#حجاب🖤🥀
.🌾.
°•حجابت سنگر این جنگ نرم استــ•°
°•دل رزمنده با حجب تو گرم استــ•°
#چادرمـ_را_عاشقمـ❣
🔹#نشر حداکثری.🌸
🌹#زهرایی_شو🌹
#فاطمیه🕊🖤🌙
🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🦋
🦋♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️
#منمحمدرادوستدارم 🍃🌸
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid
9.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حواسمون_باشه⛔️
🔞لحظه شکافته شدن قبر🔞
🔞ورود نکیر و منکر به داخل قبر🔞
🔞باصورت های وحشتناک🔞
🔞پرسش های آن ها🔞
نه ثروت تا کنون زاییده مردی
نه قصرو کاخ درمان کرده دردی
برو انسانیت را مشتری باش
قضاوت میشوی با انچه کردی👌
#فاطمیه🕊🖤🌙
🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🦋
🦋♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️
#منمحمدرادوستدارم 🍃🌸
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid
13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پست_ویژه🖤🥀
❌🎥 اعجاز علمی قرآن در مورد حرکت کرات آسمانی در مدار مشخص
کل فی فلک یسبحون
#اعجاز_علمی_قرآن
#نشر_دهید
#فاطمیه🕊🖤🌙
🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🦋
🦋♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️
#منمحمدرادوستدارم 🍃🌸
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid
🔴این تصاویر را به یاد دارید؟ تصویر شهید داناییفر و فرزندی که او را ندید
🔻امروز الیاس قلندرزهی یکی از عوامل گروهک تروریستی جیش العدل که با شلیک گلوله در قتل مرزبان شهید، داناییفر مشارکت داشت به دار مجازات آویخته شد.
🔻 ۱۷ بهمن ماه سال ۱۳۹۲ به ناگاه خبری مبنی بر ربایش مرزبانان جمهوری اسلامی توسط گروههای تروریستی (جیش العدل) در رسانهها منتشر شد. خیلی زود کمپینهایی برای آزادی این ۵ مرزبان ایرانی که متشکل از ۴ سرباز وظیفه و یک گروهبان بودند، تشکیل شد. سرانجام در فروردین ۹۳، چهار سرباز وظیفه به وطن بازگردانده شدند، اما همچنان خبری از گروهبان ربایش شده یعنی جمشید دانایی فر نبود.
🔻در این مدت تهمت های زیادی از جمله این که شهید به گروهک های تروریستی پیوسته یا به آمریکا پناهنده شده منتشر شد. ولی بالاخره پیکر شهید دانایی فر در تاریخ اول فروردین ۱۳۹۴ از خاک پاکستان به کشور بازگشته و در تاریخ چهارم فروردین در زادگاهش به خاک سپرده شد.
🔻قدسآنلاین درباره جزئیات شهادت شهید جمشید داناییفر نوشته بود: چند نفر مسئول اجرای حکم اعدام داناییفر میشوند که برای اجرای همین جنایت ایشان را از جمع جدا میکنند و بر روی تپهای میروند و ماشین تویوتایی را در تپه میگذارند و از ماشین طنابی آویزان میکنند که ایشان را به همان طناب میبندد که به علت ارتفاع کم پای ایشان به زمین میرسد و شهید نمیشود و هنگامیکه این را میبینند با پارچهای ایشان را خفه میکنند و بعد هم برای اطمینان بیشتر تیر خلاص به ایشان میزنند. در آخر هم در همان مکان روی ایشان خاک میریزند و بهاصطلاح دفن میکنند.
@oshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_حاج_قاسم 🖤🥀
💌نامه عجیب به دختر!
📝نامه #حاج_قاسم به دخترش فاطمه سلیمانی:
😭آه مرگ خونین من، عزیز من، زیبای من، کجایی؟⁉
#مشتاق_دیدارتم😍
#سردار_آسمانی😭😭😭
#حاج_قاسم_شهادت_مبارک
#سالروز_شهادت_حاجقاسم
#اَللهُمَّصَلِّعَلیمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُم
#فاطمیه🕊🖤🌙
🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🦋
🦋♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️
#منمحمدرادوستدارم 🍃🌸
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid
8.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #سرباز
🌷انتشار در آستانه سالگرد عروج ملکوتی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
لحظه شهادت حاج قاسم😭😭😭
#فاطمیه🕊🖤🌙
🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🦋
🦋♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️
#منمحمدرادوستدارم 🍃🌸
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid
16.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ دیدنی " ضربان حرم"
🎤 بانوای کربلایی #سید_رضا_نریمانی👌👌👌
تقدیم به سردار سپهبد حاج #قاسم_سلیمانی♥️
#امام_خامنه_ای
#حاج_قاسم_سلیمانی
#ابومهدی_المهندس
#انتقام_سخت
#شهیدان_قدس😭😭😭
#فاطمیه🕊🖤🌙
🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🦋
🦋♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️
#منمحمدرادوستدارم 🍃🌸
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid
حرم فاطمہ باخاڪ نجف باید ساخٺ
✨وقف زهراسٺ نجف باهمہے ذراتش
در زدن یا نزدن فرق ندارد اینجا
✨نیسٺ وابستہے سائل ڪرَم بالذاتش
#بہ_اسمٺ_قسم_توقلبم_حرم_دارے❤️
#یکشنبه_های_علوی_فاطمی💚
#فاطمیه🕊🖤🌙
🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🦋
🦋♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️
#منمحمدرادوستدارم 🍃🌸
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid
#هرروزیک_آیه 🖤🥀
✨رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ
✨يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ ﴿۴۱﴾
✨پروردگارا روزى كه حساب برپا مى شود
✨بر من و پدر و مادرم و بر
✨مؤمنان ببخشاى (۴۱)
📚 سوره مبارکه إبراهيم
✍آیه ۴۱
#فاطمیه🕊🖤🌙
🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🦋
🦋♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️
#منمحمدرادوستدارم 🍃🌸
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid
هدایت شده از 🕊💜ࢪٻحـــاݩھاݪݩݕــۍ💜🕊
37.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫به فرموده مولا و مقتدایمان هر روز 🌟دعای هفتم صحیفه سجادیه🌟 را میخوانیم👆👌👌
اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج
•┈••✾🕯🏴🕯✾••┈•
#من_محمد_را_دوست_دارم💕
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈پنجاه و نهم✨
محمد گفت:
_راست میگه؟!! میخوای بری سوریه؟!!😳
امین گفت:_بله،با اجازه تون.😊
علی باتعجب گفت:
_دو ماه دیگه عروسیتونه!!😟😧
امین گفت:
_تا اون موقع برمیگردم.😊
محمد گفت:
_کارهای عروسی رو باید انجام بدی!!😐
امین چیزی نگفت.باخنده گفتم:
_خودم انجام میدم.😁
علی گفت:_تنهایی؟؟!!!😠
-دو تا داداش خوب دارم،کمکم میکنن.😎😌
محمد به امین گفت:
_امین،داره جدی میگه؟؟!!!😳😥
امین سرشو انداخت پایین.بالبخند گفتم:
_چی رو جدی میگم؟اینکه دو تا داداش خوب دارم؟😁😉
علی و محمد هر دو با اخم نگاهم کردن.😠😠اینبار علی جدی گفت:
_امین،واقعا میخوای بری سوریه؟😠
امین گفت:
_بله با اجازه تون.😊
علی عصبانی شد،😠خواست چیزی بگه که بابا اجازه نداد.
بابا بلند شد.امین رو بغل کرد.بهش گفت:
_برو پسرم.خدا خیرت بده.به سلامت.🤗
بعدش رفت تو اتاق.مامان نگاهش به ظرف میوه ها بود ولی فکرش هزار جا.به من نگاه کرد،بعد به امین.گفت:
_پسرم،تا عروسی برمیگردی یا میخوای عقب بندازیم؟😊😥
امین گفت:برمیگردم.☺️
تو دلم گفتم برمیگرده،زنده تر از همیشه.
مامان هم بغلش کرد بعد رفت تو اتاق.محمد اومد نزدیک امین نشست و گفت:
_داداش جان،بذار سال دیگه برو.این خانواده هنوز سر زخمی شدن من....😢😥
-محمد😐
محمد یه نگاهی به من کرد و حرفشو ادامه نداد... هروقت با امین بودم،میگفتم و میخندیدم.وقتی تنها بودم گریه میکردم.
قلبم درد میکرد.شب و روز از خدا کمک میخواستم.
امین روز قبل از رفتنش به خانواده ش گفت.اینبار هم مثل دفعه قبل ماتم سرا شد.اما اینبار من بیشتر اونجا بودم.هر بار که عرصه به امین تنگ میشد با هم میرفتیم بیرون،یه دوری میزدیم،شوخی و خنده میکردیم و برمیگشتیم پیش بقیه.قلبم مدام تیر میکشید و درد میکرد💔😞 ولی من به درد قلبم عادت کرده بودم و هر بار خوشحال میشدم.فکر میکردم به آخر زندگیم نزدیکتر میشم.
روز آخر شد.
امین قرار بود قبل ظهر بره.صبح بود.با امین تو اتاقش بودم.داشت وسایلشو مرتب میکرد.کارش که تموم شد به من نگاه کرد و گفت:
_زهرا...من الان همینجا باهات خداحافظی میکنم.توی حیاط دیگه شاید حتی بهت نگاه هم نکنم.از من ناراحت نشو.😊
مخالفتی نکردم.فقط نگاهش میکردم.
-زهرا،زندگی با تو خیلی برام شیرین بود.همیشه خیلی دوست داشتم.بخاطر حمایت هایی که ازم کردی ازت ممنونم. سختی های زندگیمو تحمل کردی.😊
بغض کردم.همه ش فعل گذشته استفاده میکرد.یه پاکت💌 بهم داد و گفت:
_اگه برنگشتم اینو بازش کن.☺️
دیگه اشکهام جاری شد.داشت وصیت میکرد.😢
-حواست به عمه و خاله ی منم باشه.اونا خیلی دوست دارن.اگه از روی ناراحتی چیزی گفتن به دل نگیر.....زهرا،بعد من زندگی کن.با هر کی به دلت نشست ازدواج کن.☺️💍
قلبم بیشتر از قبل درد میکرد.کوله شو برداشت و رفت سمت در...🎒✨