هدایت شده از پارتیزان نیوز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴۴۰ فروند میگ ۲۹ ارتش یمن آماده پرواز شدهاند
نیروهای مسلح یمن در آماده باش کامل قرار گرفتهاند جهت برگزاری مانور نظامی جدید و سلاحهای جدیدی وجود دارد که رهبری یمن در زمان مناسب آن را اعلام خواهند کرد، میگهای روسی دوباره وارد خدمت در نیروی هوایی یمن شدهاند و به زودی بزرگترین مانور نظامی هوایی را آغاز خواهند کرد با مشارکت قوای هوایی یمن. رزمایش به نام شهید مطیع الحمزی خواهد بود.
@syriankhabar
هدایت شده از پارتیزان نیوز
در مستند ۳۵ دقیقهای که روز گذشته از شبکه ۲سیما دررابطه با صنایع هوافضای نیروهای مسلح با حضور تیمسار افشین خواجهفر رئیس سازمان صنایع هوافضا پخش شد، تصاویری از خطوط تولید جنگنده بمب افکن نسل چهارم KOWSAR ساخت کشورمان دیده شد و تمام شائبههای مطرح شده از سوی جماعت به اصطلاح مدعی میلیتاریستی و مدعی کارشناسی در حوزههای نظامی بخصوص در زمینه هوایی علی الخصوص جنگنده، که ادعاهای پوچشان گوش فلک را کر کرده، مبنی بر تولید قطره چکانی هواپیمای جنگنده در کشور را زیر سوال برد.
تیمسار افشین خواجه فر روز گذشته در این برنامه خبرهای بسیار خوب و خوشی درباره شکاری بمب افکنهای سنگین وزن نسل چهارم KOWSAR به بینندگان و هموطنان عزیز ارائه داد بخصوص درباره توسعه و تست تسلیحات جدید بومی و ساخت راداری جدید و منحصر به فرد برای این پرنده پرقدرت بومی. خبر خوشی هم درباره پرواز نمونه معیار جتهای آموزشی یاسین طی یک تا ۲ هفته آینده نیز دادند. وی از پرواز یک دسته از جنگندههای کوثر در هفته دفاع مقدس خبر داد که باید دید چه تعداد از این جنگنده در رژه هوایی حضور خواهند داشت.
@syriankhabar
هدایت شده از IranicTV ایرانیک
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پشت پرده تحرکات آمریکا در منطقه از زبان تحلیلگر سعودی: زمینهچینی آمریکا برای جنگافروزی بین ایران و عربستان با درایت دو کشور نقش بر آب شد!!
📌 ایرانیکTV را دنبال کنید ⚡️
🆔 @iranictv
هدایت شده از Salimi
43.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙#ملاباسم_کربلائی نوحه مشهور اربعینی خود را بازخوانی کرد
🏴 باسم کربلایی مداح مشهور عراق در آستانه #اربعین سال 1445 قمری، نوحه «تِزورونی»اش را که در مسیر پیادهروی اربعین از موکبها بسیاری پخش میشود، در هیأتی بازخوانی کرد.
تِزورونی اَعاهِـدکُم
به زیارت من میآیید، با شما عهد میبندم
تِـعِـرفـونی شَفیـعْ اِلکُم
میدانید که من شفیع شمایم
أسامیـکُم اَسَـجِّـلْـهِه أسامیکُم
اسامیتان را ثبت میکنم
✅ @YaAtash
هدایت شده از Salimi
#زائران_اربعین_حسینی
حتماً بخوانید
.هیچ می دانستید
در مورد مداحی که ملاباسم کربلایی برای زائران اربعین خوانده و بسیار زیاد از سیمای ملی و دیگر رسانه های شیعیان جهان پخش میشود. ماجرایش چیست ؟
شعرش را یکی از مراجع بزرگ نجف در خواب دیدن که حضرت امام حسین علیه السلام این شعر را
می خوانند برای زوار اربعین 😭 ایشان صبح که از خواب برخواستند همه شعر را به یاد داشته اند و بعدا توسط آقای باسم کربلایی مداحی می شود .ترجمه نوحه را در زیر میخوانید
🌸🍃🌸🍃🌸
تا ان شاء الله زائران در بین راه معنی این نوحه را بدانند:
👇👇👇👇
تِزورونی اَعاهِـدکُم
به زیارت من میآیید، با شما عهد میبندم
▪
تِـعِـرفـونی شَفیـعِلکُم
میدانید که من شفيع شمایم
▪
أسامیـکُم اَسَـجِّـلْـهِه أسامیکُم
اسامیتان را ثبت میکنم
▪
هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید
▪
وَ حَـگّ چَفِّ الکَفیل و الجود وَ الرّایه
قسم به دستان ابالفضل و کرامت و پرچم او
▪
أنا وْ عَبّاسْ وَیّاکُم یَا مَشّایه
من و عباس با شماییم ای که با پای پیاده به سوی من میآیید
▪
یا مَن بِعْتو النُفوسْ و جِئتـو شَرّایه
ای که جانهایتان را به بهای زیارت من به کف گرفتهاید
▪
عَلَیّ واجِبْ اَوافیکُم یَا وَفّـایه
بر من واجب است تا به شما وفا کنم، ای وفاداران!
▪
تواسینی شَعائرْکُم
عزاداریهایتان به من دلداری میدهد
▪
تْرَوّینی مَدامِعْـکُم
و اشکهایتان مرا سیراب میکند
▪
اَواسیکُم أنَـا وْ جَرْحـی أواسیکُم
من و زخمهایی که بر تن دارم به شما دلداری میدهیم
▪
هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من، خوش آمدید
▪
هَلِه یَلْ ما نِسیْتْ و عَلْ وَعِدْ تِحْـضَـرْ
خوش آمدید ای که وعدهتان را فراموش نکرده و بر سر موعد حاضر میشوید
▪
إجِیْـتْ و لا یْـهَـمَّـکْ لا بَرِدْ لا حَرّ
آمدید در حالی که نه گرما برایتان مهم بود و نه سرما
▪
وَ حَـگ دَمْـعِ العَـقیله و طَبرَه الأکبَر
قسم به اشک زینب و فرق شکافته اکبر
▪
اَحَضْـرَکْ و ما أعوفَکْ ساعـه المَحْـشَرْ
در محشر کنارتان خواهم بود و رهایتان نمیکنم
▪
عَلَی المَـوعِـدْ اَجی یَمکُم و لا اَبْـعَـدْ و اعوفْ عَنْـکُم
در وقت دیدار پیشتان میآیم و دور نمیشوم و رهایتان نمیسازم
▪
مُحامیکُم وَ حَگ حِیدَرْ مُحامیکُم
پشتیبانتان هستم به حقّ حیدر پشتیبانتان هستم
▪
هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
آمدید ای زائرانِ من، خوش آمدید
▪
یَـا هَـلْـشایِلْ رایه وْ جایْ گاصِدنی
ای آنکه پرچم به دست قصد دیدار مرا کردهاید
▪
تِـعْـرُف رایَتَـکْ بی مَن تُذَکِّـرْنی؟
میدانی که پرچمت مرا به یاد چه کسی میاندازد؟
▪
بِلـکطَعو چْفوفه وْ صاحْ اِدْرِکْـنی
به یاد آن دست بریدهای که فریاد زد: مرا دریاب
▪
صِحِتْ وَیلاه یا اخویه وْ ظَهَرْ مِحْنی
و با شنیدن آن صدا، آشکارا فریاد زدم که بیبرادر شدم و اندوهم بر من آشکار شد
▪
کِسَرْ ظَهری سَهَمْ هَجْـرَکْ
تیر هجرت کمرم را شکست
▪
نِفَدْ صَبری بَعَدْ عُمـرَکْ
بعد از شهادتت صبرم به پایان رسید
▪
اُوَصّیکُمْ عَلَی الرّایِه اُوَصّیکُمْ
سفارش این پرچم را به شما میکنم
▪
هَـله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من، خوش آمدید
▪
یَا مَنْ گاصِدْ إلَیَّ و دَمْـعِه تِجْـریـهْ
ای که با چشمان اشکبار قصد زیارت مرا کردهاید
▪
اَعرُفْ حاجِتَکْ مو داعی تِحْـچیـهِ
حاجتتان را میدانم، نیازی به گفتن نیست
▪
وَ حَـگ نَحـْـرِ الرِّضیع اِلـحاجِه اَگضیهِ
قسم به گلوی شیرخواره، حاجتتان را برآورده میکنم
▪
یَا زائرْ عاهَدِتْ کِلْ عِلّه اَشْـفیهِ
زائران من، عهده کردهام که هر بیماری را شفا دهم
▪
اَخو زینب فَرَحْ بیکُمْ
برادر زینب به خاطرتان شاد شد
▪
هَله وْ مَرحَبْ یُنادیکُم
خوش آمدید صدایتان میزند
▪
یُحَیّیـکُم اَبو الغیـره یْحَیّیـکُم
مرد غیرتمند به شما درود میگوید
▪
هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائرانِ من، خوش آمدید
▪
زینبْ مَنْ تُشاهِدکُم تِزورونی
زینب هنگامی که شما را میبیند که زیارتم میکنید، میگوید:
▪
تُنادیکُم لِوَنْ بِالطَّفّ تحضُرونی!
کاش در جنگ حاضر میشدید
▪
ما اَمْـشی یِسْره وْ لا یَسلِبونی
که مرا به اسیری نمیبردند و مرا غارت نمیکردند
▪
و لا بسیاطهم غَدَر یْضرِبونی
با تازیانههای خیانت نمیزدند
▪
تُنادینی: أنَا الجیره وْ صَد عَنّی أبو الغیره
صدایم میزند که من در بندم و سرور غیرتمندان از دستم رفت
▪
اَبَچّیکُم عَلی مْصابه اَبَچّیکُم
شما را بر این مصیبت میگریانم
▪
هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم
خوش آمدید ای زائران من،خوش آمدید.
این متن رابرای همه کسانی که میدانید زائر اباعبدالله علیه السلام در اربعین میباشند بفرستید.
✅ @YaAtash

صامت بروجردی » اشعار مصیبت »
شمارهٔ ۳۱ - مدح و مصیبت رقیه خاتون(ع)
بود در شهر شام از حسین دختری
آسیه فطرتی فاطمه منظری
تالی مریمی ثانی هاجری
عفت کردگار عصمت اکبری
لب چو لعل بدخش رخ عقیق یمن
او سه ساله بدو عقل چهل ساله داشت
با چهل ساله عقل روی چون لاله داشت
لاله روی او همچو مه هاله داشت
هاله پرده ز رخ چو گل ژاله داشت
ژاله آری نکوست بر گل و نسترن
شد رقیه ز باب نام دلجوی او
نار طور کلیم آتش روی او
همچو خیرالنسا خصلت و خوی او
کس ندیده است چون چشم جاودی او
نرگسی درخطا آهویی در ختن
گرچه اندر نظر طفل بود و صغیر
گرچه میآمدی از لبش بوی شیر
لیک چون وی ندید چشم گردون پیر
دختری با کمال اختری بینظیر
شوخ و شیرین کلام خوب و نیکو سخن
از تخوم زمین تا نجوم سما
دیده در حجر او تربیت ماسوا
قره العین شاه نور چشم هدا
هم ز امرش روان هم به حکمش بپا
عزم گردون پیر نظم دیر کهن
برعموها مدام زینت دوش بود
عمهها را تمام زیب آغوش بود
خواهران را لبش چشمه نوش بود
خردیش را خرد حلقه در گوش بود
از ظهور ذکاء از وفور فطن
بس که نشو و نما با پدر کرده ود
روی دامان او نازپرورده بود
بابش اندر سفر همره آورده بود
پیش گفتار وی بنده پرورده بود
از ازل شیخ و شاب تا ابد مرد و زن
خندهاش دلربا گریهاش جانگداز
شاه اقلیم قرب ماه برج حجاز
چون برادر بزرگ چون پدر سرفراز
نزد باب عزیز آن مه دلنواز
هم جلیس سفر هم انیس وطن
دیده در کودکی گرم و سرد جهان
خورده بر ماه رخ سیلی ناکسان
کشف کرده سنان بر سنان بر سنان
رنگ رخسار را از عطش باختان
یا چه یعقوب در کنج بیتالحزن
از یتیمی فلک کار او ساخته
رنگ رخسار را از عطش باخته
از فراق پدرگشته چون فاخته
بانک کو کوی او شورش انداخته
در زمین و زمان از بلا و محن
داغ تبخاله را پای وی پایدار
طوق در گردنش از رسن استوار
وز طپانچه بدش ارغوانی عذار
گریه طوفان نوح ناله صوت هزار
اشک وی جان خراش آه وی دلشکن
در صغیری اسیر شد چه بعد از پدر
برد با درد و داغ روز و شب را بسر
گاه بودی خموش گه شدی نوحهگر
میشدی گه به پا میزدی گه بسر
نه قرارش به جان نی توانش بَتن
در خرابه سکون ساخته در کرب
بود «این ابی» کار او روز و شب
شامگاهان برنتج روزها در تعب
ای عجب ای سپهر از توثم العجب
تا کجا دون نو از شرمی از خویشتن
قدری انصاف کن آخر ای هرزه گرد
عترت مصطفی و اینقدر داغ و درد؟
شد زنانشان اسیر یا که شد کشته مرد
آخر این بیگناه طفل بیکس چه کرد
تا که شد مبتلا اینقدر در فتن
در خرابه شبی خفته و خواب دید
آفتابی به خواب رفت و مهتاب دید
آنچه از بهر وی بود نایاب دید
یعنی اندر بخواب طلعت باب دید
جای در شاخ سرو کرد و برگ سمن
شاهزاده بشه مدتی راز داشت
با پدر بهر راه جان دمساز داشت
از شکایت ز شمر شور و شهناز داشت
ناگهانش ز خواب بخت بد باز داشت
گتش بیدار و مانند شکوهاش در دهن
در سراغ پدر کرد آن مستمند
باز چون عندلیب آه و افغان بلند
عرش را همچو فرش در تزلزل فکند
ساخت چون نی بلندناله از بندبند
جامه جان ز نو چاک زد در بند
زد در آن شب به شام قرق آهش علم
سوخت بر حال خویش جان اهل حرم
باز اهل حرم ریخت از غم به هم
گشته هر یک ز هم چاره جو بهر غم
ام کلثوم زار زینب ممتحن
ناله وی رسید چون به گوش یزید
کرد بهرش روان راس شاه شهید
آن یتیم غریب چون سر باب دید
زد بسر دست غم و زز دل آهی کشید
همچو (صامت) پرید مرغ روحش ز تن
به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
عالی در ۳ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۰۸ نوشته:
حضرت کنار تخت من آمدند و فرمودند: «افشار، من این شعر صامت را دوست دارم»
یکی از علمای روحانی به نام آقای افشار که مردی مدتین بود و به صداقتش ایمان داشتم ، حدود 40 سال پیش برایم چنین نقل کرد:
در جوانی که روضه میخواندم، جراحتی عمیق در زانویم پیدا شد و بر اثر آن در بیمارستان بستری شدم.
پس از گذشت دو ماه، پزشکان چاره ای جز قطع پای من ندیدند.
وقتی از این موضوع باخبر شدم، مضطرب گشتم و تصمیم گرفتم به مولایم امام حسین (ع) توسل پیدا کنم.
برای فراهم آمدن توجه بیشتر ، منتظر ماندم که تاریکی شب برسد.
شب هنگام با خود گفتم : دختر پیش پدر عزیز است.
خوب است از نازدانه ی امامم بخواهم که از پدر ، شفای مرا بخواهد .
سپس این شعر صامت بروجردی را خواندم و گریه کردم:
بود و در شهر شام از حسین دختری
آســـیه فطرتی، فاطــــمه منظری
همین طور با گریه ، شعر ها را ادامه دادم. سپس در حالت خواب و بیداری دیدم مولایم به طرف تخت من می آید و این دختر انگشت پدر را گرفته ، او را به سوی من میکشد.
حضرت کنار تخت من آمدند و فرمودند: افشار، من این شعر صامت را دوست دارم. برایم بخوان.
خواستم بخوانم که فرمودند : بایست .
عرض کردم : آقا جان ، قریب دو ماه است که نمیتوانم بایستم.
فرمودند: اگر ارباب به نوکرش میگوید بایست ، میتواند او را شفا دهد. برخیز.
من ایستادم و اشعار را خواندم. در حین خواندن ناگهان به خود آمدم و دیدم که ایستاده ام و چند نفر از پزشکان و پرستاران و بیماران ، اطرافم گریه می کنند.
صبح دکتر ها مرا معاینه کردند و گریه کنان ، با تعجب گفتند پایت هیچ مشکلی ندارد و می توانی از بیمارستان مرخص شوی .
بیماران دیگر اتاق ها از این موضوع با خبر شدند و با عصا و ویلچر به اتاق من آمدند و گفتند : باید این اشعار را دوباره بخوانی تا ما هم گریه کنیم.
من اشعار را خواندم و آنان گریه کردند. سپس از همه خداحافظی کردم و مرخص شدم.
پس از یک هفته به بیمارستان رفتم تا به دو هم اتاقی خود سری بزنم، اما از آن دو خبری نبود.
پس از پرس و جو ، مسوولان بیمارستان گفتند: آن روز همه ی بیماران شفا گرفتند و مرخص شدند!(1)
1- نقلی از کتاب ریحانه ی کربلا ، نویسنده: عبدالحسین نیشابوری
هدایت شده از اویس❤️
به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
عالی در ۳ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۰۸ نوشته:
حضرت کنار تخت من آمدند و فرمودند: «افشار، من این شعر صامت را دوست دارم»
یکی از علمای روحانی به نام آقای افشار که مردی مدتین بود و به صداقتش ایمان داشتم ، حدود 40 سال پیش برایم چنین نقل کرد:
در جوانی که روضه میخواندم، جراحتی عمیق در زانویم پیدا شد و بر اثر آن در بیمارستان بستری شدم.
پس از گذشت دو ماه، پزشکان چاره ای جز قطع پای من ندیدند.
وقتی از این موضوع باخبر شدم، مضطرب گشتم و تصمیم گرفتم به مولایم امام حسین (ع) توسل پیدا کنم.
برای فراهم آمدن توجه بیشتر ، منتظر ماندم که تاریکی شب برسد.
شب هنگام با خود گفتم : دختر پیش پدر عزیز است.
خوب است از نازدانه ی امامم بخواهم که از پدر ، شفای مرا بخواهد .
سپس این شعر صامت بروجردی را خواندم و گریه کردم:
بود و در شهر شام از حسین دختری
آســـیه فطرتی، فاطــــمه منظری
همین طور با گریه ، شعر ها را ادامه دادم. سپس در حالت خواب و بیداری دیدم مولایم به طرف تخت من می آید و این دختر انگشت پدر را گرفته ، او را به سوی من میکشد.
حضرت کنار تخت من آمدند و فرمودند: افشار، من این شعر صامت را دوست دارم. برایم بخوان.
خواستم بخوانم که فرمودند : بایست .
عرض کردم : آقا جان ، قریب دو ماه است که نمیتوانم بایستم.
فرمودند: اگر ارباب به نوکرش میگوید بایست ، میتواند او را شفا دهد. برخیز.
من ایستادم و اشعار را خواندم. در حین خواندن ناگهان به خود آمدم و دیدم که ایستاده ام و چند نفر از پزشکان و پرستاران و بیماران ، اطرافم گریه می کنند.
صبح دکتر ها مرا معاینه کردند و گریه کنان ، با تعجب گفتند پایت هیچ مشکلی ندارد و می توانی از بیمارستان مرخص شوی .
بیماران دیگر اتاق ها از این موضوع با خبر شدند و با عصا و ویلچر به اتاق من آمدند و گفتند : باید این اشعار را دوباره بخوانی تا ما هم گریه کنیم.
من اشعار را خواندم و آنان گریه کردند. سپس از همه خداحافظی کردم و مرخص شدم.
پس از یک هفته به بیمارستان رفتم تا به دو هم اتاقی خود سری بزنم، اما از آن دو خبری نبود.
پس از پرس و جو ، مسوولان بیمارستان گفتند: آن روز همه ی بیماران شفا گرفتند و مرخص شدند!(1)
1- نقلی از کتاب ریحانه ی کربلا ، نویسنده: عبدالحسین نیشابوری