پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله:
الزُّهْدُ فِي اَلدُّنْيَا قَصْرُ اَلْأَمَلِ وَ شُكْرُ كُلِّ نِعْمَةٍ وَ اَلْوَرَعُ عَنْ كُلِّ مَا حَرَّمَ اَللَّهُ
زهد به دنيا ، عبارت است از: كوتاه كردن آرزو، گزاردن شكر هر نعمتى، و پرهيز از هر آنچه خداوند ، حرام كرده است.
تحف العقول ج1 ص58
#سایت_ما
ipasookh.ir
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
پرسمان اعتقادی
✅داستان گاو بنی اسرائیل را بطور اختصار بفرمایید. 🔰 @p_eteghadi 🔰
✅داستان گاو بنی اسرائیل را بطور اختصار بفرمایید.
❇️جریان گاو بنی اسرائیل که ذیل آیات 67 تا 73 سوره مبارکه بقره بیان شده است، داستانی جالب و پر نکته و درس آموز است. این داستان در تورات هم آمده است اما بنحو یک حکم نه یک ماجرا و جریان.
«ماجرا (آن گونه كه از قرآن و تفاسير بر مى آيد) چنين بود كه يک نفر از بنى اسرائيل به طرز مرموزى كشته مى شود، در حالى كه قاتل به هيچ وجه معلوم نيست.
در ميان قبائل و اسباط بنى اسرائيل نزاع درگير مى شود، هر يك آن را به طايفه و افراد قبيله ديگر نسبت مى دهد و خويش را تبرئه مى كند داورى را براى فصل خصومت نزد موسى مى برند و حل مشكل را از او خواستار مى شوند، و چون از طرق عادى حل اين قضيه ممكن نبود، و از طرفى ادامه اين كشمكش ممكن بود منجر به فتنه عظيمى در ميان بنى اسرائيل گردد، موسى با استمداد از لطف پروردگار از طريق اعجاز آميزى به حل اين مشكل چنان كه در تفسير آيات مى خوانيد مى پردازد.»(1)
نخست مى گويد: «به خاطر بياوريد هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت بايد گاوى را سر ببريد» «وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً».
آن ها از روى تعجب «گفتند: آيا ما را به مسخره گرفته اى؟!» «قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُوا»
⬅️«موسى در پاسخ آنان گفت: به خدا پناه مى برم كه از جاهلان باشم» «قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ»
يعنى استهزا نمودن و مسخره كردن، كار افراد نادان و جاهل است، و پيامبر خدا هرگز چنين نيست.
«گفتند: اكنون كه چنين است از پروردگارت بخواه براى ما مشخص كند كه اين چگونه گاوى بايد باشد» «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ».
جمله "از خدايت بخواه" كه در خواسته هاى آن ها چند بار تكرار شده يک نوع اسائه ادب و يا استهزاء سر بسته در آن نهفته است، مگر خداى موسى (علیه السلام) را از خداى خويش جدا مى دانستند؟
به هر حال، «موسى» (علیه السلام) در پاسخ آن ها «گفت: خداوند مى فرمايد بايد ماده گاوى باشد كه نه پير و از كار افتاده و نه بكر و جوان بلكه ميان اين دو باشد»: «قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ»(2).(3)
و براى اين كه آن ها بيش از اين مساله را كش ندهند، و با بهانه تراشى فرمان خدا را به تاخير نيندازند در پايان سخن خود اضافه كرد: «آنچه به شما دستور داده شده است انجام دهيد» «فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ»
ولى باز آن ها دست از پرگويى و لجاجت بر نداشتند و «گفتند: از پروردگارت بخواه كه براى ما روشن كند كه رنگ آن بايد چگونه باشد؟!» «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها».
«موسى» (علیه السلام) در پاسخ «گفت: خدا مى فرمايد: گاو ماده اى باشد زرد يک دست كه رنگ آن بينندگان را شاد و مسرور سازد» «قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِينَ»
خلاصه اين گاو بايد كاملا خوشرنگ و درخشنده باشد، آن چنان زيبا كه بينندگان را به اعجاب وادارد.(4)
و عجب اين است كه باز هم به اين مقدار اكتفاء نكردند و هر بار با بهانه جويى كار خود را مشكل تر ساخته، و دايره وجود چنان گاوى را تنگ تر نمودند.
باز«گفتند از پروردگارت بخواه براى ما روشن كند اين چگونه گاوى بايد باشد؟ (از نظر نوع كار كردن)» «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ».
«چرا كه اين گاو براى ما مبهم شده» «إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا»
«و اگر خدا بخواهد ما هدايت خواهيم شد» «وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ»
مجددا«موسى گفت: خدا مى فرمايد: گاوى باشد كه براى شخم زدن، رام نشده، و براى زراعت آبكشى نكند» «قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ»
«و از هر عيبى بر كنار باشد» «مُسَلَّمَةٌ»
و«حتى هيچ گونه رنگ ديگرى در آن نباشد» «لا شِيَةَ فِيها»
⏺در اين جا كه گويا سؤال ديگرى براى مطرح كردن نداشتند «گفتند حالا حق مطلب را ادا كردى»! «قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ».(5)
سپس گاو را با هر زحمتى بود به دست آوردند «و آن را سر بريدند، ولى مايل نبودند اين كار را انجام دهند» «فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ».
قرآن بعد از ذكر ريزه كاری هاى اين ماجرا، باز آن را به صورت خلاصه و كلى در دو آيه بعد چنين مطرح مى كند: «به خاطر بياوريد هنگامى كه انسانى را كشتيد، سپس در باره قاتل آن به نزاع پرداختيد و خداوند (با دستورى كه در آيات بالا آمد) آن چه را مخفى داشته بوديد آشكار ساخت» «وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ».
«سپس گفتيم قسمتى از گاو را به مقتول بزنيد» (تا زنده شود و قاتل خود را معرفى كند) «فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها»
پرسمان اعتقادی
✅داستان گاو بنی اسرائیل را بطور اختصار بفرمایید. ❇️جریان گاو بنی اسرائیل که ذیل آیات 67 تا 73 سور
«آرى خدا اين گونه مردگان را زنده مى كند» «كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى».
«و اين گونه آيات خود را به شما نشان مى دهد تا تعقل كنيد» «وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ».(6)
نکات قابل تامل این جریان:
1. عدم رعایت ادب و اصول صحیح بیان با نبی الهی، اهانت به پیامبر الهی در پی شنیدن احکام و دستورات و نهایتا پاسخ های طلبکارانه و غیر مؤدبانه به پیامبر خدا دادن:
مرحوم علامه "طباطبایی" در "المیزان" درباره برخورد غیر مؤدبانه بنی اسرائیل به فرمان موسی(علیه السلام) می فرمایند:
«در ابتداى گفتگو، موسى(علیه السلام) را نسبت جهالت و بيهوده كارى و مسخرگى دادند، و گفتند: «أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً، آيا ما را مسخره گرفته اى؟» و آن گاه بعد از اين همه بيان كه برايشان كرد، تازه گفتند: «الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ» «حالا حق را گفتى»، كانه تا كنون هر چه گفتى باطل بوده، و معلوم است كه بطلان پيام يک پيامبر، مساوى است با بطلان بيان الهى.»(7)
2. اشکال تراشی، بهانه جویی و اصرارهای بی مورد درخصوص اجرای یک حکم و دستور شرعی.
خداوند دستور ذبح یک گاو را بصورت مطلق داده بود اما پرسش های عجیب و غریب و متعدد، کار را برای خودشان سخت کرد.
📚پی نوشت ها:
1. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دهم، ج1، ص302
2. بقره/68
3. تفسیر نمونه، پیشین، ص302
4. پیشین، 304
5. پیشین، ص 305
6. پیشین، ص 306
7. طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان،ترجمه محمدباقر موسوی، جامعه مدرسین قم، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1374، چاپ پنجم، ، ج1، ص303
🔰 @p_eteghadi 🔰
پرسمان اعتقادی
❓آيا سزاوار است خدا به کافران فحاشي کند و آن ها را خوک و بوزينه و فاسق و ابله و نادان صدا کند؟ آیا ا
💠ما در قرآن کریم خطابی با هیچ یک از کلماتی که بیان کردید نداریم.
اما آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که به بیان وضعیت و اوصاف دقیق کفار، منافقان و یا اهل کتاب پرداخته است. مثلا آن چه آن را اهانت تلقی کرده و خطاب خوک و بوزینه می خوانید، مربوط به مسخ شدن اهل کتاب است به شکل بوزینه یا خوک. این که خداوند به عده ای امرکند که بوزینه شوید و آنان هم مسخ شده و بوزینه شوند ، اهانت نیست زیرا اگر عملکرد آنان این گونه نبود، به شکل بوزینه مسخ نمی شدند. چرا مثلا کفار صدر اسلام به شکل بوزینه مسخ نشدند؟
لذا این امر به بوزینه شدن یک اهانت نیست بلکه مجازات عملکرد بد آنان است که در توضیحات استاد جوادی آملی به خوبی به شرح آن پرداخته شده است.(1)
⤴️هم چنین در سایر موارد ما آیاتی که خطاب فاسق یا نادان نماید نداریم، بلکه در آیاتی از قرآن کریم پس از بیان یک عملکرد یا سخن یا عکس العملی از کفار و منافقان، آنان را به اوصافی معرفی می نماید که علت اصلی آن فعل است یا اساسا تعریف آن عمل ناصحیح است که از جانب برخی تلقی به اهانت می شود؛ مثلا در آیه 47 سوره مائده توضیح می فرماید که اگر آن چه خداوند نازل فرموده و در کتب آسمانیشان بیان شده را انجام ندهند فاسق خواهند بود: «وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ و اهل انجيل بايد به آنچه خدا در آن نازل كرده داورى كنند و كسانى كه به آن چه خدا نازل كرده حكم نكنند آنان خود نافرمانند»؛ این اهانت نیست بلکه تعریف حدود است.
هم چنین است آیه 82 آل عمران: «فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ پس كسانى كه بعد از اين [پيمان] روى برتابند آنان خود نافرمانانند.»
⬅️یا در مورد نادان که خبر از ندانستن عده ای م یدهد: «وَمَا لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُوا أَوْلِيَاءَهُ إِنْ أَوْلِيَاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ؛چرا خدا [در آخرت] عذابشان نكند با اينكه آنان [مردم را] از [زيارت] مسجدالحرام باز مى دارند در حالى كه ايشان سرپرست آن نباشند چرا كه سرپرست آن جز پرهيزگاران نيستند ولى بيشترشان نمى دانند»(2)
«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ؛ و چون به آنان گفته شود به سوى آن چه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر[ش] بياييد مى گويند آن چه پدران خود را بر آن يافته ايم ما را بس است آيا هر چند پدرانشان چيزى نمى دانسته و هدايت نيافته بودند»(3)
◀️و اما در مورد ابله و سفیه
در قرآنی کریم خطابی با این عبارات وجود ندارد. اما در آیه 13 سوره مبارکه بقره در پاسخ به اتهامی که کفار و بویژه منافقین به مومنین زدند و آنان را "سفیه" نامیدند خداوند در پاسخ، همین منافقین را سفیه معرفی فرمود و علت این مساله نیز در خود آیات مشخص است:
«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ؛ و چون به آنان گفته شود همان گونه كه مردم ايمان آوردند شما هم ايمان بياوريد مى گويند آيا همان گونه كه كم خردان ايمان آورده اند ايمان بياوريم هشدار كه آنان همان كم خردانند ولى نمى دانند»(4)
«افراد پاكدل و حق طلب و حقيقت جو را كه با مشاهده آثار حقانيت در دعوت پيامبر (صلی الله علیه و آله) و محتواى تعليمات او، سر تعظيم فرود آورده اند به سفاهت متهم م ىكند و شيطنت و دورويى و نفاق را دليل بر هوش و عقل و درايت مى شمرد، آرى در منطق آن ها عقل، جايش را با سفاهت عوض كرده است.
لذا قرآن در پاسخ آن ها مى گويد: " بدانيد سفيهان واقعى اين ها هستند اما نمی دانند" (أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ).
آيا اين سفاهت نيست كه انسان خط زندگى خود را مشخص نكند و در ميان هر گروهى به رنگ آن گروه در آيد و به جاى تمركز و وحدت شخصيت، دوگانگى و چندگانگى را پذيرا گردد، استعداد و نيروى خود را در طريق شيطنت و توطئه و تخريب به كار گيرد، و در عين حال خود را عاقل بشمرد؟!»(5)
پرسمان اعتقادی
💠ما در قرآن کریم خطابی با هیچ یک از کلماتی که بیان کردید نداریم. اما آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که
🔷بنابراین به کاربردن لفظ سفیه با توجه به معنای لغوی و حقیقی آن و با توجه به عملکرد کفار و منافقین بکار برده شده است. این که افرادی به جای به کار بردن عقل و اندیشیدن در سخن و دعوت پیامبر الهی و یا پیروانش، هر روز در فکر دسیسه و توطئه برآیند و رویه واحدی در مقابل مردم نداشته باشند و تسلیم در مقابل حق را تخطئه نمایند و پاکی و صداقت و حق طلبی را سفاهت دانسته و در مقابل آن صف آرایی کنند و در مقابل خود را با این اوصاف عاقل بدانند آیا جز سفاهت است؟ بنابراین به کار بردن این کلمات نه توهین بلکه عین بیان اوصاف و عملکرد واقعی این گروه است.
📚پی نوشت ها:
1. ر.ک: بنیاد اسراء استاد جوادی آملی، تفسیر سوره بقره، جلسه 158:
http://www.portal.esra.ir/Pages/Inde...7SGrfJ0FyNI%3d
وجلسه 159:
http://www.portal.esra.ir/Pages/Inde...Pgjx1XOCurY%3d
2. انفال/ 34
3. مائده/ 104
4. بقره/ 13
5. مکارم شیرازی، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1371، چاپ دهم، ج1، ص96
🔰 @p_eteghadi 🔰
14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(3).mp3
5.49M
🔹حجه الاسلام #محمدی
پرسش و پاسخ اعتقادی، جلسه 3 - آیا آحاد امت معصوم اند؟
🔰 @p_eteghadi 🔰
🎤در پاسخ به این پرسش باید گفت:
همانگونه که سوال کننده محترم به درستی بدان اشاره کردند، قرآن کریم در چند آیه،[1] از زندگی دنیا تعبیر به لهو و لعب کرده است.[2] آنچه در مجموع از این آیات برداشت میشود آن است که انسان توجه داشته باشد تا تمام همت و تلاش خویش را صرف دنیا و جمعآوری مال و ثروت و زندگی دنیایی نکند، و از آخرت غافل نشود، بلکه دنیا را تنها وسیلهای قرار دهد برای رسیدن به آخرت و حیات واقعی که در حقیقت تمام دنیا با همهی نعمتها و زیباییهایش در برابر آخرت مانند نوعی بازی و سرگرمی است.
یکی از معانی کلمهی «لهو»، هر چیز و هر فعالیت بیهودهاى است که انسان را از کار مهم و مفیدش باز دارد، و به خود مشغول کند. بنابر این، یکى از مصادیق لهو، زندگى مادى دنیا است، براى اینکه انسان را با زرق و برق و ظاهر فریبندهی خود از زندگى ابدی بازمیدارد، و به خود سرگرم و مشغول میکند.
🔷واژهی «لعب» نیز به معناى کار و یا کارهاى منظمى است، با نظم خیالى و براى غرض خیالى، مانند بازیهاى بچهگانه. زندگى دنیا همانطور که به اعتبارى لهو است، لعب نیز هست، براى اینکه فانى و زودگذر است، چنانکه بازیها اینگونهاند. بچهها و حتی بزرگترها با شور و هیجان عجیبى یک بازى را شروع میکنند، بر سر هم داد و فریاد میزنند و دعوا میکنند، با اینکه آنچه بر سر آن نزاع میکنند جز وهم و خیال چیزى نیست! در روشی مشابه، مردم بر سر مسائل دنیایی با یکدیگر میجنگند، با اینکه میدانند اموال، مقامها، ریاستها و... در برابر آخرت و نعمتهایش چیزى جز اوهام و خیال نیستند.[3]
💠لذا بیان این تعابیر، هشدار به کسانی است که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح داده و از آخرت غافل شدهاند: «أُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ».[4] کسانی به زندگی دنیا راضی شدند، و دلهایشان به مادیات آرامش یافته، و کسانى که از آیات الهی غافل شدند و امید و انتظارى به قیامت و روز دیدار الهی ندارند: «إِنَّ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ».[5] «الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَة وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّه...»؛[6]همان کسانى که زندگى این دنیا را بر جهان دیگر ترجیح داده و مردم را از راه خدا باز میدارند.
قرآن به اینگونه افراد هشدار میدهد که لذتها و زیباییهای این دنیا در برابر آخرت ناچیز است: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیل».[7]
اما اولیای الهی و کسانی که دنیا را محلی برای رسیدن به قرب و رضوان الهی دانسته و میگویند: «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً ...».[8] زندگی دنیا برای آنان لهو و لعب نیست؛ چرا که بشارت الهی هم در زندگى دنیا و در آخرت نصیبشان میشود: «لَهُم الْبُشْرى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ».[9]
✴️بنابر این، زندگی دنیا به طور مطلق لهو و لعب و بازیچه و سرگرمی نیست، بلکه بسیار هدفمند است: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون»،[10] که اگر اینگونه بود در آیهی 11 سورهی جمعه، لهو در برابر نماز جمعه قرار نمیگرفت: «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقین»؛ زیرا اگر دقت کنیم خود نماز جمعه نیز فعالیتی در همین دنیاست.
از نگاه زبانشناسی هم باید گفت؛ بسیاری از کلمات میتوانند معانی گوناگونی داشته باشند و این اصل را میتوان در تمام زبانها مشاهده کرد. در همین راستا، برخی از کلمات زبان عربی، در شرایط گوناگون، معانی مختلفی دارند.[11]
با توجه به این نکته، لهو و لعب بودن دنیا که در برخی از آیات قرآن به آن اشاره شده است، در مقایسه با زندگانی جاوید آخرت است که طبیعتاً زندگی این دنیا از هیچ ارزشی برخوردار نیست،[12] اما در خود این زندگی که تمامش هیچ ارزشی ندارد مگر، آنکه در راه عبادت خدا صرف شود، اموری لهوی - به معنای خاص - وجود دارند که از آنها نمیتوان در مسیر رسیدن به خدا استفاده کرد. پس بر این اساس، تمام زندگی دنیا در برابر آخرت، مانند یک لهو و لعب ارزیابی میشود، البته نه بدان معنا که نتوان از آن هیچ بهرهای برد.
برای روشن شدن مطلب، مثالی را به عرض میرسانیم:
در بازیهای معمول، دو شیوه متصور است:
الف) بازیهایی که بدن انسان را تقویت میکند، جوایزی را به دنبال دارد، باعث افتخار برای شهر و کشور میشود و... .
ب) بازیهایی که هیچ فایدهای جز سرگرمی بیهوده نداشته و ممکن است انسان را از امور مهمتری؛ مانند کسب دانش و ثروت و ... باز دارد.
اگرچه هر دو مورد بالا بازی هستند، اما هر داور منصفی تفاوت واضح میان آنها را درمییابد.
📚 منابع
[1]. انعام، 32؛ عنکبوت، 64؛ محمد، 32؛ حدید، 20.
[2]. ر. ک: «تقدم و تأخر لهو و لعب در قرآن»، 19586؛ «زندگی دنیا بازی و سرگرمی از نگاه قرآن»، 49926.
[3]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 149، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[4]. بقره، 86.
[5]. یونس، 7.
[6]. ابراهیم 3.
[7]. نساء، 77.
[8]. بقره، 201.
[9]. یونس، 64.
[10]. مؤمنون، 115.
[11]. «معنای «تولی»»، 69086؛ «معانی مختلف کلمه لطیف»، 34563.
[12]. «تلاش برای دنیا یا آخرت»، 1821؛ «برقراری تعادل بین دنیا و آخرت»، 97016؛ «جدایی آخرت جویان از دنیاطلبان در قرآن»، 26371.
🔰 @p_eteghadi 🔰