eitaa logo
مجله پاییز
201 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
29 فایل
سلام سعی میکنم چیزایی که به ذهنم میرسه و لازمه باهاتون درمیون بگذارم رو اینجا مطرح کنم. خوب و بدشو به بزرگی خودتون ببخشید آیدی اینستاگرام: p_a_eee_z3 گفتگو با پاییز: شناس؛ @pa_eee_z ناشناس؛ https://harfeto.timefriend.net/17140620203928
مشاهده در ایتا
دانلود
🌵 🌵 🌵این جمله از چه کسی است؟ 《وقتی دشمن سنگ می‌اندازد، شیشه می‌شکند و تا زمان انداختن شیشه بعدی، ممکن است یک بچه‌ای در زمستان سرما بخورد یا در تابستان مگس و پشه‌ای بیاید.》 الف. انشای یک بچه دبستانی ب. مدیریت شیشه بُری برادران شاهپسندی ج. آقا زاده وارد کننده ی پشه بند د. رییس جمهور ایران @chekhabarazkoja
🌵 🌵 🌵چرا ماشین لباس‌شویی‌ها پنجره دارن؟ چرا باید ببینیم کار می‌کنن تا مطمئن بشیم؟ چرا فقط بهشون اعتماد نمی‌کنیم و اجازه نمی‌دیم کارشون رو بکنن؟! همینه که جهان سوم ایم دیگه😏🌵 @chekhabarazkoja
💙ادامه داستان #غریب_غرب زندگی شهید محمد بروجردی #مسیح_کردستان @chekhabarazkoja
🌹 ۲۷ 📖گفت «تو انگار حالیت نیست. مگه نمیگم آقا عملیات رو تایید نکرده .» داد زد «مگه ما مسخره توییم ؟ میدومی چند ماهه چشمامون به این بانکه؟ حالا که همه ی جیک‌ و پوک بانک اومده دستمون ، این دیگه چه بساطیه تو درست کردی؟» تا آن وقت فرصت نکرده بود طرح عملیلات را با بیت امام در میان بگذارد یا اجازه اش را بگیرد و حالا که امام مخالفت کرده بود، فهماندنش به افرادی که با جان و دل روی طرح سرقت از بانک صادرات بازار تهران کار کرده بودند تا به قول خودشان ضربه ی اقتصادی محکمی به رژیم بزنند ، کار سختی بود. تا آن وقت تجربه ی عملیات نظامی چندانی نداشتند و افراد گروه یکدست نبودند .بعضی هاشان مرام میرزا را در کسب اجازه ی عملیات از مراجع تقلید قبول نداشتند. حالا هم جوانک نارنجک ها را برداشته بود و داشت میرفت سمت بانک و به حرف های میرزا هم گوش نمیداد . _ من تا این بانک رو منفجر نکنم ، از اینجا نمیرم . بچه ها همه برای زدن بانک آماده اند. تو هم اگر ترسیده ای بکش کنار . میدونی با اون همه پول چقدر اسلحه میشه خرید ؟ میرزا توی چشم های جوانک خیره شد. دست های سنگینش را بلند کرد و خواباند توی گوشش. دست های جوانک بی اختیار جمع شدند توی صورتش .میرزا نارنجک هایی را که حالا توی پیاده روی بازار ریخته بود ، به سرعت جمع کرد. _تا آقای خمینی عملیات رو تایید نکنه ،عملیات بی عملیات . بساطتتون رو جمع کنین،برید، یالا. ارتباط میرزا با آقای خمینی یا نماینده اش آن قدر تنگاتنگ نبود که اجازه ی انجام طرح های نظامی وسیع قبل از اجرای آن به دست او برسد.مجبور بود اگر طرح عملیاتی مطرح می شود، تا گرفتن اجازه ی آن با اعضای گروه های زیر نظرش کنار بیایند. تا آن وقت توانسته بود اعضا و زیر شاخه های گروهش را به شهر های دیگری مثل اصفهان بکشاند. در همین احوال بود که طرح ترور سران ارتش در پنج شهر بزرگ کشور از یکی از شاخه های اصفهان به دستش رسیده بود. او هم تا گرفتن اجازه موافقت کرده بود تا اعضای گروه روی طرح کار کنند. افرادش توانسته بودند لیستی از ارتشی ها را تهیه کنند و مسیر رفت و آمدشان را شناسایی کنند، اما پاسخی که از سوی آقای خمینی به دست میرزا رسیده بود، او را سر دوراهی قرار داده بود؛ «هیچ کس حتی حق توهین لفظی به هیچ فرد نظامی را ندارد.» هر چه فکر میکرد ، دلیل این حکم را نمیفهمید. از هر کسی هم سؤال کرد، کمتر به جواب رسید . نمیدانست چه کند. مطمئن بود که خیلی از اعضا و سرشاخه های گروه های زیر دستش به این حرف گوش نمیدهند. ... @chekhabarazkoja
🌹 ۲۸ 📖در این صورت دو‌دسته شدن یا حتی جدا شدن بعضی گروه ها و افراد حتمی بود، اما از سوی دیگر ، حکم روشن و قطعی رهبر نهضت جلوی رویش بود. سید مهدی هاشمی که یکی از اعضای شاخه ی اصفهان بود و حکم آقای خمینی را از محمد منتظری شنیده بود که از دوستان میرزا و از طلبه های فعال اصفهان بود، آمد پیشش. گفت«حضرت آقا توی نجف نشسته و از چیزی خبر نداره. شما که دستت به کاره و میدونی چی به چیه بنا دارین چه کنین؟ ما کارمون رو انجام دادیم و همه چیز طبق لیست آماده ست .» میرزا حرفش را چند بار توی دهانش مزه مزه کرد . از نفوذ سید مهدی هاشمی روی خیلی از افراد گروه خبر داشت. از روحیه ی ناسازگار و خلق لجباز او هم خوب آگاه بود‌. دل به دریا زد و آرام گفت« ولی ما بنا نداریم خلاف نظر حضرت آقا کاری بکنیم .» _یعنی میخواین دست روی دست بذارین و زحمات همه ی مارو به یاد بدین؟ میدونی چقدر روی این طرح وقت گذاشته شده؟ ببینم ، شما اصلا اهل مبارزه با رژیم هستین یا نه؟ میرزا چشم در چشم سید مهدی انداخت. نفسش را بیرون داد و محکم گفت« با اجازه ی حضرت آقا، بله.» _حالا که اینطوره هر کس به راه خودش . من دیگه نیستم، افراد من هم همینطور. اما چیزی که میرزا را ناراحت و نگران کرده بود ، نه جدا شدن سید مهدی هاشمی و افرادش از گروه بود و نه تعطیل شدن پی در پی عملیات که اجازه شان از سوی امام صادر نمیشد. مصطفی که ماندنش در گروه و تجربه ی فراوانش برای میرزا مهم بود و بدون او کار آموزش افراد گروه معطل می ماند، نمی توانست با این اوضاع کنار بیاید. از ارتش زخم خورده بود و مرگ دخترش را نمی توانست فراموش کند. _اونایی که من رو از همه چیز ساقط کرده اند، کم ترین مجازاتشون مرگه. راضی کردن مصطفی و دانستن دلیل حکم آقا برای توجیه بقیه ی افراد ، میرزا را به صرافت سفر عراق انداخت تا جواب سوالش را از خود آقای خمینی بشنود . این سؤال را که « مگه ارتش ابزار دست شاه نیست؟» در ایران حتی آقای بهشتی و شاه آبادی هم جواب ندادند اما جواب آقای خمینی غافلگیرش کرد. _این کار شما، ارتش را به شما متمایل میکند و این جرات را به رژیم می دهد که ارتش را مقابل ملت قرار بدهد. هستند ارتشیانی که وجودشان متعلق به اسلام و ملت است. آقا از قرآن برایشان گفت. از اینکه در مبارزه برای خدا حدودی هست که باید مراعات شود که اگر نشود ، آدم جزو معتدین_تجاوز گران _است. _شما هنوز ارتش را نشناخته اید. بین ارتش و سران فاسد آن فرق هست. ما در ارتش دوستان زیادی داریم. ... @chekhabarazkoja
🌹 ۲۹ 📖آن ملاقات برای میرزا خاطره انگیز بود.هنوز مزه ی شکنجه های ساواک زیر دندانش بود و سؤالات بازجو توی گوشش که با «با کی قرار ملاقات داشتی؟» تا آن وقت فکر میکرد برای رفتن به عراق یا هر جای دیگری باید پاسپورت داشته باشد. اصلا برای گرفتن پاسپورت بود که راضی شد به سربازی برود ، وگرنه او برای شاه سربازی برو نبود. چند روز قبل از چهارم آبان سال ۱۳۵۶ که قرار بود مراسم رژه در برابر خانواده ی سلطنتی باشد، توی تمرین رژه از صف نظام جمع فرار کرد. فرمانده دیدش.گفت :«کجا؟» گفت «میرم نظافت.» نگذاشت برود .برش گرداند توی صف. این بار صف را بهم زد. کلاهش را کج گذاشت. آنقدر بی نظمی کرد که فرمانده او را جلوی همه از صف بیرون کشاند و گفت «معوقه.» فحش های آبداری نثارش کرد و برایش اضافه خدمت زد. میگفت«من برای اینا رژه برو نیستم.» از عراق که برگشت ، طرح انفجار باشگاه افسران گارد شاهنشاهی را لغو کرد. بمب ها را دو نفر از سرباز های گارد که روز های آخر خدمتشان بود و کارت پایان خدمتشان هم آماده بود، داخل باشگاه برده بودند. چند ساعت مانده به انفجار ، میرزا با کلی زحمت رفته بود آنجا و چاشنی های انفجاری آنها را از کار انداخته بود. سالها بعد فهمید کسانی مثل کلاهدوز آن روز توی سالن باشگاه بوده اند. حالا تمام فکرش شروع مبارزه ی مسلحانه بود تا به اعضای گروه نیرو بدهد و به آینده امیدوارشان کند، اما از کجا باید شروع کند؟ چه کند که مردم و ارتشی ها صدمه نبینند؟ چطور عملیات کنند؟ نکند کسی از دوستان با همرزمانشان بیهوده کشته یا مجروح شود؟ اگر شد، چه؟ جواب خانواده هاشان را چه کسی میدهد؟ اگر ساواک ردشان را بگیرد چه؟ اگر همه چیز لو برود چه؟ قبل از اینکه به عراق برود، عملیات محدودی انجام داده بود، اما مدام این فکر به سرش آمد که آیا عملیاتی مثل انفجار موتور خانه ی برق کاخ جوانان شوش میتواند روی مردم اثر بگذارد؟ آنروز وقتی گزارش رقص و آواز و بزن و بکوب دختر ها و پسر ها را در کاخ جوانان شنید، خودش به آنجا رفت ، همه جا را زیر نظر گرفت و ساده ترین راه را انتخاب کرد؛ قطع برق.همین کار ساده را هم نتوانسته بودند بی تلفات انجام دهند. ترکش نارنجک استخوان پای یکی از اعضا را خرد کرد و تا عمل نمیشد ، فایده ای نداشت .اگر‌ دکتر فیاض بخش را بهشان معرفی نمیکردند ، تا او در مطب شخصیش عمل کند، توی همان عملیات اول همه چیز از دست میرفت. ... @chekhabarazkoja
🇮🇷 شهید امیدعلی عبدی صیغار (۱۳۶۵-۱۳۴۹ تبریز) برادران گرامی! از وحدت و همبستگی خود محافظت کنید و این وحدت و همبستگی است که این مردم ایران را به پیروزی نائل کرد. #وحدت #رمز_پیروزی 🔍 @chekhabarazkoja
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 🌺 🌺 ❤️ ❤️ 🍃 🍃 💐💐بسم الله الرحمن الرحیم💐💐 🍃 🍃 🍃(اين خطبه در شهر كوفه در نكوهش و هشدار كوفيان ايراد شد)🍃 🍃 بخش اول🍃 🍃ره آورد اسلام🍃 💫 ستايش خداوندى را سزاست كه راه اسلام را گشود، و راه نوشيدن آب زلالش را بر تشنگان آسان فرمود. ستون هاى اسلام را در برابر ستيزه جويان استوار كرد و آن را پناهگاه أمنى براى پناه برندگان، و مايه آرامش براى وارد شوندگان قرار داد. اسلام، حجّت و برهان براى گويندگان، و گواه روشن براى دفاع كنندگان، و نور هدايتگر براى روشنى خواهان، و مايه فهميدن براى خردمندان، و عقل و درك براى تدبير كنندگان، و نشانه گويا براى جويندگان حق، و روشن بينى براى صاحبان عزم و اراده، پند پذيرى براى عبرت گيرندگان، عامل نجات و رستگارى براى تصديق كنندگان، و آرامش دهنده تكيه كنندگان، راحت و آسايش توكّل كنندگان، و سپرى نگهدارنده براى استقامت دارندگان است. اسلام روشن ترين راه ها است، جادّه هايش درخشان، نشانه هاى آن در بلندترين جايگاه، چراغ هايش پرفروغ و سوزان، ميدان مسابقه آن پاكيزه براى پاكان، سرانجام مسابقه هاى آن روشن و بى پايان، مسابقه دهندگان آن پيشى گيرنده و چابك سوارانند. برنامه اين مسابقه، تصديق كردن به حق، راهنمايان آن، اعمال صالح، پايان آن، مرگ، ميدان مسابقه، دنيا، مركز گرد آمدن مسابقه دهندگان، قيامت، و جايزه آن بهشت است.💫 📚 ترجمه محمد دشتی/ص197 🌼 🌼 📡 @chekhabarazkoja 🌺 🌺 🌺
••🌸•• #حدیث_روز امام حسن (علیه السلام) برای دنیای خود چنان کار کن که گویی همیشه زنده خواهی ماند و برای آخرتت به گونه ای کار کن که گویی فردا خواهی مُرد 📚 وسائل الشیعه ج۱۷ ص۷۶ @chekhabarazkoja
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔔 شماره جدید #خط_حزب‌الله منتشر شد: نه #آنارشیسم، نه #محافظه‌کاری 🔰 #سخن_هفته: خط حزب‌الله در یادداشت این شماره، دو جریان و تفکری که در مواجهه با نظریه‌ی #نظام_انقلابی قرار دارند را بررسی کرده است. این یادداشت مهم را از دست ندهید. ♨️ #اطلاع‌نگاشت: ۷ پرسش و پاسخ از بیانیه‌ی #گام_دوم_انقلاب: کلید همه‌ی قفل‌ها ❇️ #برش_دیدار: دولتی‌ها مواظب باشند که از اروپائی‌ها فریب نخورند! ✴️ #پرسش‌و‌پاسخ: بزرگ‌ترین آسیب محیط دانشجویی چیست؟ @khattehezbollah