*سردار بی ادعا*
حاج رسول از صبح کلی کار کرده بود و از دمشق هم آمده بود حسیا، با حاجی از مدارس و قسمت های مختلف اردوگاه بازدید کردیم و خانم ایمان فتوح گزارشی از اتافاقات رخ داده در اردوگاه و وضعیت مدرسه داد، از صنایع دستی انجام شده بازدید کردیم و حاجی کلی پیاده ردی کرد
بعد از آن با هم رفتیم حمص و سری به بچه هایی که پدر و مادرشلن را در جنگ از دست داده بودند زدیم بعد هم کلی زاه آمدیم تا دمشق و تازه جلسه مان شروع شد و تا پاسی از شب به گفتگو در مورد نحوه کمک به آسیب دیدگان جنگ و مباحث اشتغالزایی پرداختیم...
از شدت خستگی روی تخت ولو شده یودیم که دیدم حاجی نیست ؛ صدای زیبای قرآن و مناجاتش از اتاق می آمد....
بعد از نماز و تعقیبات من دیگر نتوانستم سرپا بمانم و روی تخت افتادم نفهمیدم چقدر گذشت که حاجی صدایمان کرد بلندد شید غذا حاضره..
ما گرم خواب ناز شده بودیم اما حاجی با آن که هم فرمانده ارشد بود و هم جای پدر ما مشغول درست کردن غذا برای ما شده بود
*سه سردار بسیجی*
یک روز پیش سردار عزیز جعفری بودم؛ به ایشان گفتم که بین فرماندهانی که می شناسید کدام یک از همچنان روحیه بسیجی دفاع مقدس خود را حفظ کرده است؟
ایشان سه نفر را نام بردند
حاج حسین همدانی
حاج رسول استوار
و یک سردار دیگر
که دو نفر از آن عزیزان به شهادت رسیدند :
*شهید حاج حسین همدانی و شهید حاج رسول استوار*
راوی احسان محمدحسنی
شادی ارواح طیبه این عزیزان صلواتی هدیه کنیم
هدایت شده از سید مهدی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
موقعیت عمودهای نجف کربلا