهــار پلــه ی آخـر کـه مـی رسـم از مسـخره بـازی دسـت مـی کشـم و آهسـته بـه اتـاق نشـیمن میـرم. پـدرم روی مبـل نشسـته، نگاهـش رو بـه گلهـای قالـی دوختـه و پـای چپـش روتکـون میـده. گلـوم روصـاف مـی کنـم تـا متوجـه حضـورم بشـه. سـرش رو بـالا مـی گیـره و بـه چشـمام خیـره میشـه. نـگاه سـردش تامغـز اسـتخوانم رو مـی سـوزونه. آب دهانـم رو قـورت میـدم و بالبخنـد سلـام میکنـم. از جـا بلنـد میشـه و بـدون مقدمـه میگـه: میتونـی چـادرت رو بـرداری!.. بادیـدن لبخنـد پررنـگ و پیروزمندانـه ی مـن اخـم غلیظـی میکنـه و ادامـه میــده: ولــی... ســنگین مــی پوشــی! یــادت نــره قــرار نیســت بــا چــادرت چیــزای دیگــه رو کنــار بــزاری! فکــر نکــن دلم بــه ایــن کار راضیــه! چــاره ای نــدارم! خیلــی بــرام ســخته، ولــی تــو کلــه شــق تر از ایــن حرفایــی... پشـتش رو میکنـه تـا سـمت در بـره کـه سرش رو تکـون میـده و زیرلـب جملـه ی آخـرش رو میگـه: ولـی بـدون بابـا! یکـروز بخاطـر جنگـی کـه بـا مـا کـردی پشـیمون میشـی، میگـی کاش مـی جنگیـدم تـا چـادرم رو نگـه دارم! @oshahid
✨💕 قـبـلـه ے مــن 💕✨ امیــدوارم اون روز وقــت جبــران داشــته باشــی! ازحرفهــاش چیــزی نمــی فهمیــدم شــونه بــالا مینــدازم و باخونـسردی جــواب میــدم: مرســی کــه قبــول کردیــد! مــن هیــچ وقــت پشــیمون نمیشــم! مــادرم کــه گوشــه ای شــاهد چنــد جملــه نصیحــت پــدرم بــود باحــسرت جوابــم رو میــده: اون روزتــم خواهیــم دیــد!! صـدای آلارم سـاعت درگوشـم مـی پیچـه. خمیـازه ای طولانـی مـی کشـم و روی تخـت مـی شـینم. نسـیم صبـح گاهـی پـرده ی حریـرم رو بـا مـوج یکنواختــی تکــون میــده. دهانــم رو مــزه مــزه و آلارم رو قطــع میکنــم. درحالیکـه سـرم رو مـی خارونـم از تخـت پاییـن میـام و گیـج و منـگ بـه اطرافـم نـگاه مـی کنـم... _ خب! چرا الان پاشیدم؟! چرخی می زنم و به پاهام خیره میشم _ چرا خو اینقد خنگم؟! باکـف دسـت بـه پیشـونیم میزنـم و بـا ذوق زمزمـه مـی کنـم: امـروز اول مهـره و مـن بـدون چـادر میـرم مدرسـه.!!! بـالا و پاییـن مـی پـرم و زیـر لـب شـعر مـی خونـم. بـا خوشـحالی یونیفورم مدرســه رو بــه تــن مــی کنــم و مقنعــه ی مشــکیم رو از روی جالباســی برمیــدارم. مقابــل آینــه مــی ایســتم و مقنعــه رو روی شــونه ام مینــدازم. موهـام را بایـه گیـره بـالای سـرم جمـع و مقنعـه رو سـرم مـی کنـم. @oshahid