eitaa logo
اصول فقه متعالیه(مباحث اصول مبتنی بر نظام اعتباریات علامه طباطبایی)
249 دنبال‌کننده
4 عکس
1 ویدیو
58 فایل
تبیین یک دوره کامل مباحث کاربردی اصول فقه به زبان ساده مطابق نظام اعتباریات علامه طباطبایی(قدّس سرّه)به همراه بعضی آراء شهید مطهری(رحمةالله علیه): نظام اعتباریات علامه طباطبایی(قدّس سرّه)یک بحث نو و بی سابقه ای است که اولین بار مطرح می شود. @elahi_alafv
مشاهده در ایتا
دانلود
با عرض سلام و خیر مقدم خدمت گرامیان، قصد داریم در سایه توجهات حضرت ولی عصر(عجّل الله فرجه الشریف)یک دوره مباحث اصول را به زبان ساده در این کانال قرار دهیم ،سعی میکنیم نظرات جدید و افق های تازه ای را نشان دهیم
شهید مطهری(رحمةالله علیه): نظام اعتباریات علامه طباطبایی(قدّس سرّه)یک بحث نو و بی سابقه ای است که تا آن جا که ما اطلاع داریم برای اولین بار مطرح شده که مربوط به تمییز و تفکیک ادراکات حقیقی از ادراکات اعتباری است.و تمییز این دو بسیار ضروری و لازم،و عدم تفکیک آن ها از یکدیگر بسیار مضرّ و خطرناک است،و همین عدم تفکیک است که بسیاری از دانشمندان را از پا درآورده است که بعضی اعتباریات را با حقایق قیاس کرده و با روش عقلانی و برهانی مخصوص حقایق،در اعتباریات سیر کرده اند و بعضی به عکس،نتیجه مطالعات خود را در مورد اعتباریات،به حقایق تعمیم داده اند. (اصول فلسفه و روش رئالیسم،مقاله ادراکات اعتباری) @osul_etebariat
بیانی از تفسیر المیزان ج ۱۲،پایان سوره حجر: *{بحث فلسفى در چگونگى تكليف و دوام آن‌}* در خلال بحثهاى نبوت، و چگونگى نشو و نماى شرايع آسمانى در ميان بشر- كه ما در اين كتاب گذرانديم- اين معنا گذشت كه: هر نوعى از انواع موجودات براى خود هدف و غايتى از كمال دارد كه از بدو پيدايش بسوى آن حد از كمال سير مى‌كند و با حركت وجوديش آن كمال را جستجو مى‌كند و لذا همه حركاتش طورى است كه با آن كمال متناسب است، و تا خود را به آن حد نرساند آرام نمى‌گيرد مگر آنكه مانعى در سر راهش در آيد و او را از سير باز بدارد و قبل از رسيدن به هدف او را از بين ببرد، مثلا درخت به خاطر آفاتى كه به آن حمله‌ور مى‌شود از رشد و نمو باز بايستد. و نيز اين معنا گذشت كه محروميت از رسيدن به هدف، مربوط به افراد مخصوصى از هر نوع است، نه نوعيت نوع، كه همواره محفوظ است، و تصور ندارد كه تا آخرين فردش دچار آفت گردد. يكى از انواع موجودات، آدمى است كه او نيز غايتى وجودى دارد كه به آن نمى‌رسد مگر آنكه به طور اجتماع و مدنيت زندگى كند، دليل و شاهدش هم اين است كه به چيزهايى مجهز است كه به خاطر آنها از همنوع خود بى نياز نيست، مانند نر و مادگى، و عواطف و احساسات، و كثرت حوائج و تراكم آنها. و همين اجتماع و مدنيت، آدميان را به احكام و قوانينى محتاج مى‌كند كه با احترام نهادن به آن و به كار بستن آن، امور مختلف زندگى را منظم ساخته و اختلافات خود =========== (1) اصول كافى، ج 2، ص 88، ح 3، ط بيروت. ص: 294} را كه غير قابل اجتناب است بر طرف سازند، و هر فردى در جايى قرار بگيرد كه سزاوار آنست، و به همين وسيله سعادت و كمال وجودى خود را در يابد، و اين احكام و قوانين عملى در حقيقت ناشى از حوائجى است كه خصوصيت وجودى انسان و خلقت مخصوصش، يعنى تجهيزات بدنى و روحيش آن را ايجاب مى‌كند، هم چنان كه همين خصوصيات وجودى و خلقتيش مرتبط با خصوصيات علل و اسبابى است كه در ميان نظام عمومى عالم، مثل او موجودى را پديد بياورد. و اين معنا همان معناى فطرى بودن دين خداست، زيرا دين خدا عبارتست از مجموعه احكام و قوانينى كه وجود خود انسان، انسان را به سوى آن ارشاد مى‌كند، و يا به تعبير ديگر: فطرى بودن دين خدا به اين معنا است كه دين خدا مجموعه سنتهايى است كه وجود و كون عمومى عالم آن را اقتضاء مى‌كند بطورى كه اگر آن سنتها اقامه شود مجتمع بشر اصلاح شده و افراد، به هدف وجودى و نهايت درجه كمال خود مى‌رسند، باز بطورى كه اگر آن سنت‌ها را باطل و بى اعتبار كنند، عالم بشريت رو به تباهى نهاده، آن وقت مزاحم نظام عمومى جهان مى‌گردد. و اين احكام و قوانين چه مربوط به معاملات اجتماعى باشد كه حال مجتمع را اصلاح و منظم كند، و چه مربوط به عبادات باشد كه آدمى را به كمال معرفتش برساند و او را فردى صالح در اجتماعى صالح قرار دهد، مى‌بايستى از طريق نبوت الهى و وحى آسمانى به آدمى برسد، و انسان تنها بايد به چنين قانونى تن در دهد و لا غير. با اين بيان و اصولى كه گذشت معلوم مى‌شود كه: تكاليف الهى امورى است كه ملازم آدمى است، و مادامى كه در اين نشاه، يعنى در دنيا زندگى مى‌كند چاره‌اى جز پذيرفتن آن ندارد، حال چه اينكه خودش فى حد نفسه ناقص باشد و هنوز به حد كمال وجودش نرسيده باشد، و چه اينكه از حيث علم و عمل به حد كمال رسيده باشد، (خلاصه اينكه بشر تا بشر است و تا در اين عالم است محتاج دين است چه اينكه در حال توحش باشد و چه اينكه به نهايت درجه تمدن و پيشرفت رسيده باشد) اما احتياجش به دين در صورت توحش و عقب افتادگى روشن است، و اما در صورت تمدن و كمال علم و عمل از اين نظر است كه معناى كمالش اين است كه در دو ناحيه علم و عمل داراى ملكات فاضله‌اى شده است كه به خاطر داشتن آن، كارهايى از او سر مى‌زند كه صالح به حال اجتماع است، و اعمال عبادى‌اى از او سر مى‌زند كه صالح به حال معرفت او است، و درست مطابق با عنايت الهى نسبت به هدايت انسان به سوى سعادتش مى‌باشد. ص: 295} و پر واضح است كه اگر قوانين الهى را مختص به افراد و اجتماعات ناقص و عقب افتاده بدانيم، و تجويز كنيم كه انسان كامل تكليف نداشته باشد تجويز كرده‌ايم كه افراد متمدن، قوانين و احكام را بشكنند، و معاملات را فاسد انجام دهند، و مجتمع را فاسد و در هم و بر هم كنند، و حال آنكه عنايت الهى چنين نخواسته. و همچنين تجويز كرده‌ايم كه افراد متمدن از ملكات فاضله و احكام آن تخلف كنند، و حال آنكه همه افعال، مقدماتى براى به دست آوردن ملكاتند، و وقتى ملكه پيدا شد افعال، آثار غير قابل تخلف آن مى‌شود، و ديگر تصور نمى‌شود شخصى كه مثلا: ملكه" معرفة اللَّه" را پيدا كرده خدا را عبادت نكند، و يا كسى كه ملكه" سخاوت" را پيدا كرده بذل و بخشش نكند. ادامه👇 @osul_etebariat
اينجا است كه فساد گفته بعضى‌ها روشن مى‌شود كه توهم كرده‌اند: غرض از تكاليف عملى، تكميل انسان و رساندنش به نهايت درجه كمال او است، و وقتى كامل شد ديگر حاجتى به تكليف نداشته بقاى تكليف در حق او مفهومى ندارد. وجه فسادش اين است كه انسان هر قدر هم كه كامل شده باشد اگر از تكاليف الهى سرباز زند، مثلا: احكام معاملاتى را رعايت نكند، اجتماع را دچار هرج و مرج كرده است، و عنايت الهى را نسبت به نوع بشر باطل ساخته است، و اگر از تكاليف مربوط به عبادات تخلف كند بر خلاف ملكاتش رفتار كرده، و اين محال است، چون رفتار بشر آثار ملكات او است، و به فرض هم كه جائز باشد، باز مستلزم از بين بردن ملكه است، و آن نيز مستلزم ابطال عنايت الهى نسبت به نوع بشر است. آرى ميان انسان كامل و غير كامل از نظر صدور افعال فرق است، انسان كامل و داراى ملكه فاضله از مخالفت مصون است، و ملكه راسخه در نفسش نمى‌گذارد او كار خلاف بكند، ولى انسان ناقص چنين مانع و جلوگيرى در نفس ندارد. خداوند همه را در به دست آوردن ملكات فاضله يارى فرمايد. @osul_etebariat
اگر مباحث این کانال را برای طلاب و دوستان مفید می دانید لطف کنید به آنها معرفی کنید.
یه سری به کانال های زیر بزنید شاید براتون مفید باشه! 👈آوای معرفت(اخلاقی معنوی) 🆔@avaymarefat 👈آرشیو صوتی و کتابخانه کانال آوای معرفت 🆔@arshiv_avaymarefat 👈پله پله تا اجتهاد جامع 🆔@ejtehadjame شیطان شناسی 🆔@anti_sheitan 👈قرارگاه طلاب و اساتید حوزه علمیه قم 🆔@gharar_at 👈مباحث اصول بر مبنای نظام اعتباریات 🆔 @osul_etebariat
🔲بیانات مهم حضرت آیت الله سبحانی در رابطه با ضرورت تحول در علم اصول، در نشست«نقش علم اصول در تفسیر قرآن کریم»: 🔹شکی نیست که هر علمی که حالت ایستایی به خود بگیرد سرانجام می میرد که علمی به حیات خود ادامه می دهد که پیوسته مورد نقض و ابرام باشد و مسأله اصول فقه از این اصل، مستثنی نیست، در تنظیم مسائل اصول فقه، دو نظر مورد نقض و ابرام باشد. 🔹در آغاز اصول فقه، به دانشجویان این علم می گوییم: موضوع علم اصول، ادلّه اربعه است، حالا یا ذات ادلّه، یا به قید دلیلیّت.امّا در کتاب هایی که از زمان شیخ انصاری تا به حال نوشته شده برای این چهار دلیل باب ویژه ای به چشم نمی خورد. غالباً حجّیت کتاب را در حجیّت مطلق ظواهر می گنجانند و حجّیت سنّت را در حجّیت خبر واحد، و حجّیت اجماع محصّل را در اجماع منقول و حجّیت عقل را در مبحث قطع، مانند قطع قطّاع و غیره،ه قرار می دهد.پیشنهاد می شود که در تألیف کتب اصولی برای هر یک از ادله اربعه باب ویژه ای گشوده شود و درباره هر یک از این چهار دلیل مستقلاً بحث شود. 🔹 متأسفانه در کتاب های درسی فعلی، بحث چندانی درباره حسن و قبح عقلی انجام نگرفته است. سوگمندانه در برخی از کتاب ها این قاعده جزئی از قضایای مشهوره و مقبوله عقلا پذیرفته شده است که اگر روزی این قاعده شهرت و پشتوانه عقلا را از دست داد، بسیاری از قواعد اصول فقه ما فرو می ریزد، در حالی که این قاعده، یک قاعده برهانی است نه جدلی و نه مشهوری، زیرا همان طور که عقل نظری، مسائل ضروری و نظری دارد، عقل عملی نیز دارای چنین خصیصه ای است. و حسن و قبح عقلی از یکی از این دو بخش است که عقل به صورت قاطعانه بر آن حکم می کند. 🔹باید در مبانی اصول فقه تجدید نظر شود، از زمان صاحب فصول، مسائل فلسفی، پایه بخشی از مسائل اصول فقه شده است، در حالی که مسائل فلسفی مربوط به علوم حقیقی و تکوینی است و اصول فقه، یک علم اعتباری و قانونی است. بهره گیری از قوانین تکوینی در علوم اعتباری چندان صحیح نیست.حتی شیخ انصاری برای اثبات بقاء موضوع در استصحاب از قاعده فلسفی «امتناع انتقال عرض» استمداد می کند، محقق خراسانی در استصحاب زمان و زمانیات، حرکت قطعی و توسطی را مطرح می کند. 🔹مجمع اصول فقه در نشست آینده تجدید نظر در مبانی اصول فقه را موضوع بحث قرار دهد. 🔹مرحوم علاّمه طباطبایی کراراً اصرار میورزند که هر علمی را باید با مبانی خود علم به پایان رساند و لذا در حاشیه خود بر کفایه از این مبنا بهره می گیرد. ۲۹ آبان ۱۳۹۸ 🆔 @osul_etebariat
🔴اهميت روش تحقيق در فهم معارف ديني 🖊احمدحسين شريفي 🔸يکي از آفت‌هاي تحقيقي و پژوهشي، خلط روش‌هاي تحقيق و تحليل در علوم مختلف است. في المثل، در تراث اسلامي فراوان شاهد هستيم که عده‌اي از محققان و انديشمندان اسلامي دقت‌هاي فلسفي را در مباحث فقهي يا اصولي به کار گرفته‌اند و يا کوشيده‌اند با روش فقهي و فهم عرفي، معارف عميق باطني و عرفاني و فلسفي را تحليل کنند؛ و يا در پاسخ به مسائل عقلي و فلسفي از روش نقلي استفاده کرده‌اند. 🔸در اين ميان عده‌اي از محققان دقيق‌النظر مواظب بوده‌اند که چنين خلط و خطايي در اين زمينه صورت نگيرد. في‌المثل علامه ، تصريح مي‌کند که هرگز نبايد روش رياضي و فلسفي را در مسائل فقهي و اصولي به کار گرفت؛ يا هرگز در مباحث فلسفي، روش نقلي و شهودي را به کار نگرفت و يا براي حل مسائل قرآني و تفسيري و حديثي، هرگز با روش شهودي و فلسفي محض اقدام نکرد. و به همين ترتيب در مسائل شهودي و عرفاني، مراعات روش خاص آنها را داشت. 🔸انديشمند ديگري که مي‌توان گفت، در اين زمينه الگوي علامه طباطبائي بوده است و ايشان به شدت متأثر از او و شيفتة شخصيت او بود، است. علامه طباطبائي دربارة اين مرد بزرگ مي‌گويد: 🌷«اين مرد جامع علوم است و به جامعيت او در عالم اسلام کمتر کسي سراغ داريم و ملاحظه مي‌شود که در علوم مستقلا وارد شده و علوم را با هم خلط و مزج نکرده است. در تفسير صافي و اصفي و مصفّي وارد مسائل فلسفي و عرفاني و شهودي نمي‌گردد. در اخبار، کسي که الوافي او را مطالعه کند مي‌بيند يک اخباري صرف است و گويي اصلاً فلسفه نخوانده است. در کتابهاي عرفاني و ذوقي نيز از همان روش تجاوز نمي‌کند و از موضوعات خارج نمي‌شود با اينکه در فلسفه استاد و از مبرزان شاگردان صدرالمتألهين بوده است.» 🌹
آیت الله سبحانی(حفظه الله):توضیح ذلک: الامور علی قسمین: تکوینی و اعتباری. امور تکوینی و حقیقی در خارج هست و نظر من و اعتبار من آن را تغییر نمی دهد. مانند جواهر و اعراض و حتی انتزاعیات. امور اعتباری آن است که ذهن من آن را می سازد و این خود بر دو قسم است: گاه ساخته ی ذهن است ولی عقلاء بر آن ترتب اثر نمی دهند مثلا در ذهن خود غولی را تصور کنم که نیش داشته باشد یا انسان صد سر. گاه هر چند ساخته ی ذهن است ولی عند العقلاء بر آن اثر مترتب است مانند: ملکیت، بیع، زوجیت و امثال آن. با این بیان می گوییم: این امور اعتباری چگونه اعتبار می شود؟ منشأ اعتبار امور اعتباری، خارج است و ما از خارج که تکوین است نقشه برداری می کنیم در مرحله ی دوم بشر در خود احساس نیاز می کند مثلا زوجیت را در خارج می بیند و بعد می بیند که نیاز جنسی او را به سمت اتخاذ زوج می کشاند. در مرحله ی سوم مشابه آن را در عالم اعتبار ترسیم می کند مثلا در مورد مسأله ی زوجیت به خارج نگاه می کنم و می بینم بعضی چیزها جفت است و گاه تک است: ﴿صِنْوانٌ‌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ﴾‌[1] از طرف دیگر می بینم از نظر آفرینش بین انثی و ذکر یک نوع تجاذب وجود دارد بعد مشابه آن را اعتبار می کند و در ذهن می گوید بین زید و هند زوجیت بر قرار است. بعد برای اینکه این مسأله را قانونی کند (زیرا تا مادامی که در ذهن است قانونی نمی شود) در عالم لفظ آنی را که در ذهن تصور کرده است انشاء می کند و می گوید: زوجت زیدا بهند. بنا بر این تزویجی که صورت گرفته است تکوینی نیست زیرا تکوین خارج از قدرت ماست و تحت اختیار خداوند است ولی در عالم اعتبار مشابه آن را می توان اعتبار کرد. اصولا تمامی امور اعتباریِ اجتماعی نقشه برداری از عالم تکوین است. مثلا می گوییم فلان فرد رئیس اداره است. لفظ رئیس از رأس اخذ شده است زیرا سر انسان مدیر بدن است و اگر نباشد قوای بدن پراکنده می شود. هکذا فردی که مدیر است افرادی که تحت نظارت او هستند را تحت یک کار جمع می کند و مانع پراکندگی آنها می شود. ما همان مفهومی را که از تکوین که رأس است انتزاع می کنیم بر رئیس می نهیم. بر این اساس زوجت و موارد دیگر همه از باب زوج هایی است که در عالم تکوین دیده ایم. به هر حال عرف هرچند توجه ندارد ولی این مطالب را به شکل ناخودآگاه از خارج دریافت کرده است. مثال دیگر: در مورد بعت انسان در خارج می بیند مالکیت تکوینی وجود دارد مثلا دست انسان، مال خود اوست و می گوید: دست من، پای من و هکذا. همچنین مالکیت خداوند نیز تکوینی است. بعد انسان از دریا مقداری ماهی صید می کند و از جنگل هیزم جمع کند و بعد خود را اولی به آن چیزی که به دست آورده است می داند در نتیجه از آن مالکیت تکوینی یک نوع مالکیت اعتباری انتزاع می کند و می گوید ماهی ملک من است. بعد می بیند که او ماهی دارد ولی نان ندارد از این رو تصمیم می گیرد آنی که به دست آورده را با آنی که ندارد مبادله کند. او مبادله را در ذهن خود ترسیم می کند بعد چون این ترسیم ذهنی را کافی نمی داند همان را در خارج انشاء می کند و می گوید: بعت هذا بهذا. او ابتدا معامله را به شکل مبادله ی کالا به کالا و به شکل معاطات انجام می داد و مالی را می داد و مالی را می گرفت و بعد که به مشکلاتی برخورد کرد با الفاظی مالکیت را ایجاد کرده است. @osul_etebariat
با عرض سلام خدمت اعضای گرامی متأسفانه اکثر فایل های کانال، به خاطر تغییراتی که در سرورهای پیام رسان ایتا انجام شده، از کار افتاده و کار نمی کند. به لطف خدای متعال صوت ها را مجددا بارگزاری کردیم. از تأخیر پیش آمده عذرخواهی میکنیم. با تشکر. ادمین کانال
۱۰-بررسی اطّراد و انصراف و تفسیر بیانی و حجیت قول لغوی در استنباط احکام.amr
4.92M
۱۰-بررسی اطّراد و انصراف و تفسیر بیانی و حجیت قول لغوی در استنباط احکام-تأثیر شگرف اطّراد در فهم معانی وسیع ادعیه و مناجات های ائمه(علیهم السلام) @osul_etebariat
۱۲-دسته بندی کتب لغوی و بیان کارکرد هر یک.amr
2.05M
۱۲-دسته بندی کتب لغوی و بیان کارکرد هر یک،نظریه اجتهاد متوسط راه حلی مناسب برای مراجعه به لغوی متخصص و خبره در استنباط @osul_etebariat
۱۳-تقسیم بندی اصول لفظیه و ارجاع همه به اصل عقلایی اعتماد به احتمال قوی عقلایی .amr
1.95M
۱۳-تقسیم بندی اصول لفظیه و ارجاع همه ی آنها به اصل عقلایی «اعتماد به احتمال قوی عقلایی»و اصل «عدم توجه به احتمال ضعیف غیر عقلایی»-ملاک حجیت بنای عقلا @osul_etebariat
۱۴-ملاک صدق و کذب در قضایای اعتباری-تبیین اشتراک لفظی و معنوی و ترادف .amr
3.97M
۱۴-ملاک صدق و کذب در قضایای اعتباری-تبیین اشتراک لفظی و معنوی و ترادف و ارتباط آن با اقسام چندگانه وضع @osul_etebariat
۱۵-ریشه اصلی اختلافات علما در علوم مختلف-بهترین راه برای فهم دقیق مطالب علمی .amr
2.5M
۱۵-ریشه اصلی اختلافات آراء و نظرات علما در علوم مختلف-بهترین راه برای فهم دقیق مطالب علمی و تفهیم آن در تدریس،تألیف،تبلیغ و مباحثه و در عرصه سیاست و حکومت @osul_etebariat
۱۷-تکمله بحث استعمال لفظ در بیش از یک معنا (قسمت دوم).amr
1.05M
۱۷-تکمله بحث استعمال لفظ در بیش از یک معنا و مقایسه آن با بحث استظهار احتمالات متعدد در یک جمله (قسمت دوم) @osul_etebariat