eitaa logo
اویس❤️
120 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
6.5هزار ویدیو
21 فایل
روشنگری و تبین
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سعیدیسم ✅
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه خدایی نیست پس این طراحی چجوری شکل گرفته؟ ✅ کانال : @saeedism
هدایت شده از اخبار ویژه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در آمریکا مردم، سخت و سخت‌تر کار می‌کنند و اغلب فقیر و فقیرتر می‌شوند! برنی سندرز، سناتور ترقی‌خواه ایالت ورمانت: 🔹آیا می‌دانید چرا مردم در آمریکا عصبانی هستند؟ آنها عصبانی هستند زیرا سخت و سخت‌تر کار می‌کنند و اغلب فقیر و فقیرتر می‌شوند! چشم‌انداز ثروت در این کشور همان‌طور که ممکن است بدانید یا ندانید، یکی از و تحریف شده‌ترین دیدگاه‌ها در کل جهان است. 🔹در کشور ما افرادی هستند که میلیاردها دلار ثروت شخصی دارند و در شیک‌ترین خانه‌ها زندگی می‌کنند و با لیموزین‌های خود رانندگی می‌کنند، در حالی‌که بسیاری از برادران و خواهران ما در خیابان‌ها می‌خوابند و طبقه‌ی متوسط و طبقه‌ی کارگر همچنان شاهد کاهش سطح استاندارهای زندگی خود هستند. 🔻پ ن: ایران باشد یا آمریکا فرقی نمی‌کند، وقتی سیاست‌های اقتصاد سرمایه‌داری حاکم شود، فقر و گرسنگی مردم بی‌اهمیت می‌شود و تنها یک چیز اهمیت دارد و آن هم سود و ثروت است. کانال خبری در ایتا‌بپیوندید👇. https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
9.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفا خوب گوش بدید👆دیگه واقعا ساده تر از این نمیشه به شماها فهموند که توی این همه سال سردار سلیمانی تمام تلاششون رو کردن تا خاورمیانه بی ثبات نشه و امپراطوری غرب در خاورمیانه نفوذ نکنه.برای همین باید بگیم هم غزه هم لبنان ، جانم فدای ایران🇮🇷 تام و جری هم فهمیدن تو دنیا چی میگذره 😤 لااقل از تام و جری یاد بگیرید برین دنبال حقیقت و مطالعه 😤.واقعا به اندازه یک انیمیشن هم نمیفهمید؟🙄عجیبه🤔 اگه اینو دیگه متوجه نمیشید فکر کنم تنها راه حل برای رهایی شما از جهل و نادانی این باشه که شماها رو باید گذاشت لای جرز دیوار و با تینر اتیش زد💣
هدایت شده از IranicTV ایرانیک
9.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 احترام خاص هوشنگ امیر احمدی به شهید سلیمانی: حماس و حوثی‌ها، فرزندان و ادامه قاسم سلیمانی هستند! 🔶 «هوشنگ امیر احمدی» تحلیلگر سیاسی: سلیمانی و همکارانش برای ایران جان کندند و جان‌ها را حفظ کردند. 📌 ایرانیکTV را دنبال کنید ⚡️ 🆔 @iranictv
هدایت شده از IranicTV ایرانیک
11.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥عضو ارشد انصارالله: خداوند را شاکریم که اکنون وارد نبرد مستقیم با آمریکا و متحدانش شدیم! 🔶«محمد البخیتی» عضو دفتر سیاسی انصارالله یمن در گفتگو با شبکه "العربی": 🔺"علیرغم اینکه یمن به وظیفه خود در مورد کمک به برادرانمان در فلسطین عمل کرده، با این وجود هنگامی که می‌دیدیم کودکان و زنان در غزه کشته می‌شوند خجالت زده می‌شدیم اما پس از تقدیم شهدا به آرامش رسیدیم!" 📌 ایرانیکTV را دنبال کنید ⚡️ 🆔 @iranictv
📙مکاتبات مک ماهون. ▪️مکاتبات مک ماهون مجموعه نامه هایی است که درسال های 1915_1916،بین شریف حسین پادشاه عربستان و هنری مک ماهون کمیسر عالی بریتانیا در مورد سرزمین های عربی صورت گرفت. ▪️هنری مک‌ماهون، از طرفِ انگلیس قول داد در ازای همکاریِ شریف با بریتانیا بر ضدِ عثمانی، پادشاهیِ وی بر «سرزمینی عربی از مصر تا ایران» را به رسمیت بشناسد و فلسطین نیز تحت نفوذ او باشد. ▪️این نقشه نشان می دهد که فلسطین در منطقه ای بود که مک ماهون به حسین وعده داده بود و تنها لبنان و بخشی از سوریه فعلی در شمال مستثنی شدند.‌‌ @History4423📜
🔰پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند. ✍️ خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند. به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.» حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم. پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم. صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم. حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند. 📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی اویس کانال اویس
16.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بغض و اشک ملیحه محمدی هنگام صحبت درباره جایگاه و اثرگذاری اندیشه شهید سلیمانی! "هنوز زود است که مردم ما سردار سلیمانی را بشناسند." 🔹 اندیشه شهید سلیمانی، به چه میزان در بین مردم جهان و منطقه شکل گرفته‌است؟ 🔹چه عاملی باعث شد شهید سلیمانی در دل مردم ایران و منطقه جایگاه ویژه‌ای داشته باشد؟ 🔶 «میلحه محمدی» تحلیلگر و فعال سیاسی پاسخ می‌دهد... 📌 ایرانیکTV را دنبال کنید ⚡️ 🆔 @iranictv