eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5771856689095508635.mp3
1.5M
❣️ساعت🕗به وقت امام هشتم❣️ دستم به روی سینه برای ارادت است این بارگاه قدس امام کرامت است فرقی نمیکند زکجامیدهی سلام اومیدهدجواب تورا، اصل نیت است صلوات امام رضا(ع)💫 🖤 @oshahid
4_5974357314700839356.mp3
12.18M
🔳 شهادت_امام_سجاد(ع) 🌴ای وای قلب سجاد بیقرار 🌴ای وای تو قلب این شام تار 🎤 👌بسیار زیبا😔 🖤 @oshahid 🖤🖤🖤
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️ ❤️#عاشقانہ_دو_مدافع❤️ @oshahid #قسمت_پنجاهم _الاݧ مامانینا منتظر باید بریم با حالت مظ
❤️💞❣❤️💛💞❤️💛💞 ❤️❤️ @oshahid _لباساشو کشیدم و گفتم بگو دیگہ خیلہ خب پاره شد لباسم ول کـ میگم اوݧ بازوبند واسہ یکے از رفیقام بود کہ شهید شد. _ازم خواستہ بود کہ اگہ شهید شد او بازو بندو همراه با حلقش ، برسونم بہ خانومش وقتے شهید شد بازو بندشو تونستم از رو لباسش بردارم اما حلقش... آهےکشید و گفت. انگشتش قطع شده بود پیداش نکردم. _بازو بندو دادم بہ خانومش و از اینکہ نتونستم حلقشو بیارم کلے شرمندش شدم همیـݧ دیگہ تموم شد بے هیچ حرفے بلند شدم و رفتم و کنار علے نشستم سرمو گذاشتم رو شونشو تو دلم گفتم:هیچ وقت نمیزارم برے چقدر آدم خودخواهے بودم... @oshahid _مـݧ نمیتونم مث زهرا باشم ، نمیتونم مثل خانم مصطفے باشم ، نمیتونم خودمو بزارم جاے خانوم دوست اردلا ، یہ صدایےتو گوشم میگفت:نمیخواے یا نمیتونے❓ آره نمیخوام ، نمیخوام بد علے و تیکہ تیکہ برام بیار نمیخوام بقیہ ے عمرمو باے قبر و یہ انگشتر زندگے کنم ، نمیخوااام دوباره او صدا اومد سراغم:پس بقیہ چطورے میتونـ❓ اوناهم نمیخوا اونا هم دوست ندار... اما... _اماچے❓ خودت برو دنبالش... با تکوݧ هاے علے از خواب بیدارشدم اسماء❓اسماء جاݧ رسیدیم پاشو ... چشامو باز کردم ، هوا تاریک شده بود از اتوبوس پیاده شدیم باد شدیدے میوزیدو چادرمو بہ بازے گرفتہ بود _لب مرز خیلے شلوغ بود... همہ از اتوبوس ها پیاده شده بود و ساک بدست میرفتـ بہ سمت ایستگاه بازرسے تا چشم کار میکرد آدم بود ، آدمهایے کہ بہ عشق امام حسیـ با پاے پیاده قصد سفر کرده بودݧ،ا ونم چہ سفرے شلوغے براشوݧ معنایے نداشت حاضر بود تا صبح هم شده وایســݧ، آدما مهربو شده بود و باهم خوب بودݧ _عشق ابے عبدللہ چہ کرده با دلهاشو❓ یہ گوشہ وایساده بودم و بہ آدمها و کارهاشوݧ نگا میکردم باد همچنا میوزید و چادرمو بالا و پاییـݧ میبرد علے کنارم وایسادو آروم دستشو گذاشت رو شونم: بہ چے نگاه میکنے خانومم❓ یکمے بهش نزدیک شدم با لبخند گفتم:بہ آدما،چہ عوض شد علے _علے آهے کشیدو گفت:صحبت اهل بیت کہ میاد وسط حاضرے جونتم بدے هییی روزگار... اردلاݧ و زهرا هم اومدݧ کنار ما وایسادݧ اردلاݧ زد بہ شونہ ے علے و گفت:إهم ببخشید مزاحم خلوتتو میشما ، اما حاجے ساکاتونو نمیخواید بردارید❓ علے دستشو گذاشت رو کمرشو گفت:دوتا کولہ پشتیہ دیگہ _خوب مـݧ هم نگفتم دویستاست کہ نکنہ انتظار دارے مـݧ برات بیارم❓ هہ هہ بابا شوخے کردم حواسم هست الاݧ میرم میارم زدم بہ بازوے اردلا و گفتم: داداش خیلے آقاے مارو اذیت میکنیا... صداشو کلفت کردو گفت: پس داماد شده براے چے❓ _دستم و گذاشتم رو کمرم و گفتم: باشہ باشہ منم میتونم خواهر شوهر خوبے باشماااااا خیلہ خوب حالا تو هم بیاید بریم تو صف داداش شما برید مـݧ وایمیسم باعلے میام چند دیقہ بعد علے اومد از داخل ساک چفیہ ے مشکیشو درآوردم و بستم دور گردنش زل زده بود تو چشمامو نگاهم میکرد _چیہ علے❓چرا زل زدے بہ مـ❓ اسماء چرا چشمات غم داره❓چشماے خوشگل اسماء مـݧ چرا باید اشک داشتہ باشہ❓از چے نگرانے❓ بازهم از چشمام خوند ، اصلا نباید در ایـ مواقع نگاهش میکردم بحثو عوض کردم ، یکےاز ساک هارو برداشتم و گفتم بیا بریم دیر شد دستم و گرفت و مانع رفتنم شد منو نگاه کــݧ اسماء نمیخواے بگے چرا تو خودتے❓چرا نگرانے❓ _ببیـݧ هیچکے نیست پیشموݧ بغضم گرفت و اشکام دوباره بہ صورتم هجوم آوردݧ نمیتونستم بهش بگم کہ میترسم یہ روزے از دستش بدم...چوݧ میدونستم یہ روزے میره با رضایت منم میره یقیـݧ داشتم داره میره پیش آقا کہ ازش بخواد لیاقت نوکرے خواهرشو بهش بده _با چفیش اشکام و پاک کردو گفت: باشہ نگو،فقط گریہ نکـ میدونے کہ اشکات و دوست ندارم بریم ... یک ساعت تو صف وایساده بودیم... پاسپورتهامونو تحویل دادیم و از مرز رد شدیم دوباره سوار اتوبوس شدیم هوا تقریبا روشـݧ شده بود بہ جایے رسیدیم کہ همہ داشتـݧ پیاده میرفتـݧ تموم ایـݧ مدت و سکوت کرده بودم و داشتم فکر میکردم از اتوبوس پیاده شدیم _بہ علے کمک کردم و کولہ پشتے و انداخت رو دوشش هوا یکمے سرد بود چفیہ رو ، رو گردنش سفت کردم و زیپ کاپشنشو کشیدم بالا لبخندے زدو تشکر کرد بعد هم از جیبش یہ سربند درآوردو داد دستم . اسماء ایـݧ سربندو برام میبندے❓ _نگاهے بہ سربند انداختم روش نوشتہ بود: "لبیک یا زینب" لبخندے تلخے زدم ، میدونستم ایـ شروع هموݧ چیزے کہ ازش میترسیدم سربندو براش بستم ، ناخدا گاه آهے کشیدم کہ باعث شد علے برگرده سمتم چیشد اسماء❓ ابروهامو دادم بالا و گفتم هیچے بیا بریم اردلاݧ و زهرا رفتـ بعد از مدت زیادے پیاده روے رسیدیم نجف دست در دست رفتم زیارت حس خوبے داشتم اما ایـݧ حس با رسیدݧ بہ کربلا بہ ترس تبدیل شد وارد حرم شدیم... ادامه دارد... ❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️ 💍@oshahid💍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥ ‌ السلام علیڪ یا ابا عبداللہ❤ نفسم، هستی من حضرت ارباب سلام ای امید تپش این دل بی تاب، سلام دیشب ازلطف شماخواب حرم را دیدم حرم و پرچم،وای گنبددرخواب سلام 🤲 🖤 @oshahid ‌࿇࿐᪥✧🍃🌺🍃✧᪥࿐࿇
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥ ‌ مهـ🌼ــدی جـان روزم را با ســلام به تــ💖ــو آغــاز میکنم. اَلسَّلامُ عَلیٰ رَبیـعِ الاَنـٰام وَ نَضْـرَةِ الْاَیـّام✋ آقای من سلام💓 صبحتان بخیر☀️ 🖤 @oshahid ‌࿇࿐᪥✧🍃🌺🍃✧᪥࿐࿇
امام زین‌العابدین(علیه‌السلام)»: إنَّ اللهَ یُحبُّ كُلَّ عَبدٍ شَكور. خداوند بندگان شكور و سپاسگزار خود را دوست می‌دارد. 📚(وسائل، ج ١١، ص ٥٣٩) ┄┄┄┄ 🌱 ┄┄┄┄ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🖤 @oshahid
💠از شهیدان مانده تنها جامه ای🌷 💠نام و امضا و وصیتنامه ای🌷 💠گر وصیتنامه ها را خوانده ایم🌷 💠پس چرا بين دو راهي مانده ايم🌷😔😔 🖤 @oshahid
🍃💚 قسم بہ حـضرت منّان | دوشنبه ها | را ما میانـ صحن حسن «روضه - هفتگے» گیریم 😍 🍃••|یاکریم‌اهل‌بیــت|••🍃💚 🖤 @oshahid
😍💚 -[حاج ‌آقا‌‌ قرائتی ‌‌میفرمان ‌که : +به‌جوانی که نماز نمیخواند زن ندهید .. کسی که لطف خدارا نادیده میگیرد لطف شمارا نیز نادیده میگیرد ..🌱 والصلاه نماز_اول_وقتش_میچسبه😍👌 🖤 @oshahid
••• «وَأَلْـقَیْتُ‌عَلَیْڪَ‌مَحَبَّة‌ً‌مِنِّۍ» تـو‌رابین‌همہ‌محبوب‌ڪردم•♥️• 🙂🌹🙃 🖤 「°.• @oshahid ✌️10روز تا به وقت دلدادگی✌️
💚 وشَـہادت‌نام‌گِرِفت...! وقتےخُداڪسےراڪُشت اَزشِدَت|عِـشق|...♡ ✨اݪݪهم عڄل ݪۅݪیڪ اݪڣڔڄ✨ 🖤 @oshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 رهبریا ببینن😍😍😍👌🌹💚 خندیـــد لب شما ، لب ما خندیـــد❤️ بارید دو چشمتان، دو چشمم بارید❤️ آقا تو تمام زندگـــی مایـــی❤️ تا ڪور شود هر آنڪه نتواند دید.❤️ 😍👌 🖤 @oshahid
😍💚 [یـا مَن یُعْطـے مَـن لَم یَسـئَلہُ] اي خـدایے ڪهـ حالِ دلِ اونـایے ڪہ حٺـے ازٺ نخـواسـٺن هـم خـوب میڪنـے...🙃🌷 نماز_اول_وقتش_میچسبه😍👌 🖤 @oshahid
🖤 السلام عليك يا علي ابن موسي الرضا ڪَم ڪَم مسـافران سحـر را خبر ڪنید با ذڪر یاحسین ❤️ به مشهد سفر ڪنید داریم اهلِ رحمٺ مخصوصہ مےشویم آمــادهٔ زیــارت مخصوصہ مے شویم 🖤 @oshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماهنگ فوق العاده زیبا ویژه شهادت امام سجاد و اسارت آل الله با صدای ایرج حسن زاده 👌 😍😭😍😭😍😭😍😭😍😭 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌 ✅☑️✅☑️✅☑️✅☑️✅☑️ ✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️ 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🖤 @oshahid
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
❤️💞❣❤️💛💞❤️💛💞 ❤️#عاشقانہ_دو_مدافع❤️ @oshahid #قسمت_پنجاه_یکم _لباساشو کشیدم و گفتم بگو دیگہ خیلہ خب
❤️💞❣💛❤️💞❣💛 _وارد حرم شدیم... حس عجیبے داشتم سرگردو تو بیـ الحرمیـݧ وایساده بودیم نمیدونستیم اول بریم حرم امام حسیـݧ یا حرم حضرت عباس بہ اصرار اردلا اول رفتیم حرم اما حسیـݧ دست در دست علے وارد شدیم چشمم کہ بہ گبند افتاد بے اختیار اشک از چشمام جارے شد و روزمیـݧ نشستم _علے هم کنار مـ نشست و تو او شلوغے شروع کرد بہ روضہ خوندݧ چادرمو کشیدم رو صورتمو و با تموم وجودم اشک میریختم نمیدونم چرا تمام صحنہ هاے اوݧ ۴ سال ، مث چادرے شدنم ، اوݧ خوابے کہ دیدم پیرزنے کہ منتظر پسرش بود ، نامہ اے کہ پسرش نوشتہ بود ،خواستگارے علے ، شهادت مصطفے ، خانومش و ...حتے رفتـݧ علے بہ سوریہ میومد جلوے چشمم و باعث شدت گریہ ام شده بود _وای اما از روضہ اے کہ علے داشت میخوند روضہ ے بے تابے حضرت زینب بعد از شهادت امام حسیـݧ قلبم داشت از سینم میزد بیروݧ گریہ آرومم نمیکرد داشتم گریہ میکردم اما بازهم بغض داشت خفم میکرد نفسم تنگ شده بودو داشتم از حال میرفتم تو همو حالت چند تا نفس عمیق کشیدم و زیر لب از خدا کمک میخواستم _چادرمو زدم کنار تا راحت تر نفس بکشم مردم دور تا دور ما جمع شده بود با روضہ ے علے اشک میریختـݧ اشکام و پاک کردم کہ واضح تر اطرافمو ببینم بہ علے نگاه کردم توجهے بہ اطرافش نداشت روضہ میخوندو با روضہ ے خودش اشک میریخت یاد غریبے حضرت زینب و روضہ اے کہ خودش براے خودش میخوندو اشک میریخت افتادم _بغضم بیشتر شد و نفسم تنگ تر بہ زهرا کہ کنارم نشستہ بود با اشاره گفتم کہ حالم بده زهرا نگرا بطرے آب و از کیفش درآورد و داد بہ مـ و بعد شونہ هامو ماساژ داد روضہ ے علے تموم شد اطرافمو تقریبا خلوت شده بود علے کہ تازه متوجہ حال مـ شده بود با سرعت اومد سمتم و با نگرانے دستم و گرفت:چیشده اسماء حالت خوبہ❓ _هنوز اشکاش رو صورتش بود دلم میخواست کسے اونجا نبود تا اشکاشو پاک میکردم و براے بودنش ازش تشکر میکردم لبخندے زدم و گفتم:چیزے نیست علے جاݧ یکم فشارم افتاده بود دستات یخہ اسماء مطمعنے خوبے❓ سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم بهش نزدیک شدم و در گوشش گفتم:علے چہ صدایے دارے تو ، ببیـ منو بہ چہ روزے انداخت _با تعجب بهم نگاه کردو از خجالت سرشو انداخت پاییـݧ چند روزے گذشت ، سخت هم گذشت از طرفے حرم آقا و روضہ هاش از طرف دیگہ اشکهاے علے کہ دلیلش و میدونستم میدونستم کہ بعد از شهادت مصطفے یکے از دوستاش براے ردیف کرد کارهاے علے اومده بود پیشش میدونستم کہ بخاطر مـݧ تا حالا نرفتہ الا هم اومده بود از آقا بخواد کہ دل منو راضے کنہ _با خودم نمیتونستم کنار بیام ، مـ علے و عاشقانہ دوست داشتم ، دورے و نداشتـنشو مرگ خودم میدونستم ، علے تمام امید و انگیزه ے مـݧ بود _اما نباید انقدر خودخواه باشم من وقتے علے و میخوام باید بہ خواستہ هاشم احترام بزارم تصمیم گیرےخیلے سخت بود تو همو حرم بہ خدا توکل کردم و از آقا خواستم بهم صبر بده تا بتونم تصمیم درست بگیرمـ نمیدونم چرا احساس میکردم آخریـݧ کربلایی کہ با علے اومدم همہ جا دستشو محکم میگرفتم و ، ول نمیکردم _دل کند از آقا سخت بود ما برگشتیم اما دلمو هنوز تو بیـݧ الحرمیـݧ مونده بود اشک چشمامو خشک نشده بود و دلموݧ غم داشت رسیدیم خونہ بہ همیـ زودے دلتنگ حرم شدیم حال غریب و بدے بود انگار مارو از مادرمو بہ زور جدا کرده بود _علے بے حوصلہ و ناراحت یہ گوشہ ے اتاق نشستہ بود و با تسبیح بازے میکرد رفتم کنارش نشستم نگاهش نمیکردم تسبیح و ازش گرفتم و گفتم:چرا ناراحتے❓ آهے کشیدو گفت:اسماء خدا کنہ زیارتمو قبول شده باشہ و حاجتامونو بگیریم میدونستم منظورش از حاجت چی❗️ با بغض تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے❓ جانم اسماء❓ چشمام پراز اشک شدو گفتم:حاجت تو چیہ❓ با تعجب بهم نگاه کرد _بهم نزدیک شد و اشکامو پاک کرد:اسماء مگہ نگفتم دوست ندارم چشماتو خیس ببینم❓ چشمامو بستم و دوباره سوالمو تکرار کردم ازم فاصلہ گرفت و گفت:خوب مـ خیلے حاجت دارم قابل گفتـݧ نیست چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم:آها قابل گفتـݧ نیست دیگہ باشہ بلند شدم برم کہ دستم و گرفت و کشید سمت خودش و کنارش نشوند بینموݧ سکوت بود _سرمو گذاشتم رو سینش و بہ صداے قلب مهربونش گوش دادم نتونستم طاقت بیارم اشکام سرازیر شد چطورے میتونستم بزارم علے بره ، چطورے در نبودش زندگے میکرم اگہ میرفت کے اشکام و پاک میکردو عاشقانہ تو چشمام زل میزد کے منو درآغوش میگرفت تا تمام غصه هامو فراموش کنم❓ _پنج شنبہ ها باید باکے میرفتم بهشت زهرا❓ دیگہ کے برام گل یاس میخرید سرمو گرفتم و پیشونیمو بوسید تو چشمام زل زدو گفت:اسماء چیشده❓چرا چند وقتہ اینطورے❓ بہ علے نمیخواے بگے❓ میخواے با اشکات قلبمو آتیش بزنے❓ اشکامو پاک کردم و باصداے آرومے گفتم:کے میخواے برے❓ کجا❓ سوریہ... ادامه دارد... 💍@oshahid💍 ❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛
🌼 السلام علیک یا بقیه الله عمری نگران خیره به خورشید ظهـور ای کاش به زودی برسد عید ظهـور هرهفته سه شنبه ها دلم پر زد و رفت تامسجد جمکران به امید ظهـــــور 🌼 اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج 🖤 @oshahid
سلام حسین‌جانم♥️ تو تجلے خدایے و خراب تو منم پاے اسم تو میان آمد و لرزید تنم السلام اے پسر فاطمہ را تا گفتم عالمے مسٺ شد از عطر سلامِ دهنم اللهم ارزقنا توفیق زیارت اربعین 🖤 🖤 @oshahid
💚 از دامـ🍃ـن حیا مرد بـه✨مـعـراج✨ میرود..اصلا شهیــد🌹 حـاصل پـر هاے🦋 چـادر🌸استــ بگذار تـا خلاصه بگویـم🗣برایتان در یڪ کلام فاطـ❤️ـمه معناے چادر استـ😍 🖤 @oshahid
°| 🍃🌻🦋 |° •جمکران بغض‌ِ سه شنبه نفسِ یا "مهـدی"🕊 •عطرِ نرگـس‌ وسط‌ِ صحن‌ چه‌ حالۍ دارد🤍💐 ♥️ 🖤 @oshahid
💚 عظمٺ در چشماݩ ڪسۍسٺ ڪه نگاهش را ڪنترل ڪند... ‌ •♡ ♡• سردار‌‌ دلھا‌شـھید‌حاج‌قاسم‌سلیمانی♥️ 🖤 @oshahid
💚 ▪️امام سجّادعليه السلام: إنَّ عَمَّتي زَينَبَ مَعَ تِلكَ المَصائبَ و المِحَنِ النّازِلَةِ بِها في طَرِيقِنا إلَي الشّامِ ما تَرَكَتْ [تَهَجُّدَها] لِلَيلَةٍ... 💬 عمّه‏ ام زينب سلام الله علیها، با وجود همه مصيبت‏ها و رنج‏هايی كه در مسيرمان به سوی شام به او روی آورد، حتّی یک شب، تهجّد و اقامه نماز شب را فرو نگذاشت! 📚وفيات الأئمه، ص۴۴۱. 🖤🖤🖤🖤🖤 👈این شب ها، به یاد عمه قامت خمیدهٔ امام زمان علیهماالسلام، نماز شب را به جا بیاوریم، و ...💚 🖤 @oshahid
براے‌ حضرت زینب هرڪارے‌بکنے‌باز‌هم‌ڪم‌اسٺ! °•آیت‌اللہ‌‌ڪشمیرے🌿🖇 🙂🌹🙂 @oshahid ✌️9روز تا به وقت دلدادگی واعزام ✌️