eitaa logo
پرسمان اعتقادی
42.4هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
4.6هزار ویدیو
68 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توصیه‌ای انسان‌ساز از رسول خدا (ص) 🔻پيامبر خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم: تَـكَـلَّـفُوا فِعْلَ الْخَيْرِ وَ جاهِدوا نُفوسَكُمْ عَلَيْهِ، فَاِنَّ الشَّرَّ مَطْبوعٌ عَلَيْهِ الاِنْسانُ ◻️ در كار ، خود را به زحمت اندازيد ◻️ و در اين راه با هوا‌وهوس خود مبارزه كنيد؛ ◻️ زيرا طبيعت انسان به بدى تمايل دارد. 📚 تنبيه‌الخواطر: ج ۲، ص ۱۲۰ ‌🔰 @p_eteghadi 🔰
چرا خداوند در سوره واقعه به جایگاه ستارگان سوگند می دهد!؟ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🎤مفسران و صاحب نظران علوم قرآنی دلایل متعددی را برای قسم های قرآن بر شمرده اند که با بررسی آن ها مطلب روشن می گردد: 1 ـ برخی قائلند سوگندهای قرآن به خاطر نشان دادن عظمت و تاکید بر مطلبی است که بعد از قسم می آید. یعنی این مطلبی که دنباله ی آیات معمولا بیان می کند؛ مطلب مهمی است. 2 ـ حکمت دوم قسم های قرآن این است که گاهی خداوند می خواهد عظمت آن مطلبی را که به آن سوگند یاد کرده، نشان دهد. از طرفی ستارگان در آسمان ها هر کدام بر مدار و محور خاص با نظم عجیب و دهشت آوری در حرکت هستند و از سویی دیگر قطر این عالم منظم را گروهی دویست میلیارد سال نوری و دسته ای دیگر 20 برابر این تخمین زده اند. این واقعاً جایگاه عظیم و غیر قابل تصوری است و از وجوه اعجاز قرآن کریم است که این مسأله را که امروز علم بشری به گوشه ای از عظمت آن پی برده است قسم به آن را عظیم و بزرگ می شمارد.(1) همچنین سوگندهای قرآن فکر وعقل انسان را توسعه می دهد؛ در واقع تمام هستی را جولانگاه فکر و بشر قرار می دهد و وی را در عالم محسوسات و مادی عالم غیب به پرواز در می آورد زمین و خورشید و ستارگان و کهکشان ها وحتی انجیر و زیتون را در برابر فکر او عرضه می کند تا همه و همه را مورد مطالعه قرار دهد و با تحقیق و دقت آن ها را بررسی کند. 3 ـ احتمال دارد که در سوگندهای قرآن «رَب» در تقدیر است، یعنی « والفجر » در اصل «رب الفجر» بوده، یعنی سوگند به پروردگار سپیده دم و اصولا هر جا خداوند به امور مادی قسم می خورد یک «رب» در تقدیر است. مثلا سوگند به پروردگار خورشید، سوگند به پروردگار ماه و .... در نتیجه می توان این سه احتمال را با هم جمع کرد، زیرا با هم منافاتی ندارند، به هر حال سوگندهای قرآن هم اشاره به عظمت مطلبی که به آن قسم یاد شده وهم عظمت مطلبی که برایش قسم خورده دارد و هم بر عظمت خالق آن ها ناظر است. بنابراین قسم ها و سوگندهای قرآن برای اثبات راستگویی خداوند تبارک و تعالی نیست؛ بلکه برای نشان دادن عظمت این گونه مطالب و اهمیت آنهاست.(2) 📚پی نوشت ها: 1. ر.ک:علامه طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلامی، قم، 1382ش، ج 19، ص 26-27. 2. ر.ک: تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1384ش، ج 33 ، ص 265. 🔰 @p_eteghadi 🔰
14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(23).mp3
4.61M
🔹حجه الاسلام پرسش و پاسخ اعتقادی جلسه 23 - هدایت به امر یکی از ویژگی های امام 🔰 @p_eteghadi 🔰
آيا معناي آية «ولكم في القصاص حياة» آن است كه خون انسان محترم است و قتل هرچه كمتر باشد بهتر است؛ پس قصاص ماية حيات است، چون محدود كننده انتقام‌ها و كشتار‌هاست و لذا اگر روزي برداشته شود، خلاف نظر قرآن نخواهد بود؟ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
و اما ملل متمدن دنيا كه به حكم قصاص اعتراض كرده‏اند، نه براى اين است كه اين حكم نقصى دارد، بلكه براى اين است كه آنها احترام و شرافتى براى دين قائل نيستند، و اگر براى دين حد اقل شرافتى و يا وزنى معادل شرافت و وزن اجتماع مدنى قائل بودند تا چه رسد به بالاتر از آن، هر آينه در مسئله قصاص همين حكم را مي كردند.(7) اسلام دينى است كه براى دنيا و هميشه تشريع شده نه براى قومى خاص و امتى معين، و ملل مترقی دنيا اعتراضى كه به حكم قصاص اسلام كرده‏اند از اين رو بوده كه خيال كرده‏اند افرادش كاملا تربيت شده‏اند و حكومت‏هايشان بهترين حكومت است، و استدلال كرده‏اند به آمارگيرى‏هايشان كه نشان داده در اثر تربيت موجود، ملت خود بخود از كشتار و فجايع متنفرند و هيچ قتلى و جنايتى در آنها اتفاق نمى‏افتد، مگر به ندرت؛ و براى آن قتل نادر و احيانى هم، ملت به مجازات كمتر از قتل راضى است. و در صورتى كه اين خيال ايشان درست باشد اسلام هم در قصاص، كشتن را حتمى و متعين ندانسته، بلكه يك طرف تخيير شمرده و طرف ديگر تخيير را عفو دانسته است. بنا بر اين چه مانعى دارد حكم قصاص در جاى خود و به قوت خود باقى بماند، ولى مردم متمدن، طرف ديگر تخيير را انتخاب كنند و از عقوبت جانى عفو نمايند؟ هم چنان كه آيه قصاص هم خودش به اين معنا اشاره دارد: « فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخيهِ شَيْ‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ ...» (8) مى‏فرمايد: هر جنايتكار قاتل كه برادر صاحب خونش از او عفو كرد و به گرفتن خون بها رضايت داد، در دادن خون بها امروز و فردا نكند و احسان او را تلافى نمايد، و اين لسان، خود لسان تربيت است مى‏خواهد به صاحب خون بفرمايد: (در عفو لذتى است كه در انتقام نيست) و اگر در اثر تربيت كار مردمى بدين جا بكشد، كه افتخار عمومى در عفو باشد، هرگز عفو را رها نمى‏كنند و دست به انتقام نمي زنند. اگر ملتى به آن حد از ارتقاء رسيد، و به نحوى تربيت شد كه از عفو لذت ببرد، اسلام هرگز به او نمى‏گويد چرا از قاتل پدرت گذشتى؟ چون اسلام هم او را تشويق به عفو كرده؛ و اگر ملتى هم چنان راه انحطاط را پيش گرفت و خواست تا نعمت‏هاى خدا را با كفران جواب بگويد، قصاص براى او حكمى است حياتى، در عين اين كه در آن جا نيز عفو به قوت خود باقى است. (9) ____________ 📚(1) بقره، 179. (2) ترجمه الميزان، ج‏1، ص 657. (3) قاموس قرآن، ج‏6، ص، 13. (4) ترجمه الميزان، ج‏1، ص 657. (5) بقره، 178. (6) ترجمه الميزان، ج‏1، ص 660. (7) ترجمه الميزان، ج‏1، ص 662 و 663. (8) بقره، 178. (9) ترجمه الميزان، ج‏1، ص 664. 🔰 @p_eteghadi 🔰
🎤«وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»، و براى شما در قصاص، حيات و زندگى است، اى صاحبان خِرد! شايد شما تقوا پيشه كنيد. (1) كلمه (قصاص) مصدر از (قاص يقاص) است و اين كلمه از (قص اثره، جا پاى او را تعقيب كرد) مى‏باشد. (قصاص- داستان‏سرا) را هم به همين مناسبت قصاص مى‏گويند كه آثار و حكايات گذشتگان را حكايت مى‏كند، كانه اثر گذشتگان را دنبال مى‏نمايد، پس اگر قصاص را قصاص ناميده‏اند براى اين است كه جانى را در جنايتش تعقيب می كنند، و عين آن جنايت كه او وارد آورده بر او وارد مى‏آورند. (2) قصاص، مقابله به مثل در جنايت عمدى است. اگر انسان بداند كه در صورت كشتن كسى، او را خواهند كشت كسى را نمي كشد. و اين سبب حيات و زنده ماندن مردم مي شود لذا فرموده «فِي الْقِصاصِ حَياةٌ». از آيه (بقره، 178) روشن مي شود كه حسّ انتقام و عاطفه هر دو در اسلام مراعات شده است. اگر طرف در قتل عمدى بخواهد انتقام بكشد مجاز است و اگر بخواهد عفوّ كند باز مجاز است. «فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ» آمدن لفظ «اخ» براى تحريك عاطفه و رحمت است پس قصاص يك انتقام خشن و بى‏بدل نيست، بلكه بدل و عوض هم دارد و آن عفو و گرفتن خونبهاست. عدّه‏اى از قانونگذاران و نويسندگان قصاص را مخالف مصلحت و عاطفه دانسته و آن را حكمى ناروا قلمداد كرده‏اند و به جاى آن زندان گذاشته‏اند، ولى گويند از روزی كه زندان جاى قصاص را گرفته شماره قتل در عالم رو به كثرت نهاده‏ است. (3) «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ، لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»؛ اين جمله به حكمت تشريع قصاص اشاره مي كند، و هم توهمى را كه ممكن است از تشريع عفو و ديه به ذهن برسد، دفع مي نمايد، و نيز مزيت و مصلحتى را كه در عفو است، يعنى نشر رحمت و انگيزه رأفت را بيان نموده، مى‏فرمايد: عفو به مصلحت مردم نزديكتر است، تا انتقام. «فَمَنْ عُفِىَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شىَ‏ْءٌ ٌ»؛ حاصل معناى اين جمله اين است كه عفو هر چند تخفيفى و رحمتى است نسبت به قاتل، (و رحمت خود يكى از فضائل انسانى است)، و لكن مصلحت عموم تنها با قصاص تامين می شود. قصاص است كه حيات را ضمانت می كند، نه عفو كردن و ديه گرفتن و نه هيچ چيز ديگر. «يا أُولِي الْأَلْبابِ»؛ و اين حكم هر انسان داراى عقل است. و اين كه فرمود: (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)، معنايش اين است كه بلكه شما از قتل بپرهيزيد؛ و اين جمله به منزله تعليل است، براى تشريع قصاص. (4) در عصر نزول آيه قصاص و قبل از آن نيز عرب به قصاص و حكم اعدام قاتل، معتقد بود، و لكن قصاص او حد و مرزى نداشت بلكه به نيرومندى قبائل و ضعف آنها بستگى داشت. در ملت يهود نيز آنها به قصاص معتقد بودند؛ ولى ملت نصارى بطورى كه حكايت كرده‏اند در مورد قتل، به غير از عفو و گرفتن خون بها حكمى نداشتند. ساير شعوب و امتها هم با اختلاف طبقاتشان، فى الجمله حكمى براى قصاص در قتل داشتند هر چند كه ضابطه درستى حتى در قرون اخير براى حكم قصاص معلوم نكردند. در اين ميان، اسلام عادلانه‏ ترين راه را پيشنهاد كرد، نه آن را به كلى لغو نمود، و نه بدون حد و مرزى اثبات كرد، بلكه قصاص را اثبات كرد، ولى تعيين اعدام قاتل را لغو نمود و در عوض صاحب خون را مخير كرد ميان عفو و گرفتن ديه، آن گاه در قصاص رعايت معادله ميان قاتل و مقتول را هم نموده، فرمود: آزاد در مقابل كشتن آزاد، اعدام شود، و برده در ازاء كشتن برده و زن در مقابل كشتن زن: «الحرُّ بِالحرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنثىَ‏ بِالْأُنثىَ‏» (5). (6) قرآن كريم و قانون اسلام در تمامى دنيا چيزى كه بهاى انسان شود و ميزانى كه با آن ميزان بتوان انسان را سنجيد، سراغ نمي دهد مگر يك چيز، آن هم ايمان به خدا و دين توحيد است. و بر اين حساب وزن اجتماع انسانى و وزن يك انسان موحد، نزد او برابر است و چون چنين است حكم اجتماع و فرد نزد او يكسان مى‏باشد. پس اگر كسى مؤمن موحدى را بكشد، در اسلام با كسى كه همه مردم را بكشد يكسان است، به خاطر اين كه هر دو به حريم حقيقت تجاوز نموده، هتك حرمت آن كرده‏اند. هم چنان كه قاتل يك نفر با قاتل همه مردم از نظر طبيعت وجود يكسان است.
آیا در منازل سلوک بین عفو الهی و غفران ربوبی تفاوتی وجود دارد؟ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🎤عفو الهی نادیده گرفتن و به حساب نیاوردن لغزش ها، عیبها و محو آثار نامطلوب آنهاست. اما غفران ربوبی: غفران عبارت است از افاضات و رحمت هایی که به دنبال نادیده گرفتن لغزش ها و خطاها و نقیصه ها متوجه انسان می گردد و او را تکمیل می کند. غفران بعد از عفو است. کسی که مشمول مغفرت می شود نقیصه ای که در وجود وی هست و مبدا ذنب و خطاست با غفران ربوبی از میان برداشته می شود و به جای آن حسن و کمالی به او افاضه می گردد که دیگر به طرف ذنب و خطا کشیده نمی شود و ذنب و خطیئه از او سر نمی زند و ذنبها و خطاهای گذشته نیز از میان برداشته می شود. در حقیقت، دو مسئله در این بین هست یکی نقایص و عیوبی که در ذات انسان می باشد و دیگری ذنب ها و خطاهایی که به لحاظ داشتن همان نقایص و عیوب از وی سر می زند؛ آن جا که مقام ربوبی با اسم «عفو» برای انسان متجلی می کند و با صفت عفو و گذشت با وی مواجه می شود، هر دو مسئله را نادیده می گیرد و آثار نامطلوب و مضر هر دو را محو و نابود می نماید. اما آن جا که مقام ربوبی با اسم «غفور» تجلی می کند و با صفت غفران وی مواجه می شود هر دو مسئله را از میان برمی دارد آن هم بدین ترتیب که در مرتبه اول با ایصال رحمت و افاضه کمال نقایص و عیوب وجودی و ذاتی سالک را مبدل به محاسن و کمالات می کند و در مرتبه بعدی با از میان برداشتن نقایص و عیوب مزبور او را از خطاهای گذشته و آینده پاک می دارد و نه تنها از آنها پاک می دارد بلکه با تبدیل نقایص و عیوب به محاسن و کمالات او را به طاعت ها و عبودیت ها موفق می دارد. بنابراین اگر عفو و گذشت ربوبی نباشد سالک با شکست روبرو شده و کنار زده می شود و اگر غفران ربوبی نباشد سالک از حرکت و پیشرفت می ماند و متوقف می گردد. برای ارباب ذوق این نکته هم پوشیده نیست که در دعاهای وارده مسئله طلب غفران بیشتر از مسئله طلب عفو به چشم می خورد آن هم به نسبت خیلی بالاتر. نه تنها در دعاها این چنین است بلکه در آیات قرآنی نیز مسئله «غفران» بیشتر از مسئله «عفو» عنوان شده است. همچنین اسم «عفو» کمتر از اسم «غفور» به چشم می خورد و به عکس اسم «غفور» بیشتر از اسم «عفو» آمده است. در سوره نساء آمده: «فَأُولَٰئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا (1) پس اینانند که امید است خدا از آنان درگذرد؛ و خدا همواره عفو کننده و صاحب مغفرت است» آوردن اسم «غفور» بعد از اسم «عفو» در این آیه در مرحله اول از این امر حکایت می کند که اسم «غفور» غیر از اسم «عفو» و غفران او غیر از عفو اوست. و در مرحله دوم از این نکته خبر می دهد که غفران ربوبی بعد از عفو ربوبی است و در مرحله سوم حامل این اشارت است که غفران او بعد از عفو او، عنایتی است بعد از عنایت، و عنایتی است فوق عنایت. تدبر در آیات به خوبی این حقیقت را برای ما روشن می گرداند که غفران ربوبی از افاضات خاصی است که از جانب مبدأ متعال از طریق ملائکه مدبر به منظور تربیت و تکمیل و به منظور رفع نقایص و عیوب وجودی به آن ها که در زمین هستند واصل می گردد. غفران ربوبی دارای مراتب می باشد و در هر درجه ای از درجات ایمان و در هر منزلی از منازل سلوک به تناسب همان درجه و همان منزل مرتبه خاصی از غفران هست. به هر اندازه که غفران او شامل سالک می گردد به همان اندازه هم رسوم خودی از او برطرف می شود تاجایی که با شمول کامل غفران از نام و نشان خودی او خبری نمانده و همه رسوم وی هالک گشته و وجه الله در وجود او به ظهور برسد و او فانی در آن گردد.(2) 📚پی نوشت ها: 1. نساء/ 99. 2. برای اطلاع بیشتر ر. ک: شجاعی، محمد، مقالات، سروش، تهران1385، صص295-304 🔰 @p_eteghadi 🔰
پرسمان اعتقادی
💠 قسم دوم از اقسام رحمت های ائمه معصومین علیهم السلام : 🔹رحمت های عقلی _ شماره ۲ #این قسم از رحمت
💠 راه برخورداری از رحمت ویژه ائمه معصومین علیهم السلام _ شماره ۳ 🔸هرچند رحمت ویژه اهل بیت علیهم السلام عام است و همچون سیل سرازیر شده و تشنگان مسیر را سیراب میکند. 🔰 پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: خدا به داود علیه السلام وحی فرستاد که ای داود ! همانگونه که خورشید از نور دادن به کسی که در محدوده مسیر نور آن باشد مضایقه نمی کند ، رحمت من نیز از کسی که در آن قرار گیرد مضایقه نمی کند. همین دلیل ،دیدن ظاهر معصوم هر چند افتخار بسیار بزرگی است ،ولی چندان مهم نیست، مهم آن است که بتوانیم شخصیت معنوی معصوم را ببینیم تا معصوم ما را ببیند و خود را در مسیر رحمت معصوم قرار دهیم. 🔹 عمده ترین چیزی که سبب می شود انسان مورد رحمت معصومین علیهم السلام قرار گیرند آن است که وقتی پرونده اعمال ما به دست آنها می رسد مایه خوشحالی و رضایت آنها شود. 📚 ادب فنای مقربان _ ص ۱۶۹ _۱۷۰ 🔰 @p_eteghadi 🔰
اسلام چگونه وارد «اندلس» شد و چگونه سقوط کرد؟ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇