14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(25).mp3
4.81M
پرسش و پاسخ اعتقادی❓
🔹حجه الاسلام #محمدی
جلسه 25 - آثار علم غیب امام بر جامعه و اجتماع
🔰 @p_eteghadi 🔰
چرا از زمان دستیابی بشر به تکنولوژی معجزه ای رخ نداده و خدا به ما معجزه ای نشان نمی دهد؟ و معجزات و شفاهایی که گزارش می شود از کجا معلوم که تاثیر تدریجی درمان ها نباشد؟
برای پاسخ به این سوال باید دو نکته عرض کنم:
نکته اول:
معجزه فقط یک دلیل بر اثبات ادعای نبوت است، بنابراین تکرار آن در هر زمان و برای هر شخص لزومی ندارد! بلکه در گرو تجدید نبوت و آمدن پیامبر جدید است. تا پیامبر جدیدی نیامده خود متدینین هم لزوم تحقق معجزه را ادعا نکرده اند تا با نبودن معجزه ادعای ایشان رد شود!
علاوه بر این که رویت معجزه برای همه مردم هم لزومی ندارد، بلکه اگر معجزه به اندازه ای که به صورت تواتر نقل شود اتفاق بیفتد حجت تمام خواهد شد. هم چنین اگر معجزه ای مانند قرآن جاویدان باشد برای اتمام حجت کفایت می کند.
👇👇👇👇👇👇👇👇
پرسمان اعتقادی
چرا از زمان دستیابی بشر به تکنولوژی معجزه ای رخ نداده و خدا به ما معجزه ای نشان نمی دهد؟ و معجزات و
نکته دوم:
بسیاری از ابراز نظرهای منکرین معجزه به پیش فرض های مادی گرایانه آن ها برمی گردد، همانطور که در میان اندیشمندان ملحد به صورت شفاف مشاهده می کنیم، چارچوب ذهنی ایشان اصلا اجازه نمیدهد احتمال خارق العاده بودن هیچ واقعه ای طرح شود!
روشن است که معجزه به خودی خود محال نیست، یعنی هیچ کسی نمی تواند دلیلی منطقی بیاورد که تبدیل شدن عصا به اژدها محال است، یا بینا شدن یک چشم نابینا امکان ندارد، چون عقل در دقت عقلی خویش می فهمد که دلیلی بر این محال بودن وجود ندارد. همانطور که خاک می تواند تبدیل به گندم و درخت و سیب شود، پس تبدیل بقیه امور هم به یکدیگر محال نیست، چیزی که هست فقط ما آنها را تا کنون تجربه نکرده ایم. بنابراین در دقت عقلی هیچ دلیلی بر ردّ معجزه وجود ندارد مگر استبعاد ذهنی، و پیش فرض های مادی گرایانه که دلیل به شمار نمیروند بلکه صرفا گمانه زنی و بعید شمردن است.
بنابراین مهمترین مانع فکری منکرین معجزه در حقیقت یک محدودانگاری ذهنی ایشان است، یک انکار پیشینی موجوداتی است که هرگز با تجربه قابل نفی و اثبات نیستند. که با توجه به چنین پیش فرضی عکس العمل منکرین به ترتیب چنین است:
در گام اول، ابتدا این وقایع را به شدت انکار می کنند.
در مرحله دوم در صورتی که برای ایشان وقوع چنین حادثه ای مسلّم و قطعی شود باز هم آن را در دایره علل و معلول مادی و تجربی جستجو می کنند، چون چیزی در ورای آن در چارچوب فکری ایشان امکان ندارد.
بنابراین اگر شما در جلوی چشم ایشان یک عصا را تبدیل به مار کنید هم پذیرفته نشده و حمل بر امور طبیعی خواهد شد، چون از قبل چارچوبی در درون ذهنشان ساخته اند که نمی توانند وقایع را در خارج از آن جستجو کنند.
همان طور که منکرین وقتی معجزه انبیا را می دیدند وقتی هیچ توجیهی برای آن نمی یافتند، آن را سحر و جادو معرفی می کردند. چون ایشان در کنار علل طبیعی سحر و جادو را هم قبول داشتند.
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔺 گنجايشش بیشتر می شود!
🔅 #امام_علی_علیه_السلام :
🔸 «كُلُّ وِعاءٍ يَضيقُ بِما جُعِلَ فيهِ إلاّ وِعاءَ العِلمِ ؛ فإنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ» .
🔹 «هر ظرفى وقتى چيزى در آن گذارند، گنجايش خود را از دست مى دهد، مگر ظرف دانش كه با افزودن آن گنجايشش بيشتر مى شود».
📚 نهج البلاغة : حكمت ٢٠٥
📅 مناسبت امروز : ۲۵ آذر [ روز پژوهش ]
🔰 @p_eteghadi 🔰
پرسمان اعتقادی
شنیدم برخی از داروینیستها منشا دین را بر اساس نظریه تکامل توضیح می دهند و دین را محصول طبیعت می دانن
🎤ابتدا نظریه تکامل و روانشناسی تکاملی را توضیح می دهیم و سپس به نقد این دیدگاه می پردازیم.
❇️نکته اول: نظریه تکامل(Theory of evolution)
همانطور که مستحضرید نظریه تکامل توسط «داروین» به شهرت یافت.
نظریه تکامل به تقریر «داروین» بدین شرح است:
الف. تغییرات تصادفی کوچک و ظاهرا خود به خودی در میان افراد یک نوع مشهود است.
ب. بعضی تغییرات، امتیاز نامحسوسی در رقابت و تنازع شدیدی که برای بقاء در میان افراد یک نوع و یا انواع گوناگون در یک محیط هست، به بار میآورند.
پ. افرادی که از چنین امتیازی برخوردار باشند، بیشتر عمر میکنند و زاد و ولد بیشتری دارند، و در نتیجه، سریعتر افزایش مییابند.
ت. در دراز مدت، بر اساس انتخاب طبیعی، تغییرات نامطلوبتر کاهش مییابند و سرانجام محو میشوند، تا جایی که تبدیل تدریجی نوع رخ دهد.(1)
❇️نکته دوم: روانشناسی تکاملی(evolutionary psychology)
گروهی از طرفداران نظریه تکامل بر این باورند که نظریه تکامل قانون شکل گیری هر پدیده در طبیعت است و بر همین اساس، باید روان آدمی را نیز تکاملی توضیح داد. در همین راستا، روانشناسی تکاملی (evolutionary psychology) شکل گرفت.
در این دانش سعی می شود که ویژگیها و رفتارهای مهم بشری همچون هنر، عشق، موسیقی، اخلاق و دین، بر حسب ریشه های تکاملی تبیین شود؛ یعنی به این نحو که این ویژگیها فقط به عنوان مزیتهایی برای سازگاری بیشتر با محیط، در نظر گرفته شوند.
«دیوید ویلسون» (David Wilson) از حامیان روانشناسی تکاملی، دین و اخلاق را به همین شکل توضیح می دهد و آنها را عینی و واقعنما نمی داند بلکه آنها را صرفا بر حسب کارکردی که دارند توضیح می دهد؛
به باور او، اخلاق ترفندی از سوی ژن های انسانی است به منظور ترغیب به همکاری، تا از این طریق عملکرد انسان در مواجهه با محیط افزایش یابد.
همچنین وی معتقد است که دین نیز مجموعه ای از اعتقادات جعلی است به منظور کنترل اجتماعی تا گروههای انسانی به عنوان واحدهایی سازگار با محیط عمل کنند. به نظر «ویلسون»، اخلاق و دین، محصول انتخاب طبیعی به منظور ایجاد انگیزش برای انجام رفتارهای سازگار با محیط است.(2)
❇️نکته سوم: نقد روانشناسی تکاملی
در نقد این دیدگاه به نکات بسیاری می توان اشاره داشت؛ از جمله:
اولا نظریه تکامل یک نظریه قابل مناقشه است. به باور بسیاری از محققان، شواهدی که «داروین» به سود نظریه تکامل اقامه کرده، قادر به تایید و اثبات این نظریه نیست؛ چرا که مفاد نظریه «داروین» بازه طولانی از تاریخ حیات را در بر می گیرد و چون سیر تکامل، تدریجی است، پس به راحتی نمی توان از اکتشافات پراکنده و با فاصله زمانی زیاد، به اثبات نظریه «داروین» رسید.(3)و(4)
ثانیا این تلقی که دین را ناشی از فرآیند تکاملی بدانیم، ناشی از این انگاره است که دین مقوله بشری و طبیعی است و به همین جهت باید آن را در چارچوب حوادث طبیعی تبیین کرد؛ در حالی که ادعای دینداران چنین است که دین مقوله فراطبیعی است و در قالب وحی و بواسطه فرشتگان بر انسانهای برگزیده نازل می شود. بنابراین، کسانی که دین را بر اساس نظریه تکامل توضیح می دهند، پیشتر این فرض را قبول کرده اند که دین الهی و فراطبیعی نیست بلکه پدیده طبیعی است و حالا که چنین است، باید بر اساس نظریه تکامل تبیین شود!
ثالثا پذیرش این کارکرد برای باورهای دینی و اخلاقی که «سبب سازگاری بیشتر با محیط و بقای ما هستند» مستلزم آن نیست که این باورها را جعلی و غیرواقعی بدانیم؛ جز این که پیشتر حکم به جعلی بودنش کرده باشیم! «ویلسون» چون این باورها را نادرست می داند، قوه ایجادی این باورها را نیز معیوب و غیرواقعنما می داند؛ در حالی که ممکن است گفته شود خداوند با عنایت به همین کارکرد، چنین باورهایی را به ما اعلام کرده است تا از طریق این حقایق، با محیط سازگارتر شویم و بقاء یابیم.(5)
📚پی نوشت ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: باربور، ایان، علم و دین، ترجمه خرمشاهی، فصل چهارم: زیست شناسی و الهیات در قرن19، انتشارات علمی فرهنگی.
2. برای مطالعه بیشتر، مراجعه شود به فصل پنجم از این کتاب ارزشمند:
Plantinga, Alvin, (2011), Where the Conflict Really Lies: Science, Religion, and Naturalism, Oxford University Press.
3. مولکی، مایکل، علم و جامعه شناسی معرفت، ترجمه کچویان، نشر نی، 1389، صص177-198.
4. برای مطالعه بیشتر، پیشنهاد می شود به این تاپیک مراجعه بفرمایید که در آن، به نقد و بررسی ریشه های نظریه داروین پرداخته شده است:
http://askdin.com/thread/%D8%B1%DB%8...88%DB%8C%D9%86
5. برای مطالعه بیشتر، مراجعه شود به فصل پنجم از این کتاب ارزشمند:
Plantinga, Alvin, (2011), Where the Conflict Really Lies: Science, Religion, and Naturalism, Oxford University Press.
🔰 @p_eteghadi 🔰
🍃🌺🍃 اعمال هر ماه نو قمری:
💠خواندن دعاهاى نقل شده در وقت ديدن هلال، كه بهترين آنها دعاى چهل و سوّم صحيفه كامله است
💠 خواندن هفت مرتبه سوره حمد براى دفع درد چشم.
💠 اندكى پنير خوردن، چه روايت شده: هركه خود را به خوردن آن در اول هر ماه مقيّد كند، اميد است در آن ماه حاجتش ردّ نشود.
💠 در روز اوّل دو ركعت نماز بجا آورد، در ركعت اول پس از سوره حمد سى مرتبه سوره توحيد، و در ركعت دوم بعد از سوره حمد سى مرتبه سوره قدر بخواند و پس از نماز صدقه بدهد، چون چنين كند، سلامتى اش را در آن ماه از خدا خريده است.
💠و از بعضى روايات استفاده میشود، كه پس از نماز بخواند:
💠بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كَاشِفَ لَهُ إِلا هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرا مَا شَاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْدا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِين
🔰 @p_eteghadi 🔰
در آیات مختلفی با واژگان متفاوت، سخن از خلقت آسمان ها و زمین است؛ در برخی فعل «خلق»، برخی تعبیر «بدیع» و در برخی از واژه «فطر» استفاده شده و در ترجمه ها نیز همگی به معنای خلقت و آفریدن ترجمه شده اند. آیا تفاوتی بین این واژه ها هست؟
🎤این سه واژه در عین حالی که هم پوشانی و مشترکات زیادی دارند، ولی هر کدام نیز ویژگی خاصی را مد نظر دارند. لذا باید هر کدام را بطور مستقل، از نظر ریشه ای و لغوی، مورد بررسی قرار داد.
واژه «فطر»
«فطر» به معنای انشاء و ایجاد کردن است.(1)
آغازگر خلقت، آغازگر ایجاد و انشاء؛ یعنی علاوه بر آن، آغازگری نیز در در معنای آن نهفته است.(2)
ظاهر کردن چیزی به نحو ایجاد از عدم به وجود؛ یعنی از نبود به بود آوردن.(3)
معنای اصلی فطر، شکافتن است.(4)
اصل «فَطْر» به معنای شكاف طولى است، يعنى چيزى را از درازا بريدن. «فَطَرَ اللّهُ الخلقَ» همان ايجاد و آفريدن و ابداع آن است بر طبيعت و شكلى كه آماده فعلى و كارى باشد.(5)
با در نظر گرفتن معناى اولى فطر(شکافتن)، آفريدن از آن جهت "فطر" ناميده شده كه خداوند موجودات را با شكافتن می آفريند؛ تخم مرغ و تخم جنبندگان ديگر شكافته شده بچه هاى آن ها به دنيا می آيند، حبوبات در زير خاک شكافته شده و روئيده مبدّل به ساقه ها، برگ ها و حبوبات ديگر می شوند: «إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى»(6)
... ممكن است "فطر" به معناى ابداع و اختراع و ايجاد ابتكارى باشد؛ ولی معنای شکافتن که معنای اصلی و اولی است، صحیح تر است. یعنی مراد از «بَدِيعُ السَّماواتِ» خلقت ابتكارى و از «فاطِرِ السَّماواتِ» خلقت به واسطه شكافتن باشد.(7)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه «بدع»
جدید، نو؛ بدون مشابه قبلی.(8)
به معنای اختراع است.(9)
ابداع و ایجاد اولیه، بدون سابقه و مشابه قبلی.(10)
إبداع، همان إنشاء و آفريدن است كه بدون نمونه قبلى، ايجاد و انجام شود. هر گاه كلمه «بديع» در باره خداى تعالى به كار رود به معنى ايجاد و آفرينش چيزى است بدون ماده و ابزار و بدون زمان و مكان؛ اين گونه آفرينش و إبداع، خاص خداوند است.(11)
اختراع کردن، بنیاد کردن، تاسیس کردن، چیز نو ساختن، نوظهور، نوآور.(12)
واژه «خلق»
معنای اصلی «خلق» تقدیر و اندازه گیری است.(13)
«خلق»: اصلش اندازه گيرى و تدبير و نظم مستقيم و استوار در امور است. واژه «خَلْق» در معنى نو آفرينى و ايجاد چيزى بدون اينكه آن چيز سابقه وجودى داشته باشد و ايجادش بدون نمونه داشتن باشد بكار مى رود.(14)
خلق: آفريدن و آفريده. ناگفته نماند اصل خلق به معنى اندازه گيرى و تقدير است و چون آفريدن، توأم با اندازه گيرى است لذا "خلق" را آفريده و آفريدن معنى می كنند.(15)
نکته:
مرحوم مصطفوی در معنای «فطر» نکات قابل توجهی را بیان می کند؛ ایشان می گوید «خلق» شامل «فطر» هم می شود، ولی «فطر»، به نوعی خاص تر است.
«فطر»: یعنی ایجاد تحوّل یا کیفیت و حالت جدیدی که پس از تکوین و ایجاد اولیه صورت می گیرد و غیر از آن حالت اولیه است.
به بیان دیگر؛ خلق و ایجاد و ابداع و... مربوط به تکوّن و خلقت عام و اولیه است، ولی «فطر» مربوط به ایجاد تحولاتی در مرحله بعد از خلقت اولیه است. لذا فاطر بودن خداوند یعنی کسی که بعد از خلق اولیه، در مقام ولایت و ربوبیت و تربیت، حالات و کیفیاتی را در آن ایجاد کرده است.
مثال:
«إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي»(16)
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»(17)
علاوه بر این که خدا انسان را خلق کرده است، بر اساس آن مقام ربوبیت و ولایتی که داشته است، یک نفس و روح انقیاد و فرمانبرداری نیز به او داده است، این همان معنای «فطر» است؛ یعنی علاوه بر خلقت اولیه، حالت و کیفیتی جدید در انسان ایجاد کرده و بر اساس آن، برنامه حیات و معاش و ... را برای انسان مقرر فرموده است.
بنابر این:
«فاطر» که از اسماء الهی است دلالت می کند بر کسى که پس از خلقت و تکوین، بر اساس مقام ربوبیت و تربیت و ولایت، حالات و کیفیاتى را ایجاد کند؛ اما مفاهیم خلق، ایجاد، ابداع و... به اصل تکوین بر می گردند که دارای معنای عام هستند یعنی مطلق ایجاد و هستی؛ و این مربوط به قبل از ربوبیت است.(18)
نتیجه:
فی الجمله می توان گفت این الفاظ، در معنای آفرینش و ایجاد، مشترک هستند؛ ولی در نگاه دقیق تر می توان در هر کدام، ویژگی ای را در نظر گرفت؛ مثلا:
وقتی واژه «خلق» به کار می رود، بیشتر عنایت روی تقدیر و اندازه گیری دقیق و حکیمانه است.
وقتی واژه «بدع» به کار می رود، بیشتر عنایت روی نوآوری و ایجاد و انشاء بدون سابقه و مشابه قبلی است.
وقتی واژه «فطر» به کار می رود، بیشتر عنایت روی تبدیل عدم به وجود و به عبارتی از عدم به وجود آوردن است، یعنی نبود را بود کردن. و یا این که «فطر» ناظر به پس از خلقت و آفرینش و ناظر به حالات و کیفیاتی است که خداوند بر اساس مقام ربوبیت و ولایت، ایجاد نموده است.
📚پی نوشت ها:
1. ابن دريد، جمهرة اللغة، ناشر: دار العلم للملايين ـ بيروت، 1988 م، چاپ اول، ج 2، ص 755.
2. ر.ک: ازهرى، تهذيب اللغة، ناشر: دار احياء التراث العربي ـ بيروت، 1421 ه.ق، چاپ اول، ج 13، ص 222.
3. عسكرى، الفروق فى اللغة، ناشر: دار الافاق الجديدة ـ بيروت، 1400 ه.ق، چاپ اول، ص 127.
4. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات: ناصر خسرو ـ تهران، ج 4، ص 433.
5. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، محقق: داوودی، انتشارات: دار الشامیه ـ بیروت، ص 640.
6. انعام: 6/ 95.
7. قرشی، قاموس قرآن، انتشارات: دار الکتب الاسلامیه ـ تهران، ج 5، ص 193 و 194.
8. تهذيب اللغة، پیشین، ج 2، ص 142.
9. جوهرى، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربية، محقق/مصحح: عطار، ناشر: دار العلم للملايين ـ بيروت، 1376 ه.ق، چاپ اول، ج 3، ص 1183.
10. ر.ک: زبيدى، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق/مصحح: شيرى، ناشر: دار الفكر ـ بيروت، 1414 ه.ق، چاپ اول، ج 11، ص 8.
11. مفردات ألفاظ القرآن، پیشین، ص 110.
12. بستانى، فرهنگ ابجدى، ناشر: اسلامي ـ تهران، 1375 ه.ش، چاپ دوم، متن، ص 179.
13. مجمع البيان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 172.
14. مفردات ألفاظ القرآن، پیشین، ص 296.
15. قاموس قرآن، پیشین، ج 2، ص 292.
16. هود: 11/ 51.
17. روم: 30 / 30.
18. ر.ک: مصطفوى، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ـ تهران، 1368 ش، چاپ اول، ج 9، ص 112 و 113
🔰 @p_eteghadi 🔰
«دحیه کلبی» که بود و چه شخصیتی داشت؟ وچرا جبرئیل امین (علیه السلام) به صورت این فرد در می آمد؟
ـ معرفی دحیه کلبی
«دِحْيَةُ بْن خَلِيفَةِ الْكَلْبِي» يكى از بزرگان و بازرگانان ثروتمند بود كه با رومى ها و شامى ها ارتباط داشت.
پس از واقعه احد و يا خندق بود كه اسلام آورد و پيامبر(صلی الله علیه و آله) در سال 6 یا 7 هجری، او را نزد قيصر روم (هرقل) فرستادند تا او را به اسلام دعوت كند.
«دحيه» به زیبایی و حُسن صورت مشهور بود.(1)
پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر منبر و در حال خواندن خطبه نماز جمعه بودند که کاروان «دحیه کلبی» از شام وارد مدینه کرد و مردم به سوی او رفتند و عده اندکی نزد پیامبر ماندند؛ این جا بود که آیه ذیل نازل شد: «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقين»؛ هنگامى كه آن ها تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مى شوند و به سوى آن مى روند و تو را ايستاده به حال خود رها مى كنند؛ بگو: آن چه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترين روزى دهندگان است(2).(3)
«دحیه کلبی» برادر رضاعی پیامبر(صلی الله علیه و آله) بوده است: «و هو دحية بن خليفة الكلبي رضيع رسول الله (ص)»(4)
👇👇👇👇👇👇👇👇