eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.6هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 ای نگاهت عشق عالمگیر از دل غم بگیر حضرت کوثر برایم جرعه ای مرهم بگیر تا نلغزد هر دوپایم از صراط المستقیم مادری کن دستهایم را خودت محکم بگیر 💫💖 (س)💞 💫💖 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️10 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام ▪️11 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️13 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام ▪️20 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما اسلام 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
💚🌹 🕊🇮🇷 امام صادق عليه السلام : 🌸سه چيز براى فرزند بر عهده پدر است : 🌼 مادر خوب براى او برگزيدن ، 🌼 نام نيك بر او نهادن 🌼 و تلاش فراوان در تربيت او نمودن. 🌺 تَجِبُ لِلوَلَدِ عَلى والِدِهِ ثَلاثُ خِصالٍ : اختِيارُهُ لِوالِدَتِهِ، و تَحسينُ اسمِهِ، وَ المُبالَغَةُ في تَأديبِهِ 📚 تحف العقول ، ص 322 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
14.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫🎊نور دگری به بیت احمد آمد 💫🌸محبوب رسول حیّ سرمد آمد 💫🎊تا عطر وجودش همه عالم گیرد 💫🌸زهرا ، گل گلزار محمد آمد 🌸 پیشاپیش 🎊 (س) بر شما و بر همه، مبارک باد.🎊💐 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
🔸️خطبه فدکیه(۲۲) 🔸️اهل بیت (علیهم السلام) فرزندانشان را به حفظ خطبه حضرت زهرا (سلام الله علیها ) وا می‌داشتند، آن سان که آنان را به حفظ قرآن وا می‌داشتند. 📚المراجعات، سید شرف الدین ، ص ۳۹۲ حتما بخوانید👌👌 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
20.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚🌹💚 🇮🇷 ای علمدار حرم، سردار رهبرم🕊 ✌ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
💚 🌹 ♨یک 💠، دو طرفه است.🤩 🔸یعنی هم فرد از خود می برد و هم از حجاب فرد محجبه می برد💪😌 ❎و چه بسا بتوان گفت سود جامعه از حجاب اعضاء خود بیشتر است.😇 🔻چراکه اثر یک یا از جهت کمّی، ابعاد وسیعی دارد و بخشی از جامعه را تا مدت ها با تبعات اش درگیر می کند.😣😖 💗 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🌹🇮🇷 یادی کنیم از اجرای زیبای ارتش کره شمالی، سرود «ای شهید» 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
💚 ✨أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ ✨مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا﴿۲۷﴾ ✨آيا نديده‏ اى كه خدا از آسمان آبى فرود ✨آورد و به وسيله آن ميوه ‏هايى كه ✨رنگهاى آنها گوناگون است بيرون آورديم (۲۷) 📚سوره مبارکه فاطر ✍بخشی از آیه ۲۷ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
37.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫به فرموده مولا و مقتدایمان هر روز 🌟دعای هفتم صحیفه سجادیه🌟 را میخوانیم👆👌👌 اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج •┈••✾🕯🏴🕯✾••┈• 💕 @oshahid
💛🌻به وقت رمان جدیدمون🌻💛 🌸درحوالی عطر یاس🌸☺️
💜🌸 💜🌸 قسمت یه لحظه جا خوردم،... با بهت نگاهش کردم، 😧مستقیم به چشمام نگاه کرد👀 اما با کمی حالت خشم با همون ولوم بالاش که تا حالا نشنیده بودم ازش ادامه داد: _چرا اینکارو کردین؟؟ من از شما اینو خواسته بودم؟؟ آخه چرا؟؟🗣 بعدم نگاهشو ازم گرفت و بلند شد ایستاد و در حالی که جلوم راه میرفت سرزنش وار جملاتش رو بر سرم می کوبید: _آخه من نمی فهمم شما چرا باید همچین کاری کنین، من ازتون خواسته بودم کمکم کنین اما شما چی ... 😠دقیقا کاری رو کردین که خواسته ی مادرم بود .. اینجوری قرار بود کمکم کنین؟؟؟🗣 راه میرفت 🚶و سرزنشم میکرد... من دلم گرفته بود ازش، دیگه نمیتونستم جلوی ریزش اشکامو بگیرم،😢 دونه های اشکم سرازیر شدن... اما عباس انگار حواسش به من نبود که همونطوری که با حرص راه میرفت و نگاهش به کفشاش بود حرفاشو میزد: _من نمی تونستم مخالفت کنم، در برابر مامان بابام خلع سلاح بودم، 😵هیچی نمی تونستم بگم دوتا خاستگاری قبلی رو تونستم بپیچونم این یکی نمیشد .. 😠☝️تمام امیدم به شما بود، اما شما چیکار کردین، زدین همه چیزو خراب کردین .. شما جلوی رفتنمو با این کارتون گرفتین ... از حرکت ایستاد.. منم بلند شدم درحالی که کل صورتم از اشک خیس شده بود 😭 دیگه تحمل سرزنشاشو نداشتم .. دلم نمی خواست کسی که سرزنشم میکنه 🌷عباس🌷 باشه .. با ایستادنم در حالی که سرشو بالا میاورد تا به صورتم نگاه کنه ادامه حرفاشو میزد: _آخه من نمیفهمم شما ... تا نگاهش👀 به چشمام 👀افتاد جملش ناتمام موند، مبهوت به صورت خیس از اشکم نگاه می کرد .. حالا نوبت من بود، دیگه باید یه چیزی میگفتم .. با دست اشکامو از جلوی چشمم پاک کردم و گفتم: _من همه ی این کارا رو فقط ... فقط به خاطر شما کردم ...😣😭 دیگه نتونستم تحمل کنم اشکام باز سرازیر شدن اما عباس همونجا ایستاده بود و تو بهت اشکای من بود، دویدم سمت خونه،،، با وارد شدنم به هال با اون حال آشفته و گریه همه جا خوردن، وای که من حضور همه رو فراموش کرده بودم .. دیگه اتفاقی بود که افتاده بود، دویدم سمت اتاقم و خودمو رو تختم انداختم و تمام بغض هامو رو بالشتم خالی کردم..😫😭 بابا .. باباجون مگه کنارم نیستی پس چرا ناآرومم ... آرومم کن ...😩😭
💜🌸 💜🌸 قسمت نمیدونم چند دقیقه بود که گریه می کردم ولی چند بار صدای باز و بسته شدن در و شنیده بودم.. آروم از جام بلند شدم که چشمم خورد به مهسا که کنارم نشسته بود و با نگرانی نگاهم میکرد - چیشده آبجی؟!😨 سعی کردم لبخندی رو بزور رو لبام بنشونم آروم گفتم: _هیچی عزیزم🙂 رفتم دستشویی و صورتمو با آب سرد شستم،،، به اتفاقات چند لحظه پیش فکر کردم، وای خدا حالا جواب بقیه رو چی بدم، هنوز یه ساعت از محرمیتمون نمیگذشت که منو با اون حال دیدن، الان فکر می کنن چیشده که من گریه می کردم، خدا کمکم کن .. ✨وضو گرفتم ✨و زیر لب فقط صلوات میفرستادم .. از دستشویی که اومدم بیرون با ملیحه خانم روبرو شدم، منتظر من بود اینجا..😒 سرمو به زیر انداختم😔 که اومد دستامو گرفت و گفت: _معصومه جان عباس چی گفت بهت که ناراحتت کرد؟😐 نگاش کردم، چشماش نگران بود،،، اون مادر بود نباید از پسرش دلگیر میشد، اصلا چرا از عباس، مگه مقصر من نبودم که بدون مشورت با عباس این تصمیم رو گرفتم ..😒 آهی کشیدم و گفتم: _نه ملیحه خانم من باعث ناراحتی عباس شدم تقصیر من بود، من کاری کردم که اون سرزنشم کنه و گریه ام بگیره، تقصیر من بود😔 مهربانه نگاهشو بهم دوخت و گفت: _امان از دست جفتتون .. دوتاتون عین همین😕 سوالی نگاهش کردم که گفت: _عباس هم دقیقا همینو گفت، گفت تقصیر خودشه و تو رو ناراحت کرده، والا آخرشم نفمیدم چیشده و کی کیو ناراحت کرده لبخندی رو لبم نشست،،، 😊 راستش هر چقدر زمان بیشتر می گذشت و عباس رو بیشتر می شناختم تازه می فهمیدم که واقعا مردِ من 🌷عباس🌷 بود!