eitaa logo
「پـاتـوقـمـون🎙」
5.2هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
289 ویدیو
11 فایل
هٰذا‌مِن‌فَضل‌ربی که‌هرچه‌دارم‌از‌فضل‌پروردگارم‌است کپی؟ هرچه بیشتر بهتر، حلال حلالت✌️ کانال‌گرافیکیمون: ➺ @meghdad_graphic تبلیغ و تبادل نداریم! خادم‌کانال(فقط‌کار‌ضروری‌و‌نظرات): ➺ @mim_komeyl
مشاهده در ایتا
دانلود
•••• " [ تـــو ] " { هزار سال است منتظرے و من هنوز جای سرباز ؛ سربارت بوده ام ...! کسر همین یک نقطه، تعادل دنیا را به هم می‌ریزد ...} ❥ ❤️ اینجا صحبت در میان است. ╔═join═════════╗ ⇒ @p_bache_mazhabiya ⇐ ╚════════════╝
🌺توصیه‌ای شاد از شهید عبدالله میثمی🙂 : هیچوقت عبدالله رو بی‌لبخند نمی دیدی. به دیگران هم می‌گفت: از صبح که بیدار میشین، به همه لبخند بزنین، تا هم دلشون رو شاد کنین و هم براتون حسنه بنویسن... وقتی به دنیا اومد ، پدربزرگش به قرآن تفأل زد و این آیه اومد: قَالَ‌ إِنِّي‌ عَبْدُ اللهِ‌ آتَانِيَ‌ الْکِتَابَ‌ وَ جَعَلَنِي‌ نَبِيّاً . برا همین اسمش رو گذاشتند عبدالله. وقتی هم شهید شد، سخنرانِ مراسم تشییع (که روحانی بود ) می‌گفت: مانده بودم چطور سخنرانی رو شروع‌کنم. تفألی به قرآن زدم و این آیه آمد: قَالَ‌ إِنِّي‌ عَبْدُ اللهِ‌ آتَانِيَ‌الْکِتَابَ‌ وَ جَعَلَنِي‌ نَبِيّاً ... 📌خاطره‌ای از زندگی روحانی شهید عبدالله میثمی 📚منبع: ماهنامه امتداد شماره ۱۴ / پایگاه اینترنتی نوید شاهد ‌ ❤️ اینجا صحبت در میان است. ╔═join═════════╗ ⇒ @p_bache_mazhabiya ⇐ ╚════════════╝
🍃🌷🍃 🌷🍃 🍃 از ترس، اعلامیه ها را دادم دستش. یکیش را داد به خودم. گفت "برو بخوان، هر وقت فهمیدی توی این ها چی نوشته، بیا دنبال این کارها." نتوانستم ساکت بمانم تا او هر چه دلش می خواهد بگوید. گفتم "شما که پیرو خط امامید، امام به شما نگفته زود قضاوت نکنید؟ اول ببینید موضوع چیه، بعد این حرفها را بزنید. من، هم چادر داشتم هم روسری. آنها را از سرم کشیدند." گفت "راست میگویی؟" گفتم: "دروغم چیه؟ اصلاً شما کی هستید که من به شما دروغ بگویم؟" اعلامیه ها را داد دستم و گفت بمانم تا برگردد، ولى دنبالش رفتم ببینم کجا میرود و چه کار میخواهد بکند. با دو سه تا موتورسوار دیگر رفت همان جا که من درگیر شده بودم. حساب دو سه تا از مأمورها را رسیدند و شیشه ی ماشینشان را خرد کردند. بعد او چادر و روسریم را که همان گوشه افتاده بود، برداشت و برگشت. نمیخواستم بداند دنبالش آمدهام. دویدم بروم همان جایی که قرار بود منتظر بمانم، اما زودتر رسید. چادر و روسری را داد و گفت "باید می فهمیدند چادر زن مسلمان را نباید از سرش بکشند." اعلامیه ها را گرفت و گفت «این راهی که می آیی، خطرناک است. مواظب خودت باشی، خانم کوچولو...» و رفت. 🍃 🌷🍃 🍃🌷🍃 📚 🥀 📱 ❤️ اینجا صحبت در میان است. ╔═join═════════╗ ⇒ @p_bache_mazhabiya ⇐ ╚════════════╝
دوستای من سلام ✋ در ادامه‌ی اینکه قرار بود خودمون را قوی کنیم، ان شاءالله از امروز به مدت چند روز، اول را با هم می‌خونیم و بعد شروع می‌کنیم به بحث کردن درمورد اینکه که چطوری میشه به لبیک بگیم. 💪 ☘ آخه میدونین که، آقا توی این بیانیه به ما . منتظر و هستم 😍 @khademine_noor ❤️ اینجا صحبت در میان است. ╔═join═════════╗ ⇒ @p_bache_mazhabiya ⇐ ╚════════════╝
🌱🌹🌱 🌹🌱 🌱 بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله‌ الطّاهرین و صحبه المنتجبین و من تبعهم باحسان الی یوم الدّین. از میان همه‌ی ملّتهای زیر ستم، کمتر ملّتی به انقلاب همّت میگمارد؛ و در میان ملّتهایی که به‌پاخاسته و انقلاب کرده‌اند، کمتر دیده شده که توانسته باشند کار را به نهایت رسانده و به‌جز تغییر حکومتها، آرمانهای انقلابی را حفظ کرده باشند. امّا انقلاب پُرشکوه ملّت ایران که بزرگ‌ترین و مردمی‌ترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چلّه‌ی پُرافتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاده و در برابر همه‌ی وسوسه‌هایی که غیر قابل مقاومت به نظر میرسیدند، از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کرده و اینک وارد دوّمین مرحله‌ی خودسازی و جامعه‌پردازی و تمدّن‌سازی شده ‌است. درودی از اعماق دل بر این ملّت؛ بر نسلی که آغاز کرد و ادامه داد و بر نسلی که اینک وارد فرایند بزرگ و جهانیِ چهل سال دوّم میشود. 🌱 🌹🌱 🌱🌹🌱 🎤 📚 💪 📱 ❤️ اینجا صحبت در میان است. ╔═join═════════╗ ⇒ @p_bache_mazhabiya ⇐ ╚════════════╝
سلام دوستان خانمی هستند ۴۲ساله، داری دو فرزند دختر و یک پسر، دچار بیماری شدن. هزینه داروها خیلی سنگین هست، اجاره نشین هستن و بخاطر باید بلند بشن. وضعیت مالی بدی هم دارند، شوهرشون بخاطر و از کار افتاده شدن. لطفا هرکسی که میتونه ولو کم، کمکی کنه. اجرتون با مادرمون حضرت زهرا سلام الله علیها ان شاءالله. ضمنا بنده شخصا میشناسمشون، قابل اعتماد هستند. آی دی واسطه @HASIB67 ❤️ اینجا صحبت در میان است. ╔═join═════════╗ ⇒ @p_bache_mazhabiya ⇐ ╚════════════╝
🍃🕌 چه ڪسے گفت ••| 🗣 ڪه در عالم بالاست بهشت ؟ دل من دید همینجاست ، همین تڪه ے دنیاست بهشت ••| ☺️ 🍃🕌 ❤️ اینجا صحبت در میان است. ╔═join═════════╗ ⇒ @p_bache_mazhabiya ⇐ ╚════════════╝
وقت زبان واکردن عباس در گوشش گفتی حسین فاطمه آنجاست میبینی؟ مولا صدایش کن همیشه... نه –برادر-نه آخر کنارش حضرت زهراست میبینی؟ ╔═join═════════╗ ⇒ @p_bache_mazhabiya ⇐ ╚════════════╝
🔰رهبر انقلاب: در ماجرای بیعت همافران با امام، رژیم طاغوت از جایی ضربه خورد که انتظار آن را نداشت؛ این برای ما یک درس است 🔻رهبر انقلاب، صبح امروز: نیروی هوایی در دوران پهلوی، یکی از نزدیک‌ترین نیروها به مرکز قدرت و به دربار و به آمریکایی‌ها بود. خب ما از این حادثه باید عبرت بگیریم؛ درسهایی دارد، عبرتهایی دارد. 🔹اوّلین درسی که خوب است ما به آن توجّه داشته باشیم این است که رژیم طاغوت از جایی ضربه خورد که انتظار آن را نداشت؛ همچنانی که خداوند در قرآن راجع ‌به یهود بنی‌النّضیر میفرماید که «فَاَتاهُمُ اللّهُ مِن حَيثُ لَم يَحتَسِبُوا»؛ از جایی خدای متعال به سمت اینها هجوم آورد که انتظارش را نداشتند. نیروی هوایی با فرماندهان آن‌چنانیِ وابسته، با شرایط ویژه‌ای که این نیرو همیشه در آن دوره داشته است ــ [یعنی] ارتباط و اتّصال شدید به آمریکایی‌ها و مدیران آمریکایی و آموزشگاه‌های آمریکا و مانند اینها ــ ناگهان در حسّاس‌ترین موقع به نفع انقلاب وارد میدان میشود که اوّلش روز نوزدهم بهمن بود که آمدند با امام دیدار کردند و بیعت کردند؛ بعد هم ایستادگی در مقابل بخش دیگری از ارتش بود که به آنها حمله کرده بودند و آن قضایای عجیب آن روزها ‌که من نمیدانم اصلاً جزئیّات این مسائل در جایی برای خود نیرو ثبت شده یا نشده؛ واقعاً اگر نشده، باید [ثبت] بشود که چه اتّفاقی در پایگاه تهران افتاد و هجومی که {به اینها} شد و دفاعی که مردم از اینها کردند. این یک مسئله است که خدای متعال از جایی به دشمن ضربه وارد آورد که انتظار نداشت. این، یک طرف قضیّه است. 🔸نقطه‌ی مقابل این ،آن است که مؤمنین از نقطه‌ای تقویت شدند که انتظار نداشتند؛ این در تعریف اسلامی و در فرهنگ اسلامی و در ادبیات دینی ما اسمش «رزق لایُحتَسَب» است. ۱۳۹۸/۱۱/۱۹ ╔═join═════════╗ ⇒ @p_bache_mazhabiya ⇐ ╚════════════╝
🔰رهبر انقلاب: در برخی گزارشهای آمریکایی،‌ توصیه شده که نگذارید ایران، اقتصاد بدون نفت را تجربه کند! 🔻رهبر انقلاب، امروز: عامل عمده‌ و مهم مشکلات اقتصادی ما این است: وابستگی به نفت که موجب شده برای درآمد کشور به نیروی داخل و جوشش داخلی، به استعدادهای گوناگون و ظرفیّتهای گوناگون داخلی توجّه چندانی نشود. خاطرمان جمع باشد که نفت میفروشیم، درآمد کشور تأمین خواهد شد؛ عامل عمده‌ی مشکلات کشور این است. اگر چنانچه بتوانیم ما این کار را انجام بدهیم، بهترین فرصت را از تهدید دشمن ــ یعنی از همین تحریم ــ توانسته‌ایم برای خودمان به دست بیاوریم. 🔸کما اینکه باهوش‌هایشان توجّه به این نکته دارند. در گزارشهایی بنده دیدم که توصیه میکنند که نگذارید ایران اقتصاد بدون نفت را تجربه کند؛ بین خودهایشان این گفته میشود که نگذارید ایران، اقتصاد بدون نفت را تجربه کند. یک راه پشتی‌ای درست کنید، حالا تحریمها را برنمیدارید امّا یک راهی را پیدا کنید، درست کنید که ایران بکلّی منقطع نشود، چون اگر منقطع شد میرود سراغ اقتصاد غیرنفتی. ۱۳۹۸/۱۱/۱۹ ╔═join═════════╗ ⇒ @p_bache_mazhabiya ⇐ ╚════════════╝
❣گاهی یادمان میرود . . . . خدا میبیند! ╔═join═════════╗ ⇒ @p_bache_mazhabiya ⇐ ╚════════════╝
🍃🌷🍃 🌷🍃 🍃 "خانم کوچولو!" بعد از آن همه رجزخوانی، تازه به او گفته بود "خانم کوچولو". به دختر نازپروردهای که کسی به ش نمیگفت بالای چشمش ابرو است. چادرش را تکاند و گره روسریش را محکم کرد. نمی دانست چرا، ولی از او خوشش آمده بود. در خانه کسی به او نمی گفت چه طور بپوشد، با چه کسی راه برود، چه بخواند و چه ببیند، اما او به خاطر حجاب مؤاخذه اش کردہ بود. حرفهایش تند بود، اما به دلش نشسته بود. گوشه ی ذهنم مانده بود که او کی بود. منوچهر بود؛ پسر همسایه مان، اما هیج وقت ندیده بودمش. رفت و آمد خانوادگی داشتیم، اسمش را شنیده بودم، ولی ندیده بودمش. یک بار دیگر هم دیدمش، بیست و یک بهمن از دانشکده ی پلیس اسلحه برداشتیم. من سه چهار تا ژ - سه انداختم روی دوشم و یک قطار فشنگ دور گردنم. خیابان ها سنگربندی بود. از پشت بامها می پریدیم. ده دوازده تا پشت بام را رد کردیم. کلانتري شش خیابان گرگان، آمدیم توی خیابان، آنجا هم سنگر زده بودند. هر چه آورده بودیم دادیم. منوچهر آنجا بود. صورتش را با چفیه بسته بود. فقط چشمهاش پیدا بود. گفت "باز هم که تویی." فشنگها را از دستم گرفت. خندید و گفت "این ها چیه؟ با دست پرتشان می کنند؟" فشنگ دوشکا با خودم آورده بودم. فکر می کردم چون بزرگ اند، خیلی به درد میخورند. گفتم "اگر به درد شما نمیخورد، می برمشان جای دیگر." گفت "نه، نه. دستتان درد نکند. فقط زود از این جا بروید." 🍃 🌷🍃 🍃🌷🍃 📚 🥀 📱 ❤️ اینجا صحبت در میان است. ╔═join═════════╗ ⇒ @p_bache_mazhabiya ⇐ ╚════════════╝