eitaa logo
اسطوره های واقعی
3.4هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
61 فایل
سلام علیکم. لطفا پیشنهادات، انتقادات،پیام ها، کلیپ ها و مطالب خود را به ایدی زیر ارسال نمایید.خیلی متشکرم. معصومی مهر @Masoumi81 ایدی ثبت نام دوره ها و تبلیغات در ۷ کانال اصلی و بیش از 60 گروه @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
اسطوره شماره ۴۷ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 دباغ پایگاه‌های فعالیت زیادی در کشور ایجاد کرد و فعالیت‌­های او که تحت نظر ساواک بود، در سال ۱۳۵۲ منجر به دستگیری، شکنجه و زندان او شد و حتی دختر او نیز دستگیر و در کنار مادرش شکنجه شد. آزادی و دستگیری و شکنجه مجدد دباغ و عفونی شدن زخم­‌های بدن او، محکومیت پانزده ساله او را به یک سال و چهارماه تقلیل داد و موجب آزادی او شد. او پس از درمان از کشور خارج شد و پس از مسافرت به لندن و سوریه، در نجف با امام‌خمینی ملاقات کرد و پس از هجرت امام‌خمینی به فرانسه او هم روانه پاریس شد و ضمن انجام کارهای داخلی خانه امام حفاظت ایشان را بر عهده گرفت. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۴۷ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 او پس از پیروزی انقلاب اسلامی مأمور تشکیل سپاه غرب کشور شد و مدتی فرمانده سپاه همدان بود و در سال ۱۳۶۱ در کردستان مجروح شد. دباغ نماینده مجلس شورای اسلامی در دوره دوم و سوم از تهران و قائم مقام جمعیت زنان جمهوری اسلامی بود. او در هیئتی به ریاست عبدالله جوادی ­آملی که نامه امام‌خمینی را به رهبر اتحاد جماهیر شوروی ابلاغ کرد حضور داشت ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
📣🌹دوره آموزشی 📣 🌹 ✨دعوت به سفری شگفت‌انگیز در تاریخ نور و هدایت!✨ آیا آماده‌اید تا با ۱۴ ستاره آسمان هدایت همراه شوید؟ آیا دوست دارید رازهای زندگی معصومان (ع) را بشناسید و از گنجینه‌ای بی‌نظیر برای زندگی امروزتان بهره ببرید؟ فرصتی استثنایی برای عاشقان حقیقت! ما در دوره "تاریخ زندگانی ۱۴ معصوم (ع)" سفری شگفت‌انگیز را آغاز می‌کنیم، جایی که نه‌تنها با اتفاقات تاریخی آشنا می‌شوید، بلکه درس‌های طلایی برای موفقیت، آرامش و معنویت در زندگی روزمره خود خواهید گرفت! چرا این دوره را از دست ندهید؟روایتی شیوا و جذاب از زندگانی ۱۴ معصوم (ع) ⭐ درس‌های کاربردی از سبک زندگی آنان ⭐ قیمت فوق‌العاده پایین، اما محتوایی غنی و ارزشمند ⭐ کلیپ‌های تصویری، فایل‌های صوتی و متنی ⭐ مناسب برای همه علاقه‌مندان – جوانان و بزرگسالانظرفیت محدود است! اگر می‌خواهید این مسیر نورانی را با ما همراه باشید، همین حالا ثبت‌نام کنید و فرصت بی‌نظیر خود را از دست ندهید! ✨ این دوره، زندگی شما را تغییر خواهد داد!به یمن ،جهت ثبت‌نام و کسب اطلاعات بیشتر، همین حالا اقدام کنید! @tablighvaforosh
. مجموعه همایش های دکتر سعید عزیزی با زبان (مباحث خانواده و.... در ۳۹ سخنرانی) https://eitaa.com/khanevadehdini/12984 لطفااااا حتماااا نشر دهید.خییییلی کاربردی هست
سلام و احترام🌷 اسطوره شماره ۴۷: سرکار خانم مرضیه دباغ👇👇
اسطوره شماره ۴۷ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خاطرات خانم مرضیه دباغ از شکنجه های ساواک به نزدیکی‌های توپخانه (میدان امام خمینی(ره) که رسیدیم، عینک دودی کاملا ماتی به من دادند، گفتم: «من عینکی نیستم» گفتند: «عجب دیوانه‌ای است این...!»، خلاصه عینک را به چشمم زدم و حرف‌های بی‌ربطی می‌زدم، تا خودم را بی‌خبر نشان دهم و گفتم: «آقا هرچه زودتر سوال‌های مرا بپرسید، باید زود برگردم، بچه‌هایم هنوز شام نخورده‌اند، صبح زود باید برای رفتن به مدرسه بلندشان کنم.» به کمیته مشترک رسیدیم. در کمیته فهمیدم، ساواک اطلاعات زیادی از من در دست دارد. این که من با این تعداد بچه و مشکلات زیاد زندگی و با وجود زن بودنم دارای ارتباطات و فعالیت‌های سیاسی گسترده بودم، حساسیت‌شان را بیشتر برمی‌انگیخت. ادامه...👇 ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۴۷ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 دلیل این‌که من همزمان با گروه‌های مختلف دانشجویان و روحانی مبارز ارتباط داشتم و فعالیت می‌کردم، دقیقا نمی‌دانستم که به خاطر کدام گروه مرا گرفته‌اند، بنابراین از ابتدا سکوت کردم تا روشن شود به خاطر چه کس یا کسانی دستگیر شده‌ام. البته خود احتمال بیشتر را به گروه دانشجویی و خواهرزاده‌های همسرم می‌دادم. اتخاذ چنین روشی خوشایند بازجوها و ماموران نبود و واکنش تند و خشن آنها را دربر داشت. خودداری و امتناع از حرف زدن نتیجه‌اش کتک و ضرب و شتم و باتوم و فحاشی، جانفرسا شد. چند بار دست و پایم را به صندلی بستند و مهار کردند، و کلاهی آهنی یا مسی بر سرم گذاشته و بعد جریان الکتریسیته با ولتاژهای متفاوت به بدنم وارد می‌کردند؛ که موجب رعشه و تکان‌های تند پیکرم می‌شد ادامه...👇 ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۴۷ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 شلاق و باتوم، کار متداول و هر روز بود که گاهی به شکل عادی و گاهی حرفه‌ای صورت می‌گرفت. در مواقع حرفه‌ای آن‌قدر شلاق بر کف پاهایم می‌زدند که از هوش می‌رفتم، بعد با پاشیدن آب هوشیارم کرده مجبور می‌کردند تا راه بروم، که پاهایم ورم نکند. دردی که بر وجودم در اثر این کار مستولی می‌شد، طاقت‌فرسا و جانکاه بود. یک بار وقتی در اثر درد ضربات شلاق بیهوش شدم و دوباره چشم باز کردم، خودم را داخل اتاقی که در آن یک میز و صندلی بود، دیدم. پشتم به شدت درد می‌کرد و زخم‌هایم می‌سوخت. از وحشت و ترس خود را به دیوار چسباندم تا اگر دوباره برای شکنجه آمدند، پشتم از ضربات شلاق در امان بماند؛ از شدت خستگی چشم‌هایم را نمی‌توانستم باز کنم، صدای پایی شنیدم. چشم‌هایم را نیمه باز نگه داشتم، دیدم مأموری وارد شد- خدا عذابش را زیاد کند- چشم‌هایم را کاملا بستم و به خدا توکل کردم. مدتی ایستاد و رفت، طولی نکشید که دوباره بازگشت و باتوم برقی در دست داشت. جلو آمد و مرا کتک زد. ادامه...👇 ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۴۷ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 وحشی و نامتعادل به نظر می‌آمد، هرچه می‌پرسید اظهار بی‌اطلاعی می‌کردم. اثر باتوم برقی بر روی نقاط حساس بدن؛ لب و دهان، گوش و... به قدری دردناک بود که کاملا بی‌حس و بی‌نفس می‌شدم. یک مرتبه مرا بر روی تختی خواباندند و دست‌ها و پاهایم را از طرفین بستند، وقتی شکنجه‌گر وارد اتاق شد، سیگار روشنی بر لب داشت، بلافاصله آن را بر روی دستم خاموش کرد و همراه با ضجه و ناله من به مسخره گفت: «آخ! سیگارم خاموش شد!» و دوباره سیگار دیگری روشن کرد، این بار آن را بر روی جاهای حساس بدنم خاموش کرد که از تمام سلول‌هایم درد برخاست ادامه...👇 ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۴۷ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بدترین و سخت ترین و به عبارتی وحشی‌ترین شکنجه زمانی بود که مأمور یا بازجو مست و لایعقل وارد اتاق می‌شد و شروع به اذیت و آزار و شکنجه می‌کرد؛ به نحوی که قابل بیان نیست. گاهی آن‌ها برهنه وارد می‌شدند، کمی می‌ایستادند و خنده‌ای می‌کردند و می‌رفتند و من بدون حرکت با چشمانی بسته لحظاتی پر از ارعاب و وحشت را پشت‌سر می‌گذاشتم. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
داستان حضرت موسی (۷).mp3
12.78M
داستان قحطی و عذاب های سخت خداوند برای قوم فرعون فرعون گفت: ای هامان برایم یک بـــرج بساز. میخواهم بالای آن برج بروم و خدای موسی را ببینم او می‌گوید خدایش در آسمان هاست ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e