eitaa logo
پرسمان اعتقادی
41.7هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
72 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰روایاتی که ثواب عزاداری و گریه بر امام حسین(ع) را بسیار زیاد و بی‌حد و مرز دانسته، چگونه قابل توجیه است؟ این مسئله از چند جهت قابل بررسی است، اما پیش از بررسی دو نکته را یادآور ‌می‌شویم. 1ـ اگر چه برخی از روایات، از جهت سند،‌ ضعیف است و قابل استناد نیست، اما روایات ذکر شده در این موضوع، بسیار است و میان آنها روایات صحیح نیز وجود دارد؛ بنابراین نمی‌توان تمام آن روایات را انکار کرد و مردود شمرد. 2ـ این گونه روایات، غیر از موضوع عزاداری و ثواب و پاداش آن، در موضوعات بسیار دیگر نیز آمده است، مانند ثواب ذکرهایی چون «لا اله إلاّ الله»، «سبحان الله» که پاداش آنها بسیار دانسته شده، یا ثواب روزه‌ در روز‌های خاصی از سال مانند نیمه شعبان. بنابراین ثواب و پاداش بسیار تنها برای عزاداری امام حسین(ع) نیامده، در بسیاری از اعمال خیر چنین تعبیراتی در روایات آمده است؛ پس در پاسخ، هم جنبه کلی چنین موضوعی باید لحاظ شود و هم خصوص مورد عزاداری باید مورد توجه باشد. حال پاسخ به سؤال در چند محور قابل بررسی است: 1ـ این اعمال از یک طرف وابسته به ما است، که بسیار ناچیز و اندک‌ می‌نماید، به خصوص آن که توفیق انجام هر عمل خیری از طرف خداوند است، اما طرف دیگر که ثواب و پاداش باشد، وابسته به خداوند و فضل و رحمت بی‌انتها و خوان گسترده او است. پس برای هر گونه داوری در این موضوع باید جنبه رحمت گستردة الهی مدنظر قرار گیرد. 2ـ اگر چه عزاداری و گریه بر سالار شهیدان و اعمال نیک دیگر توسط انسان، از جنبه ظاهر و دنیوی، بسیار ناچیز ‌می‌نماید، اما صورت باطن این اعمال‌ می‌تواند بسیار بزرگ و برجسته باشد، حتى به شرح و زبان و قلم در نیاید و چنانچه از ثواب آنها ذکری به میان‌ می‌آید، از باب نمونه باشد. در روایتی که در کتاب‌های فقهی و رساله‌های عملیه مورد استناد قرار ‌می‌گیرد، آمده است: اگر شمار افراد در نماز جماعت از ده تن بگذرد، چنانچه درختان عالم، قلم و دریاها، مرکّب و تمام فرشتگان الهی نویسنده شوند، نمی‌توانند ثواب یک رکعت از آن را بنویسند.(1) بنابراین چنانچه در پاداش عزاداری سالار شهیدان و سوگواری بر حضرت، حتى بهشت جاودان وعده داده شود، جای تعجب ندارد. اصولاً ترسیم حقایق اُخروی و پاداش آن به امور دنیوی و باطن ارزشمند اعمال دنیوی جز بر این قیاس نمی‌تواند باشد.(2) 3ـ عزاداری برای پیشوای مظلومان و هر عمل نیک دیگر، اگر چه ذاتاً اقتضای پاداش بسیار دارند (و در اصطلاح از حُسن فعلی برخوردار هستند) اما علاوه بر آن باید شرایط دیگر برای تأثیر و علیت را برخورد باشند؛ یعنی علاوه بر حُسن فعلی باید از حُسن فاعلی، انگیزه صحیح فاعل، پاک و خالص بودن عمل و... برخوردار باشد. اگرچه عزاداری، سوگواری و گریه،‌ علت مقتضی برای پاداش بیکران الهی است، اما علّت تامه نیست و در کنار دیگر شرایط لازم، علّیت آن تامه‌ می‌شود، اگرچه گریه و سوگواری به تنهایی ارزش خود را دارد و ثواب و پاداش آن درهر حال باقی است، اما برای رسیدن به آن ثواب‌های بیکران و ثبت جاودان، باید علیت آن تامه باشد. 4ـ در کنار وجود شرایط برای تأثیر، باید موانع را نیز بر طرف کرد. چه بسا علیت یک عمل نیک تمام است و ثواب و پاداش وعده داده شده نیز نصیب شخص خواهد شد، اما در همان زمان یا پس از مدتی، انسان عملی را مرتکب‌ می‌شود که عمل گذشته خود را باطل‌ می‌کند و از بین‌ می‌برد. در همین باره روایت معروفی وارد شده است که پیامبر میان جمعی حضور داشتند و حضرت در بیان پاداش ذکر «لا إله إلاّ الله» فرمود: «به تعداد هر ذکر، خداوند برای گوینده، در بهشت درختی قرار خواهد داد» یکی از یاران گفت: بنابراین درختان ما در بهشت بسیار است. حضرت در پاسخ فرمود: آری، اما مبادا آتشی بفرستید تا درختان را بسوزاند و نابود کند.(3) در خصوص گریه بر امام حسین(ع)‌ می‌گوییم: گریه، متفاوت از هر عملی دیگر، ناشی از احساس پاک و شدید انسانی و برخاسته از رقت قلب و خضوع دل است؛ نیز از ریا و مانند آن پاک است،‌ چنان که تولّی و تبرّی (که از فروع مذهب شیعه است) در آن وجود دارد. هم نشان محبت است و هم بیزاری درونی از قاتلان و دشمنان آن حضرت؛ بنابراین، ذاتاً عمل، یا رفتار ارزشمند و مقدس است. حال اگر این امر ارزشمند در کنار پاکی و صداقت درون باشد، اگر گریه و عزاداری، موجب پیوند روح و جان با سالار شهیدان شده، به ما عزت نفس بخشیده، ما را از گناه و معصیت الهی دور نماید و با هدف عالی او پیوند برقرار کنیم، پاداش‌های وعده داده شده محقق خواهد بود و جای شگفتی ندارد. ---------------------------------------------------------------------------------------------------- پی‌نوشت‌ها: 1ـ محمدکاظم طباطبایی، عروة الوثقى، ج 3، ص 112. 2ـ جوادی آملی، تحریر تمهید القواعد، ص 521. 3ـ امالی صدوق، ص 705؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 185؛ بحار الانوار، ج 8، ص 186، ح 154. 🔰 @p_eteghadi 🔰
🔰چرا سوره فجر را سوره امام حسین ( ع ) نامیده اند ؟ معرفی این سوره به عنوان سوره امام حسین به خاطر این است که مصداق بارز نفس مطمئنه ‌ای است که در آخرین آیات سوره آمده است. امام صادق ( ع ) به اصحاب خود فرمود: سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحب خود قرائت کنید که این سوره به حضرت امام حسین اختصاص دارد... مقصود از نفس مطمئنه آن حضرت و شیعیان او است ». (1) در توجیه و تحلیل تطبیق سوره مذکور بر امام(ع) گفته شده است: «ائمه معصومین(علیهم السلام) از این جهت این سوره را سوره حسین نامیده اند که قیام و شهادت آن حضرت درتاریکی طغیان مانند طلوع فجر، منشا حیات و حرکت گردید. خون پاک او و یارانش به زمین ریخت و نفوس مطمئنه آنها با فرمان «ارجعی» و با خشنودی به سوی پروردگار شتافت ... تا از این الهام و جوشش، نور حق در میان تاریکی‌ها بدرخشد و راه حیات با عزت باز شود و پایه های ظلم و طغیان بی پایه گردد و طاغیان را دچار خشم و نفرین کند .»(2) البته در این سوره آیه «و لیالی عشر» است که باز به آن حضرت مرتبط است. حضرت صادق فرمود: «الفجر هو القائم و لیال عشر الائمة من الحسن الی الحسن و الشفع امیرالمؤمنین و فاطمه ( ع ) و الوتر هو الله وحده لاشریک له ؛ مراد از فجر وجود مقدس حضرت قائم(ع) و «لیالی عشر» امامان از امام حسن مجتبی(ع) تا امام عسکری(ع)‌اند و شفع امیرمؤمنان و حضرت فاطمه(ع) می‌باشد و مراد از وتر خداوند یکتا است».(3) ---------------------------------------------------------------------------------------------- پی‌نوشت‌ها: 1. بحارالانوار، ج24، ص 93. 2. پرتوی از قرآن،‌سید محمود طالقانی، ج4، ص 67، با تلخیص. 3. البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی،‌ج4، ص 461. 🔰 @p_eteghadi 🔰
🔰آیا عزاداری از دیدگاه قرآن عملی صحیح است و آیات قرآن آن را تأیید می‌کند؟ اگر برای یک عمل و رفتاری، دلیل عقلی بر نفی و اثبات آن وجود نداشته باشد، به معنای آن نیست که آن عمل یا رفتار غیر مشروع است، چنان که از نظر شرعی، نبودن دلیل، موجب غیر مشروع بودن نیست، وگرنه می‌بایست بسیاری از رفتارهایی را که در صدر اسلام نبود و بعداً به وجود آمد، غیر مشروع دانست. هم‌چنین بسیاری از امور که در آیات قرآن، به طور صریح نیامده، در سنت پیامبر اسلام(ص) وجود داشته است. بعد از بیان این مقدمه، ببینیم آیا قرآن کریم (که جامع تمامی احکام و معارف و منبع شناخت دین می‌باشد) از عزاداری و سوگواری سخنی گفته است؟ آیا در قرآن شاهد و قرینه‌ای بر اثبات یا نفی عزاداری وجود دارد؟ آیاتی وجود دارد که می‌توان پدیده عزاداری (حتى عزاداری بر بزرگان دین) را از آن برداشت کرد که به برخی اشاره می‌کنیم: 1ـ عزاداری و بزرگداشت شعائر الهی: «ومن یعظّم شعائر الله فإنّها مِن تقوى القلوب»(1). بی‌شک بزرگداشت شعائر الهی، از دستورهای اساسی دین است. دو بحث در این جا قابل طرح است: أ) منظور از شعائر چیست؟ ب) آیا شعائر عمومیت دارد یا مخصوص شعائر خاصی است؟ در مورد بحث اوّل مطالب متنوعی مطرح شده است، که بررسی و تحلیل آن، ما را از پاسخ دور ‌می‌کند. در مورد بحث دوم، برخی از عالمان شیعی و سنی به عمومیت و شمول شعائر اشاره کرده‌اند: أ) صاحب جان هندی حنفی از عالمان اهل سنت در ذیل آیه مذکور ‌می‌نویسد «شعائر جمع شعیر به معنای علامت است، و هر چه که از دیدن آن، خدا به یاد آید، شعائر خداست و شعائر الله اختصاص به صفا و مروه ندارد...»(2). ب) ملا احمد نراقی از عالمان شیعه‌ می‌نویسد: «برخی از فقها و مفسران عقیده دارند که آیه دلالت بر عموم و شمول دارد. چنانچه این نظریه پذیرفته شود، تعظیم همة شعائر اگر واجب نباشد، استحباب و رجحان دارد، زیرا شعائر منسوب به خداوند بزرگ است.(3) علامه طباطبایی شعائر را به معنای نشانه‌های عظمت و تقوای الهی دانسته، و آن را منحصر به موارد خاصی نمی‌داند.(4) از این رو به طور عموم ‌می‌توان استفاده کرد که در هر زمان یا مکان، عملی که یاد خدا و زمینه تقوا ورشد معنوی و روحی را فراهم آورد، در صورتی که در چهارچوب قوانین و دستورهای اسلام قرار داشته باشد، جزء شعائر الهی است. بنابراین با توجه به دلایلی که عزاداری‌ها را مشروع دانسته، به طور مسلّم عزاداری برای اولیای الهی (که برای حفظ دین، جان خود را قربانی کرده‌اند) از بارزترین نشانه‌ها و شعائر دینی است، چرا که در این مراسم جز فراگیری مسائل دین و یادآوری شهامت‌ها و ایثارگری‌های شهیدان، سخنی دیگری طرح نشده، سخن از دشمنی با دشمنان خدا و دوستی با دوستان خدا است. 2ـ عزاداری فریاد ستمدیدگان «لا یحبّ الله الجهر بالسوء مِن القول إلاّ مَن ظُلِم(5)؛ خداوند فریاد زدن را دوست ندارد، جز برای کسانی که مورد ستم قرار گرفته‌اند». در این آیه خداوند به همة مظلومان اجازه فریاد و افشاگری داده، بزرگ‌ترین ظلم آن است به حقوقی که خدا برای برخی قرار داده است، تجاوز شود. یکی از این حقوق طبق آیه ولایت(6)، حق ولایت و امامت است. تعدّی به حق خدادادی، بزرگ‌ترین ظلم است، زیرا سایر ظلم‌های فردی و تجاوزهای اجتماعی، از آن سرچشمه‌ می‌گیرد. ستیز با حاکمیت ولی خدا و سایر ارزش‌ها، ستمی بزرگ و ناروا است. حق ولایت و امامت تنها حق کسانی که از آنها به ستم گرفته شده نیست، بلکه علاوه بر آن، حق انسان‌ها و امتی است که از نور ولایت و امامت و هدایت آن محروم شده‌اند. حق ما و تمام انسان‌ها است که از فیض وجود امام و راهنمایی و هدایت او (چه در گذشته و چه در زمان حال) بی‌بهره ماندیم و با شهادت آنان، یکی از ارکان هدایت نابود گشت. بی‌تردید امام حسین(ع) یکی از کسانی است که خدا حق ولایت و حاکمیت برای ایشان قرار داده است و یزید و یزیدیان جزء طاغوتیان هستند. طبق آیه، جامعه اسلامی و هر مسلمانی در برابر چنین حادثه‌ای اندوهبار و غمناک (که در آن فرزند نازنین پیامبر را به شهادت رسانده‌اند) باید فریاد برآورد و به دادخواهی، نیز افشاگری و رسوا کردن ستمگران بپردازد و چهرة کثیف و زشت آنان را روشن سازد. فریادها و عزاداری‌هایی که در این راستا باشد، از مصادیق «جهر من القول» است که خدا آن را دوست دارد. حضرت امام(ره) می‌گوید: گریه بر مظلوم، فریاد بر ظالم است.(7) 👇👇👇
3ـ سوگواری یعقوب در فراق یوسف از آیه 84 سوره یوسف که در مورد حضرت یعقوب است، ‌می‌توان به مشروعیت عزاداری استدلال کرد: «یا أسفی على یوسف وابیضّتْ عیناه من الحزن فهو کظیم؛ وا اسفا بر فراق یوسف! در حالی که یعقوب خشم خود را فرو‌ می‌خورد، چشمانش از اندوه سفید شد». حضرت یعقوب و حضرت یوسف، هر دو پیامبر بودند و گریه حضرت یعقوب بر حضرت یوسف، تنها به جهت پدر و فرزندی نبود، بلکه گریه یک پیامبر در غم فراقِ پیامبر دیگر بود. فقط جنبه عاطفی در آن نیست و جهات مهم دیگری مطرح است با توجه به این که ذکر هر داستانی در قرآن کریم به جهت نکات و پیام‌هایی است که داستان حاوی آن است، شاید مهم‌ترین و بارزترین پیام آیه، پسندیده بودن گریه بر محبوب از دست رفته باشد، که رابطة فرد با وی رابطة دینی و الهی است، بنابراین از عمل این پیامبر الهی، پسندیده بودن گریه بر اولیای خداوند استفاده ‌می‌شود. هنگامی که از امام سجاد(ع) سبب گریه بیش از حد را مى‏پرسیدند، آن حضرت مصائب جانگداز کربلا را بازگو مى‏کرد ومى‏فرمود: «مرا ملامت نکنید. یعقوب، پس از آن که یک فرزند خود را از دست داد آنقدر گریست تا از غصه چشمهایش سفید شد، در حالى که یقین به مرگ فرزندش نداشت در حالى که من به چشم خود دیدم که در نیم روز چهارده نفر از اهل بیت مرا سر بریدند. انتظار دارید داغ آنها از دلم بیرون برود؟!(8) از فراق روى یک یوسف اگر یعقوب سوخت هجر هفتاد و دو یوسف کرده خونین دل مرا --------------------------------------------------------------------------------------------- پی‌نوشت‌ها: 1ـ حج(22)، آیه 32. 2ـ اصول الاربعه فی تردید الوهابیه، صاحب جان هندی، ص 30. 3ـ عوائد الایام، ص 31. 4ـ تفسیر المیزان، ج 1، ص 414، ذیل آیه 165 سوره بقره. 5ـ نساء (4) آیه 148. 6ـ مائده (5) آیه 55. 7ـ صحیفة نور، ج 8، ص 70. 8- امالى صدوق، مجلس 29، ص 121. 🔰 @p_eteghadi 🔰
🌼 مثال مرگ، برای شایستگان🌼 ✍شخصی از امام جواد (علیه السلام) پرسید، چرا عده ای از مسلمانان از مرگ هراسانند و آن را ناخوش دارند. امام جواد (علیه السلام) فرمود: زیرا آنها مرگ را نمی شناسند از این رو آن را خوش ندارند. اگر آن را می شناختند و از دوستان خدا بودند، آن را دوست داشتند، و می دانستند آخرت برای آنها، بهتر از دنیا است. سپس امام جواد (علیه السلام) برای روشن نمودن مطلب، این مثال را زد و به او فرمود: چرا کودک و دیوانه، دوائی را به حال او سود دارد و موجب تسکین درد آنها می شود، دور می کنند و نمی خورند؟ امام جواد (علیه السلام) فرمود: سوگند به کسی که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به حق مبعوث کرد، کسی که خود را برای مرگ، آماده کامل کند، فایده آن مرگ برای او از فایده این دارو برای بیمار بیشتر است، آگاه باشید، اگر آنها (که خود آماده کرده اند) می دانستند که مرگ برای آنها پلی به سوی نعمتهای الهی است، با علاقه ای بیش از علاقه خردمند بیدار، به دارو، برای دفع آفات و تحصیل سلامتی، آن مرگ را می طلبیدند. نیز روزی امام جواد (علیه السلام) به بالین بیماری از یارانش رفت، دیدی گریه می کند و در مورد مرگ بی تابی می کند، امام جواد (علیه السلام) به او فرمود: ای بنده خدا! از این رو از مرگ می ترسی که آن را نمی شناسی، هرگاه بدنت پر از چرک گردد، و زخمها و بیماری های پوستی بردارد تو بدانی که اگر به حمام بر وی و بدن خود را شستشو بدهی، همه آنها چرکها و زخمها، برطرف می گردد، آیا با علاقه به حمام برای شستشو می روی؟ و یا به حمام رفتن را دوست نداری؟ بلکه دوست داری که آن چرکها و زخمها در بدنت بماند؟ او عرض کرد: ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، دوست دارم که به حمام بروم. امام جواد (علیه السلام) فرمود: فذالک الموت هو دللک الحمام... آن مرگ همان حمام است، و آخرین مرحله برای زدایش گناهانت و پاکی از پلیدی معصیت هایت می باشد پس هرگاه بر مرگ وارد شدی و از آن گذشتی، و از هر گونه غم و اندوه و رنج و نجات می یابی و به هر گونه سرو و شادی می رسی. در این هنگام آن بیمار، آرامش یافت و بیانات امام جواد (علیه السلام) او را با نشاط نمود و تسلیم مرگ گردید، چشمش را فرو خوابانید و از دنیا رفت. 📚 معانی الاخبار صدوق، ص290 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ 🔰 @p_eteghadi 🔰
چرا امام حسین با حرکت به سوی کوفه، خود را به کشتن داد، در حالی که قرآن می‌فرماید: با دستان خود خویش را به هلاکت نیفکنید؟ جواب در دو محور قابل بررسی است. 1 – علم عادی: براساس آیات قرآن، علم غیب مخصوص خدا است.(1) و از جمله امور غیب و پنهان، اخبار و حوادث آینده است. در عین حال در برخی آیات، خداوند بعضی از حوادث غیب را به پیامبرش خبر می‌دهد.(2) نیز از آیات برداشت می‌شود که بندگان خاص و برگزیده خود را از برخی امور غیبی آگاه سازد؛ بنابراین اگر پیامبران و معصومان(ع) از آینده آگاهی دارند و از آن خبر می‌دهند، از ناحیه خدا و به اذن و ارادة اوست. از آیات و روایات نیز به دست می‌آید که اراده و مشیت الهی بر آن است که پیامبر و امام همانند مردم عادی باشند. مانند آنان زندگی کنند و مورد آزمون الهی قرار گیرند و در رفتار خویش با مردم براساس علم غیب عمل نکنند. پیامبر و امام براساس اراده و مشیت الهی عمل می‌کردند. رفتارشان مانند افرادی بود که هیچ اطلاعی از آینده ندارند. این گونه عمل کردن بسیار دشوار است و توان،‌تحمّل و ظرفیت فوق‌العاده می‌طلبد، و خود از کرامات است. پیامبران در معامله و داد و ستد با مردم و عزل و نصب کارگزاران و قضاوت و برخوردها به علم عادی رفتار می‌کردند. پیامبر و امام، منافقان را می‌شناختند؛ با این وجود پنهان کاری آنان را – جز در موارد ویژه – افشا نمی‌کردند و ظاهر اسلامی آنان را می‌پذیرفتند و در معاشرت و داد و ستد و ازدواج و... با آنان مانند دیگران عمل می‌کردند. پیشوایان معصوم(ع) الگوی دیگران بودند؛ بنابراین باید براساس علم عادی رفتار می‌کردند. در کتاب شریف کافی، بابی با عنوان «الائمة اذا شاؤوا أن یعلموا علموا» وجود دارد. در این باب روایاتی جمع‌آوری شده که بیانگر آن است که امامان هر گاه اراده علم و دانش کنند، آگاه می‌شوند. اما چون اراده الهی در امور مربوط به آنها براساس عمل به علم عادی بود، آنان نیز همان را اراده می‌کردند. مردم کوفه به حضرت نامه نوشتند و اعلام آمادگی کردند. هنگامی که حضرت از مکّه حرکت کردند، وجود نشانه قطعی بر شهادت حضرت نبود، بلکه با حضور او در مکه، بیشتر احتمال خطر و کشته شدن وجود داشت؛ بنابراین بهترین راه به طور طبیعی و عادی حرکت به سمت کوفه بود. امام بر اساس علم عادی، حرکت به سوی کوفه را انتخاب کرد تا این که در کربلا در محاصره دشمنان واقع شد؛ بنابراین براساس علم عادی و طبیعی به نظر نمی‌رسد که حرکتش به سمت کوفه، کشته شدن یا به هلاکت انداختن خود باشد. 2 – علم الهی: امام حسین(ع) براساس علم الهی، از شهادت خود با خبر شده و حتی از آن خبر می‌دهد، اما همچنان به مسیر ادامه می‌دهند. آیا امام با این حرکت، خود را هلاکت انداخت؟ «خود را به هلاکت انداختن» کاری غیر شرعی، غیر عقلانی و حرام است و آیا امام (بنابر فرض آگاهی از شهادت) خود را هلاکت انداخت؟ امام حسین به اذن خدا از آینده خبر دارد، می‌داند که در مسیر عدالت خواهی و ظلم ستیزی،‌کشته خواهد شد. امام وقتی از مکه حرکت می‌کند، می‌داند که در نهایت به کربلا می‌رسد و در روز عاشورا می‌جنگد و شهید می‌شود؛ با این حال حرکت او خویش را به هلاکت انداختن و آماده ساختن عوامل مرگ خویش است؟ آیا با حرکت خود به سمت کوفه و کربلا، چون می‌داند به مرگ منجر می‌شود، خود را به هلاکت انداختن است؟ اما اگر از آینده آگاه نبود، دیگر شبهه‌ای پیش نمی‌آمد؟ شبهه از دو جهت بی مورد است: اوّل: علم امام حسین به آینده، مثل علم خداوند به آینده، نه اجبار ایجاد می‌کند و نه تکلیف را بر می‌دارد، چون علم به انتخاب آگاهانه، انجام وظیفه با سرپیچی از آن است. خدوند می‌داند که امام به وظیفة ظلم ستیزی اقدام می‌کند و دشمنانش اقدام ظالمانه می‌نمایند. امام هم به این علم خدا آگاهی یافته است اما نمی‌توانست اقدام دیگری انجام دهد که در شأن یک مؤمن ظلم ستیز باشد. آنچه انجام داد، بهترین اقدام بود و حاشا که امام بهترین اقدام را واگذار و کار دیگر کند. ما هم اگر به مراتب بالای ایمان برسیم، ظلم ستیزی و عدالت طلبی را رها نخواهیم کرد، حتی اگر بدانیم به مرگمان منتهی می‌شود. علم به اینکه مرگ عاقبت کارمان خواهد بود، ما را از عدالت طلبی و ظلم ستیزی باز نخواهد داشت. 👇👇👇
دوم: علم امام به آینده، امکان تغییر آینده را به او نمی‌داد. بنی امیه تصمیم داشتند اهداف شیطانی خود را به هر قیمت محقق سازند و هیچ مانعی نمی‌توانست سر راه آنها قرار گیرد. قدرت و حکومت و ثروت در دست آنان بود و با مکر و تهدید و تطمیع به اهداف خود می‌رسیدند. اکنون امام که می‌داند حرکتش از مکه به کربلا منتهی می‌شود و در آخر با شهادت خود و اسارت خاندانش پایان می‌یابد، چه کار دیگری می‌توانست بکند؟ تقدیر و شرایط و عوامل را که نمی‌توانست تغییر دهد؛ فقط می‌توانست مطیع فرمان خدا و عمل کننده به وظیفه باشد، یا از وظیفه سرپیچی کند. خارج شدن یا نشدن از مکه و رفتن یا نرفتن به سوی کربلا، تغییری در شرایط ایجاد نمی‌کرد در هر حال تا زمانی که تسلیم بنی امیه نمی‌شد، در امان نبود و سرنوشتی شبیه کربلا در همه جا در انتظار او بود! یا باید تسلیم می‌شد و بندگی خدا را رها می‌کرد و بردگی یزید را می‌پذیرفت (که از هیچ آزادة مؤمنی چنین انتخابی انتظار نمی‌رود) یا مبارزه می‌کرد و شهید می‌شد، که امام به حکم ایمان،‌گزینة دومی را انتخاب کرد. هلاکت چیست؟ هلاکت یعنی بندگی شیطان، نه شهادت در راه ظلم ستیزی و عدالت طلبی! آن که شهادت در راه ظلم ستیزی و عدالت طلبی را می‌پذیرد، هلاکت را انتخاب نکرده، بلکه از هلاکت فرار کرده، حیات جاوید و پاک را پذیرفته است. اقدام به مبارزه با ستمگران،‌خود را در هلاکت انداختن نیست، بلکه از مهلکه رهانیدن است. در واقع امام حسین(ع) با دو مسئله رو به رو بود: یکی تن به ذلّت دادن و تسلیم شدن و پذیرش خطر عظیم برای اسلام و رهیدن از شهادت؛ دیگر برگزیدن شهادت و نجات از آن موارد. امام حسین(ع) از میان دو انتخاب، شهادت را به عنوان بهترین انتخاب برگزید. او این حقیقت را با فریاد رسا اعلام می‌دارد: «ألا و إنّ الدعی بن الدعیّ قد رکزنی بین اثنتین بین السلّة و الذلّة هیهات منّ الذلّة؛ ناپاکزاده مرا بین دو چیز، شمشیر و ذلت مخیّر کرده است اما ذلت از ما بسیار دور است».(3) ‌او حیات و زندگی جاودان خود را در شهادت دید، پس چگونه خود را به هلاکت افکنده است؟! او در سخنان خود به این نکته مهم اشاره می‌کند که این وظیفه، خاص او نیست، بلکه وظیفه هر مؤمنی، همان است که امام انجام داده است: «ألا ترون انّ الحقّ لا یُعمَل به و انّ الباطل لا یتناهی عنه فلیرغب المؤمن الی لقاء ربّه حقّاً؛ آیا نمی‌بینید به حق عمل نمی‌شود و از باطل نهی نمی‌گردد؟ در چنین وضعی، مؤمن باید به لقای پروردگارش بشتابد».(4) کسانی چون امامان وقتی به مقامِ رضا و تسلیم رسیده‌اند، جز مشیت و خواست الهی را نمی‌خواهند. اینان وجود و هستی خود را در راه مشیت و خواست الهی قرار می‌دهند. خواست الهی آن بود که امام و اهل بیت برای حفظ اسلام و افشای چهره نفاق و دورویی و بی دینی بنی امیه شهید گردند. حضرت در عین آگاهی از سرنوشت خود، با رغبت و رضایت خواست الهی را پذیرفت. آنچه که خواست خداوند باشد، بهترین سرنوشت و حیات جاوید است، نه هلاکت و نابودی. ----------------------------------------------------------------------------------------------------- پی‌نوشت‌ها: 1. انعام(6) آیه 59؛ نمل(26) آیه 65. 2. آل عمران(3) آیه 44؛ هود(11) آیه 49. 3. احتجاج، شیخ طبرسی، ج2، ص 24؛ اهل البیت فی الکتاب و السنة، محمد ری‌شهری، ص 312. 4. تحف العقول، ابن شعبة بحرانی، ص 245؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان المغربی، ج3، ص 150؛ بحارالانوار،‌ج44، ص 381؛ تاریخ طبری، ج4، ص 305؛ اعیان الشیعه، ج1، ص 598؛ ترجمة الامام الحسین(ع)، ابن عساکر، ص 315. 🔰 @p_eteghadi 🔰
🔰امام حسین ( ع ) وارث پیامبران گذشته است. این سخن به چه معنا است ؟ از کتاب های واژه شناسی و فقهی بر می‌آید: «الوارث من انتقل الیه ترکه المیت؛ وارث کسی است که اموال و اشیای متوفا به او منتقل می شود»، اما کاربرد این واژه محدود به این معنا نیست زیرا ارث تنها به اشیا و اثاثیة میت گفته نمی‌شود، بلکه به اوصاف و سرمایه های معنوی و صفات عالی هم اگر به دیگری برسد، ارث اطلاق می‌شود، مثلاً می‌گویند فلانی وارث تجربه هشتاد سالة استادش است یا فلانی شجاعت و سخاوت را از پدر یا جدش به ارث برده است . در قرآن مجید آمده است: «و ورث سلیمان داود و قال یا ایها الناس عُلِّمنا منطق الطیر و اُوتینا مِن کلِّ شئ إنّ هذا لهو الفضل المبین؛ سلیمان از داوود ارث برد و گفت: ای مردم! خداوند به ما زبان پرندگان را تعلم فرمود و از هر چیزی عنایت فرمود. در این تعلیم و عنایت او فضل آشکار است». (1) حضرت سلیمان مال و دولت و ملک و نبوت و علم داوود را به ارث برد. (2) در کافی روایت کرده که امام صادق( ع ) فرمود : «إنّ داود ورث الانبیاء و إنّ سلیمان ورث داود و إنّ محمداً ( ص ) ورث سلیمان و إنّا ورثنا محمداً ( ص ) و إنّ عندنا صحف ابراهیم و الواح موسی؛ داوود از پیامبران ارث برد و سلیمان از داوود ارث برد و محمد ( ص ) از سلیمان و ما از محمد ( ص ) و نزد ما صحف ابراهیم و الواح موسی است». نیز در روایتی که شیعه و سنی نقل کرده اند پیامبر اکرم ( ص ) به علی ( ع ) فرمود : « تو برادر و وارث منی» گفت: یا رسول‌الله، چه چیز تو را از تو ارث می‌برم؟ فرمود: آن چه را پیامبران پیش از من به ارث گذاشتند...) کتاب خدا و سنت پیامبر».(3) در این روایت به کتاب‌های آسمانی و سنت های پیامبران ارث اطلاق شده و به کسی که به آنها آگاه است، وارث گفته شده است. در زیارتنامه های امامان ( ع ) به آنان وارث پیامبران اطلاق شده، از جمله در زیارت جامعه کبیره (که از نظر متن و سند از بهترین و کامل ترین زیارت‌ها است) می خوانیم: «السّلام علی ائمه الهدی و مصابیح الدجی و ... ورثه الانبیاء...؛ درود بر شما پیشوایان هدایت و چراغ‌های درخشان و ... و وارثان پیامبران.»(4) بنابراین وقتی به امام حسین ( ع ) وارث پیامبران گفته می‌شود، پیداست که ارث مادی و مالی نیست، زیرا اوّلاً: هنگامی که در پیشگاه مقدسش برای زیارت می ایستیم و این کلمات را بر زبان جاری می‌کنیم، به قصد تعظیم و تجلیل از مقام شامخ او است، نه خبر دادن از این که چه اموالی را از پیغمبران به ارث بُرد! دوم: اگر هم مالی از پیغمبران باقی مانده بود، زمانی طولانی بین آدم و دیگر پیامبران با امام حسین ( ع ) است و می‌بایست به بازماندگان مستقیمشان می رسید، نه امام حسین، پس باید معنای دیگری را جستجو کرد. با اندکی تامل در می یابیم که میراث ظاهری و مادی مراد نیست بلکه مجد و عظمت و مقام معنوی و خلیفة اللهی است.(5) وراثت حسین(ع) از انبیا و اوصیا برای آن است که خط جهاد در راه حق و مبارزه با باطل و ستم و طاغوت، سرلوحة دعوت همه انبیای الهی بوده، کربلا تجلی‌گاه درگیری حق و باطل است. عاشورا حضور دوبارة آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی(ع) در قلة‌ فریادگری و هدایت است. این که حسین را وارث آدم(ع) می‌خوانیم و زیارت وارث را با سلام بر آن پیمبران الهی آغاز می‌کنیم، برای همین است؛ یعنی نقطة اتصال همه حرکت‌های الهی و انقلاب‌های خدایی ، به صورت تجسم دوبارة پیامبران و اوصیا در لحظه‌های خورشیدی عاشورا و واقعیت سرشار کربلا.(6) از سوی دیگر قرآن مجید یکی از اهداف بعثت پیامبران را قیام برای عدالت اجتماعی یا آماده کردن زمینه برای آن می‌داند: «لقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛ پیامبران را با دلائل روشن فرستادیم و با آن‌ها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم برای برپایی عدالت قیام کنند».(7) در زیارت امام حسین(ع) می‌خوانیم: «أشهد أنّک قد أمَرتَ بالقسط و العدل و دعوت إلیهما؛ گواهی دهم که دستور به عدل و داد فرمودی و مردم را به آن دعوت کردی».(8) از این رو می‌توان نتیجه گرفت: تلاش برای برپایی عدالت اجتماعی و مبارزه با ستم، رسالت همة‌انبیا و میراث مشترک رسول الهی است و حسین بن علی(ع) به دلیل دعوت به عدل و مبارزه با بی عدالتی، وارث همة‌ انبیا است. 👇👇👇
زیارت وارث که امام حسین را وارث حضرت آدم و دیگر پیامیران معرفی می کند، به ما می آموزد که امام رسالت تاریخی همة ادیان توحیدی را بر عهده دارد و امامت امتداد رسالت الهی است. امام بر اثر قرار گرفتن در مقطع حساس تاریخ و اوج اختناق اموی و خودسری های یزید (که تصمیم داشت حق و حقیقت را از بین ببرد و وحی را به تمسخر گرفته و رسالت را باور نداشت) احساس کرد همة رسالت های پیامبران بر دوش اوست و نباید اجازه دهد پیوند زمینیان با آسمان قطع گردد و بشر به عصر جاهلیت باز گردد. عاشورا نقطه اوج نبرد مکتب توحید با شرک و تجلی‌گاه یکتا پرستی ابراهیمی و باطل کننده شرک نمرودی بود. امام حسین ( ع ) وارث رسالت انسان سازی، قیام برای پیروزی حق بر باطل و هدایت بشر به کمال بود که میراث همه پیامبران الهی است . ---------------------------------------------------------------------------------------------------- پی‌نوشت‌ها: 1. نمل(27 ) آیه 16. 2. تفسیر اطیب البیان، ج10، ص 119؛ تفسیر نمونه، ج17، ص 119. 3. بحارالانوار،‌ج38، ص 154؛ ینابیع المودة، ج1، ص 177. 4. التحقیق فی الامامه و شؤونها، عبدالطیف البغدادی، ص 228. 5. این مضمون از عبارت «السلام علیک یا وارث آدم خلیفة‌الله» قابل برداشت می‌باشد. 6. جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ص 460. 7. حدید (57) آیه 25. 8. مصباح کفعمی، ص 491. 🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 حدیث روز 💠 💎 نشانه‌های انسان آزاده 🔻امام صادق علیه‌السلام: اِنَّ الْحُـرَّ حُرٌّ عَلى جَميِع اَحْوالِهِ اِنْ نابَتْهُ نائِبَةٌ صَبَرَ لَها، وَ اِنْ تَدارَكَتْ عَلَيْهِ الْمَصائِبُ لَمْ تَكْسُرْهُ وَ اِنْ اُسِرَ وَ قُهِرَ وَ اسْتُبْدِلَ بِالْيُسْرِ عُسْراً. ❇️ انسان آزاده هميشه است، اگر حادثه اى براى او پيش آيد، صبر و شكيبايى دارد، و اگر مصيبتها بر او فرو ريزد، او را نمی‌شكند اگر چه اسير و مغلوب شود و آسايش او به سختى تبديل شود. 📚 بحارالأنوار، ۷۱/۶۹ ‌ ‌ 🔰 @p_eteghadi 🔰
🔰چه اوصافی برای امام حسین(ع) در زیارات و روایات آمده است؟ زیارتهای امام حسین(ع) (که از امامان و پیشوایان معصوم(ع) رسیده) از غنی‌ترین اسناد و مدارک برای شناخت حضرت و پی بردن به صفات و ویژگیهای ایشان است. اوصاف و القابی ذکر شده که پاره‌ای از صفات مشترک امامان است، مثل حجةالله، نورالله، وجه‌الله اما برخی اوصاف ویژة حضرت است مانند ثارالله، قتیل‌العبرات، اسیرالکربات، قتییل‌الظمآء، وتر‌الموتور و... که در هر یک اسراری نهتفه است و به معانی بلندی اشاره دارد، که به معنای برخی اشاره می‌کنیم: 1ـ ثارالله: «ثار» از ریشه «ثَأر» و «ثُؤرة» به معناى انتقام و خونخواهى و نیز به معناى خون است.(1) براى «ثارالله» بودن امام حسین معانى مختلفى ذکر شده که هر یک تفسیر خود را مى‏طلبد. أ) گروهی ثارالله را به معنای کسی که انتقام خونش را خداوند می‌گیرد می‌دانند.(2) خداوند، ولىّ دم حضرت است و خود او خونبهای آن بزرگوار را از دشمنانش طلب مى‏کند؛ چرا که ریختن خون سیدالشهدا در کربلا، تجاوز به حریم و حرمت الهى و طرف شدن با خداوند بود. از آن جهت که اهل بیت(ع) «آل‌الله» هستند، شهادت امامان، ریخته شدن خونِ خداوند است.(3) اگر چه این واژه در قرآن نیامده است، اما مى‏توان آن را با آیات این گونه توجیه نمود. خداوند مى‏فرماید: «مَنْ قُتِل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه ‏سلطاناً؛(4) آن کس که مظلوم کشته شد، براى ولیّ‌‏اش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم». هر کسى (صرف نظر از مسلک و مذهبش)، اگر مظلومانه کشته شود، اولیاى دم او، حق خون‏خواهى دارند. از آن رو که اهل بیت به ویژه امام حسین(ع) مظلومانه و در راه ایمان و حق و خداوند کشته شده‏اند، در واقع «ولیّ دم» و خونخواه آنان، خداوند است. بنابراین «ثارالله» به این معنا است که خونبهاى امام حسین(ع) از آنِ خدا است و اوست که خونبهاى امام را خواهد گرفت. این واژه حاکى از شدت همبستگى و پیوند سیدالشهدا(ع) با خداوند است که شهادتش همچون ریخته شدن خونى از قبیله خدا مى‏ماند که جز با انتقام‏گیرى و خونخواهى خدا، تقاص نخواهد شد.(5) ب) بعضی لفظ اهل را در تقدیر گرفته‌اند و گفته‌اند ثارالله یعنی اهل ثارالله؛ اهل خون‌خواهی الهی که خداوند انتقام خونش را می‌گیرد.(6) پ) برخی گفته‌‌اند: ثارالله یعنی کسی که در دوران رجعت می‌آید و انتقام خونش را می‌گیرد.(7) پ) گروهی ثارالله را به معنای خون خدا دانسته‌اند.(8) اگر «ثار» به معناى خون باشد، مراد از «ثارالله» معناى حقیقى نیست؛ بلکه یک نوع تشبیه، کنایه و مجاز است. چون مسلّم است که خدا موجودى مادى نیست تا داراى جسم و خون باشد؛ پس این تعبیر از باب تشبیه معقول به محسوس است؛ یعنى همان گونه که خون در بدن آدمى نقش حیاتى دارد، وجود مقدس امام حسین(ع) نسبت به دین خدا چنین نقشى دارد و احیاى اسلام با نهضت عاشورا بوده است. شاید بتوان در این باره با نگاه عرفانى مستند به روایات به نتیجه‏اى نورانى دست یافت. از امام على(ع) به «اسدالله الغالب» و «یدالله» تعبیر شده، و در حدیث «قرب نوافل» از پیامبر(ص) روایت شده است که خداوند فرمود: «ما تحبّب إلیّ عبدى بشى‏ءٍ احبّ إلیّ ممّا افْترضتُه علیه وإنّه لَیَتَحَبَّبَ إلیّ بالنافلة حتّى اُحِبُّه فإذا اَحْبَبْتُه کنتُ سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به و لسانه الذى ینطق به و یده التى یبطش بها و رِجْله التى یمشى بها إذا دعانى اجبْتُه وإذا سألتنى اعطیته؛(9) بنده من به چیزى دوست داشتنى‌تر از واجبات، نزد من مقرّب و نزدیک نمی‌‌گردد او با نوافل به من اظهار دوستى مى‏کند. آن گاه که او را دوست بدارم، گوش او مى‏شوم که با آن مى‏شنود و دیدة او مى‏شوم که با آن مى‏بیند و زبان او مى‏شوم که با آن سخن مى‏گوید و دست او مى‏شوم که با آن ضربه مى‏زند و پاى او مى‏شوم که با آن راه مى‏رود. اگر به درگاه من دعا کند، او را دوست خواهم داشت و اگر از من درخواست کند، به او عطا مى کنم». از این روایت به خوبى آشکار مى‏شود که اولیاى خداوند، «خلیفة» او روى زمین و مظهر افعال الهى‏اند. خداوند جسم نیست، اما آن چه را که اراده مى‏کند انجام بدهد، از طریق دست اولیاى خود به ظهور مى‏رساند و کمکى را که مى‏خواهد به سوى بنده‏اى بفرستد، توسط اولیاى خود مى‏رساند، یا خونى را که قرار است براى احیاى دین ریخته شود، از طریق شهادت اولیاى خودش ظاهر مى‏سازد. از این رو همان طور که دست امام على(ع) دست قدرت خدا و «یدالله» است؛ خون امام حسین(ع) نیز خون خدا و «ثارالله» است. از این رو در زیارت عاشورا مى‏خوانیم: «السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره والوتر الموتور؛ سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون او! سلام بر تو اى یگانه دوران!» نیز در زیارتی دیگر می خوانیم : «و انک ثار الله فى الأرض و الدم الذى‏ لا یدرک ثاره أحد من أهل الأرض و لا یدرکه الا الله وحده».(10) 👇👇