🔰 زياده روى در دعا
يكى از كارهايى كه انجام دادن آنها براى نيايشگرْ شايسته نيست ، تجاوز از حد (اِعتدا) در دعاست .
قرآن ، تصريح مىكند كه :
⚜️«ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ .
پروردگارتان را با زارى و در حال پنهانى بخوانيد ؛ زيرا كه خدا ، تجاوزكاران را دوست ندارد» .
▫️ اعراف : آيه ۵۵ .
اين آيه به مؤمنان ، توصيه مىفرمايد كه پروردگار خود را در آشكار و نهان بخوانند و خواستههاى خود را از او بخواهند ؛ اما در دعا و خواستن از خداوند متعال ، از حد ، تجاوز نكنند .
🔸 در اين جا اين پرسشْ مطرح مىشود كه حدّ دعا چيست كه تجاوز از آن ، نكوهيده است و متجاوز از آن ، محبوب خدا نيست ؟
اكتفا به خواستههاى منطقى و مشروع و رعايت ادب در بيان آنها در محضر خداوند متعال ، حدّ دعاست ، از اين رو ، طرح خواستههاى نامعقول يا نامشروع و بىادبى در گفتار و هر عملى كه از نيايشگرْ نكوهيده است ، زياده رَوى و تجاوز از حدّ دعا شمرده مىشود .
🔻 بنا براين ، كسى كه در محضر خداوند متعال ، گستاخانه با فرياد ، چيزى را مىخواهد يا كسى را نفرين مىكند كه مستحقّ نفرين نيست يا بيش از استحقاقِ كسى ، وى نفرين مىنمايد يا انجام گرفتن كارى نامشروع (مانند قطع رحم) را از خدا مىخواهد يا درخواستى غيرمنطقى دارد (مانند اين كه از خدا نابودى خود و يا نيستى آسمان و زمين را طلب نمايد) ، در واقع ، از حدود دعا تجاوز نموده است .
اما بايد توجه داشت كه تجاوز از حدّ دعا ، به معناى نفى بلندهمّتى در دعا و داشتن درخواستهاى بزرگِ معقول نيست . بلندهمتى در دعا ، نه تنها نكوهيده نيست ، بلكه ممدوح نيز هست .
📚 نهج الدّعا (با ترجمه فارسی) ج ۱ ص ۲۴۸
🔰 @p_eteghadi 🔰
🎤آیا امام علی(ع) بهشت و جهنم را به برخی یاران خود نشان داد، اما آنان حضرتشان را متهم به جادوگری کردند؟!
بر اساس آموزههای دینی، پیامبران و امامان و برخی از دیگر اولیای الهی دارای مقام و منزلت معنوی بالایی هستند که هر کسی توان تحمل و درک آنرا ندارد؛ از اینرو اگر معجزه و کرامتی ببینند، آورنده آنرا به استفاده از سحر و جادو متهم میکنند و این موضوعی است که بارها در قرآن کریم بدان اشاره شده است. اما در مورد آنچه در پرسش آمده باید گفت که گزارشی در این زمینه در برخی منابع نقل شده است:
بر اساس روایتی از امام باقر(ع)، برخی از یاران امام علی(ع) از حضرتشان خواستند که بخشی از چیزهایی را که رسول خدا(ص) در اختیارشان قرار داده را به صورت عملی برایشان تبیین کند. امام(ع) به آنها فرمود: اگر یک (کرامت) عجیب از عجائب خودم را به شما اطلاع دهم، شما مرا تکفیر میکنید و یا دست کم مرا به سحر و کهانت متهم میسازید! آنها گفتند: همه میدانیم که شما وارث دانش پیامبرید. امام(ع) فرمود: برخی از دانش عالمان(اهلبیت) بسیار مشکل و پیچیده است که جز سه گروه به آن معرفت پیدا نکرده و آن را نمیپذیرند: فرشتگان مقرب، پیامبران مرسل و یا بندگان مؤمنی که خداوند قلب آنان را برای ایمان امتحان کرده باشد.
سپس فرمود: اگر میخواهید برخی از کارهای شگفت مرا ببینید و آنچه خداوند از دانش خود به من هدیه داده را به تماشا بنشینید، بعد ازنماز عشا همراه من بیایید. حضرتشان بعد نماز عشا، به سمت حوالی کوفه حرکت کرد و هفتاد نفر نیز که خود را از بهترین شیعیان ایشان میدانستند، به دنبالش به راه افتادند. حضرت(ع) به آنان فرمود: بهتر است از شما عهد و پیمانی خدایی بگیرم که مرا تکفیر نکرده و دچار مشکل نکنید. به خدا سوگند! آنچه میبینید همان چیزی است که پیامبر(ص) به من آموخت و از آنها عهد و میثاقی محکمتر از عهد و پیمانی که خداوند از پیامبرانش گرفته بود، گرفت. سپس آنحضرت دعایی خواند که همگی شنیدند و میدانستند که ایشان نامهای خدا را بر زبان میآورد. ناگهان قیامت برپا شد و بهشت و جهنم حاضر شد و تمام آنها محشور شدند. دیگر تردیدی برای آنان باقی نماند که روز محشر فرا رسیده و آنان در قیامت هستند، اما در واکنش به این کرامت، بهتری سخنی که گفتند آن بود که: این رخداد، تنها سحر و جادویی بزرگ است! و همگی کافر بازگشتند(کرامت آنحضرت را قبول نکردند)، مگر دو نفر و هنگامی که حضرتشان با آن دو نفر بازمیگشت، به آنان فرمود: گفتههایشان را شنیدید؟! دیدید با آنکه از آنها پیمان گرفته بودم، مرا تکفیر کردند؟! ولی به خدا سوگند! فردای قیامت این حجّت من نزد خداوند خواهد بود. خداوند خود میداند که من ساحر و کاهن نیستم. این علم نیز متعلق به من و یا پدرانم نیست، علم خداوند و رسول او است که به او آموخت و رسولش نیز به من آموخت و من نیز شما را از آن با خبر ساختم. پس اگر مرا انکار کنید، گویا خداوند را انکار کردهاید.
وقتی به مسجد کوفه رسیدند، حضرت دعاهایی خواند و آن دو نفر نیز شنیدند. ناگهان سنگهای مسجد از در و یاقوت شد. حضرت به آن دو فرمود: چه میبینید؟ گفتند: در و یاقوت! حضرت فرمود: اگر بخواهم، خدا نیز آن را بیشتر خواهد کرد. در این جریان نیز یکی از آن دو نفر، کافر شد و دیگری همچنان باقی ماند. حضرت به آن شخص فرمود: اگر چیزی برداری پشیمان میشوی و اگر هم برنداری باز پشیمان میشوی. حرص و طمع آن مرد، باعث شد مروارید کوچکی بردارد و آنرا در آستینش بگذارد. صبح که از خواب برخاست مروارید سفید و بینظیری دید. نزد امام(ع) رفت و گفت: من یک مروارید برداشتم و الآن همراه من است. حضرت فرمود: حال چه میخواهی؟ گفت: میخواستم بدانم آیا این حق است یا باطل؟ حضرت فرمود: اگر آنرا به جایی که برداشتی برگردانی، خداوند در عوض آن به تو بهشت میدهد و اگر برنگردانی، خداوند در عوض، دوزخ را به تو خواهد داد. آن مرد برخاست و مروارید را به جایش برگرداند. خداوند آنرا تبدیل به سنگ نمود، به همان صورتی که قبلا بود.
این روایت را عمرو بن حمق خزاعی و ابوحارث اعور و میثم تمار نقل کردند.[1]
در مورد سند این روایت باید گفت که بنابر جستوجویی که داشتیم این ماجرا در کتابهای «الهدایه الکبری» تألیفشده در قرن چهارم، « الخرائج و الجرائح» و «مختصر البصائر» تألیف شده در قرن ششم گزارش شده است، اگرچه برخی از این کتابها شامل گزارشهایی است که به نظر غلوآمیز بوده و در کتابهای دیگر شیعی نقل نشده است، اما به هر حال از تألیفات قابل استناد میباشند. محتوای این گزارش را حتی اگر به صورت قطعی نیز نپذیریم، اما چیزی در آن وجود ندارد که با عقل و نقل در تعارض باشد.
📚منابع:
[1]. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص 129 – 130، بیروت، البلاغ، 1419ق؛ قطب الدین راوندی، سعید بن عبد اللّٰه، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 862، قم، مؤسسه امام مهدی (عج) ، چاپ اول، 1409ق؛ حلی، حسن بن سلیمان بن محمد، مختصر البصائر، محقق، مصحح، مظفر، مشتاق، ص 321، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ اول، 1421ق.
🔰 @p_eteghadi 🔰
🎤طبق یک آیه، ابراهیم(ع) با آنکه میداند آزر گمراه است، برایش درخواست آمرزش میکند، اما در آیهای دیگر میفرماید ابراهیم(ع) بعد از آنکه فهمید که آزر دشمن خدا است، دیگر برایش استغفار نکرد! آیا این دو آیه ناهمخوان نیستند؟!
همانگونه که در پرسش مطرح شد، قرآن کریم در داستان حضرت ابراهیم(ع) و پدرش(عمویش) در آیاتی میفرماید:
«... وَ اغْفِرْ لِأَبی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّین»؛[1] ابراهیم(ع) از خدا خواست که خدایا! پدرم را بیامرز که وى از گمراهان است!
اما در آیهی دیگری میفرماید:
«وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهیمَ لِأَبیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ»؛[2]
یعنی درخواست آمرزش ابراهیم براى پدرش، از آنرو بود که به او وعدهای داده بود. و چون برایش آشکار شد که پدرش دشمن خدا است، از او بیزارى جست.
شاید در ابتدای امر تصور شود که این دو آیه با یکدیگر همخوان نیستند؛ اما پاسخ آن است که این آیات ناهمخوان نیستند، زیرا:
الف) گمراه بودن یک شخص از راه هدایت و ایمان، لزوما به معنای دشمنی با خدا نیست. فراوان انسانهایی یافت میشوند که راه گم کردهاند، و بهرهای از ایمان و تعالیم الهی ندارند، اما در عین حال با خدا و دینش و حق و حقیقت دشمنی ندارند و به مخالفت با تعالیم الهی برنمیخیزند؛ لذا با توجه به فراگیری رحمت الهى میتوان براى آنان استغفار و طلب رحمت کرد.[3] در داستان ابراهیم(ع) نیز میتواند اینگونه باشد؛ یعنی ایشان ابتدا فکر میکرد که پدرش(عمویش) تنها به جهت ناآگاهی از تعالیم الهی گمراه شده و از دین فاصله میگیرد و شاید بعد از آگاهی، زمینهی بازگشت او فراهم شود. از اینرو برایش دعا و طلب آمرزش نمود، اما هنگامی که برایش مسلم شد که کفر او ناشی از عدم آگاهی نبوده ،بلکه از دشمنی او با خدایش سرچشمه میگیرد، استغفار برای او را رها کرد.
ب) در تکمیل مورد قبلی مفسران معتقدند که این دو آیه از دو اتفاقی سخن به میان میآورند که در دو زمان جدا از هم رخ داده است. بدین ترتیب که در یک آیه، درخواست آمرزش ایشان برای پدرش بر اساس وعدهای بود که او به عمویش - منوط بر ایمان آوردن او – داده بود. و یا چنانکه برخی مفسران میگویند: عمویش به ایشان وعده داده بود که من ایمان میآورم، اگر برایم طلب آمرزش کنی؛[4] لذا حضرت ابراهیم(ع) برایش درخواست آمرزش نمود.
اما آیهی «...فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ...»، چنانکه از ظاهرش پیدا است، وقتی که ابراهیم(ع) فهمید او نه تنها ایمان نمیآورد، بلکه با علم و عمد به دشمنی با خدا میپردازد، دیگر این شایستگی از او سلب شده است؛ لذا از او بیزاری جست.
بر این اساس، دو آیه بالا منافاتی با یکدیگر ندارند.
📚 منابع:
[1].شعراء، 86.
[2].توبه، 114.
[3]. بانوی اصفهانی، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 6، ص 108، تهران، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1361ش.
[4]. ر. ک: قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 8، ص 274، تهران، ناصر خسرو، تهران، چاپ اول، 1364ش.
🔰 @p_eteghadi 🔰
آیا این روایت نقل شده از امام صادق(ع)صحیح است؟: «همانا پشت این چشمهی خورشید چهل چشمهی خورشید است و در آنها مخلوقات زیادی وجود دارد. همانا پشت ماه چهل ماه دیگر وجود دارد که در آن نیز مخلوقات زیادی وجود دارد که نمیدانند خدا انسان را آفرید یا نه؛ اما با این وجود، با الهامی که به آنها میشود، برخی از افراد را مورد لعن قرار میدهند».
اینکه آیا در کهکشانها و کرات دیگر هم موجودات زنده، یا عاقل وجود دارد یا نه، یکی از پرسشهایی است که بشر هنوز پاسخی برای آن نیافته است. اما روایات فراوانی مبنی بر حضور برخی موجودات زنده در کرات دیگر وجود دارد،[1] و دانش جدید هم این موضوع را به طور قطع انکار نکرده است.
به هر حال، روایاتی که در این ارتباط وجود دارند، هر کدامشان باید به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گیرند.
یکی از این روایات، حدیثی از امام صادق(ع) است که در پرسش بدان اشاره شده است:
همانا پشت این چشمهی خورشید، چهل چشمهی خورشید دیگر است و در آنها مخلوقات زیادی وجود دارد. همانا پشت این ماه، چهل ماه دیگر وجود دارد که در آن نیز مخلوقات زیادی وجود دارند و از اینکه خدا انسان را آفریده است یا نه، هیچ اطلاعی ندارند؛ اما با این وجود با الهامی که به آنها میشود برخی از افراد ستمکار زمین را مورد لعن و نفرین قرار میدهند.[2]
در ارتباط با سند این روایت باید گفت که به دلیل حضور علی بن حسان[3] و عبدالرحمن بن کثیر[4] در میان راویان موجود در سلسله سند آن، روایتی ضعیف ارزیابی میشود؛ زیرا اندیشمندان دانش رجال، این دو راوی را به دلیل غلوّشان مورد تضعیف قرار دادهاند.
روایات ضعیف دیگری هم در این زمینه وجود دارد، مانند این روایت منسوب به امام صادق(ع): «غیر از این زمین، زمین درخشان دیگری وجود دارد که پرتوش از او است و در آن مخلوقاتی هستند که خدا را میپرستند و چیزی را شریک خدا نمیسازند و از بعضی افراد بیزاری میجویند».[5]
📚 منابع:
[1]. «وجود موجودات زنده در کرات دیگر»، 718؛ «معنای امام برای تمام موجودات»، 111394.
[2]. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد ص، محقق، مصحح، کوچه باغی، محسن بن عباسعلی، ج 1، ص 490، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[3]. واسطی بغدادی، احمد بن حسین، الرجال( لابن الغضائری)، محقق، مصحح، حسینی، محمد رضا، ص 77، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1364ش.
[4]. حلی، حسن بن علیّ بن داود، الرجال، ص 239، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1342ش.
[5]. بصائر الدرجات، ج 1، ص 490.
🔰 @p_eteghadi 🔰
پرسمان اعتقادی
خداوند در کدام آيه از قرآن مي فرمايند به خدا قسم نخوريد؟ 👇👇👇👇👇👇👇👇
و لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (۲۲۴) بقره
و خدا را دستاويز سوگندهاى خود قرار مدهيد، تا [بدين بهانه] از نيكوكارى و پرهيزگارى و سازش دادن ميان مردم [باز ايستيد]، و خدا شنواى داناست.
بايد توجه داشت که سوگند ياد كردن جز در مواردى كه هدف مهمى در كار باشد عمل نامطلوب است اين موضوع در احاديث زيادى نيز به چشم مى خورد، از جمله اينكه در حديثى امام صادق ع مى فرمايد:
و لا تحلفوا باللَّه صادقين و لا كاذبين فان اللَّه سبحانه يقول وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ:
" هيچ گاه سوگند به خدا ياد نكنيد چه راستگو باشيد، چه دروغگو، زيرا خداوند سبحان مىفرمايد: خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد"
در امور خيلي مهم مانند شهادت در دادگاه و دفاع از مظلوم و ... سوگند اشکالي ندارد و نبايد براي امور جزئي و روزمره زندگي سوگند خورد.
🔰 @p_eteghadi 🔰
14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(48).mp3
4.6M
پرسش و پاسخ اعتقادی
🔹حجه الاسلام #محمدی
جلسه 48 - تاثیر جنگ های حضرت علی (ع) بر انحرافات جامعه
🔰 @p_eteghadi 🔰
آیا سلمان فارسی، ازدواج نکرده بود و اگر ازدواج کرده بود، آیا در زمان فرمانداری مدائن بوده است و نام فرزندش چه بوده؟
🎤بر اساس گزارشهای تاریخی، سلمان فارسی ازدواج کرده بود و همسر و فرزندانی داشت.
گفتنی است که مقدمات و وسائل این ازدواج را رسول خدا(ص) فراهم کرده بود.
امام صادق(ع)در این مورد فرمود: برخی از مسلمانان غیر عرب نزد امام علی(ع) آمدند و گفتند: ما برای شکایت از دست اعراب خدمت شما آمدیم. رسول خدا(ص) سهم ما را برابر با ایشان میداد و مقدمات ازدواج سلمان و بلال و صهیب (که غیر عرب بودند) را فراهم نمود؛ اما اکنون اعراب در بارهی ما مساوات را رعایت نمیکنند.[1]
همسر
یکی از همسران وی زنی از قبیلهی «بنی کنده» بود. در شب عروسی گروهی از بستگان عروس و یاران سلمان آنان را تا جلوی درب خانه همراهی کردند، سلمان زحمات و خدمات دوستان را مورد ستایش قرار داد، و از آنان تقاضا نمود، از همانجا برگردند. وقتی سلمان وارد خانه شدند، پردهها و آذینبندیهای فراوان خانه و حجله را دید، نگران شد. اطرافیان گفتند: همسر تو ثروتمند است و این پردهها و آذین بندیها جهیزیه و از دارایی همسر شما است. سلمان قانع و ساکت شد.
همچنین او مشاهده کرد تعدادی دختر و خدمتگزار مشغول پذیرایی و خدمت هستند و پرسید: اینها چه کسانی هستند؟ پاسخ دادند که اینها کنیزان و خدمتگزاران همسر شمایند. سلمان، با شنیدن و دیدن آن وضع هم ناراحت شده و این کار همسرش را ناپسند شمرد و از همسرش خواست تا مقدمات ازدواج آنان را فراهم کند و گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که کنیزان باید ازدواج کنند و اگر کسی آنان را در خانه نگهداری کند و آنان به جهت نیاز به همسر، به گناه و بیعفتی آلوده شوند، گناه آنان بر عهدهی مالک و صاحب آنان نیز خواهد بود. همسر وی نیز درخواست سلمان را قبول نمود. سپس سلمان و همسرش به مسجد رفته و نماز خواندند و زندگی خود را با یاد و اطاعت خداوند آغاز کردند.
وقتی دیگران برای تبریک نزد سلمان آمدند، از او پرسیدند: آیا همسر خوبی نصیبت شد و از وی رضایت داری؟ سلمان از این سؤالات ناراحت شد و گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم افرادی که مسائل خصوصی زناشویی خویش را با دیگران در میان میگذارند، مانند چهارپایانی هستند که در مسیر راه و در مقابل چشم دیگران، یکدیگر را «بو» میکشند.[2]
البته در برخی از گزارشهای تاریخی، نام همسر سلمان، «بقیره» اعلام شده[3] که مشخص نیست نام همین همسر باشد.
در ضمن، سلمان به خواستگاری برخی از افراد رفته بود؛ اما ازدواج صورت نگرفت:
سلمان از عمر بن خطاب خواهرش را خواستگاری نمود. عمر به سلمان جواب رد داد؛ اما بعد از آن پشیمان شد و قبول کرد، ولی سلمان از این خواستگاری منصرف شد و به عمر گفت: خواستم ببینم حمیت و اخلاق جاهلیت هنوز در تو وجود دارد و یا از بین رفته است.[4]
فرزندان
در منابع گوناگون، نام فرزندان مختلفی از سلمان گزارش شده است:
عبدالله بن سلمان فارسی،[5]
محمد بن سلمان،[6]
زاذان بن سلمان فارسی،[7]
یحیی بن سلمان فارسی،[8]
عمر بن سلمان فارسی،[9]
عثمان بن سلمان فارسی،[10]
علی بن سلمان،[11]
10-8. برای او سه دختر نیز ذکر کردهاند که یکی از آنها در اصفهان بوده و دو دختر دیگر وی در منطقهی مضر زندگی میکردند؛[12] اما اشارهای به نام آنها نشده است.
پرسمان اعتقادی
آیا سلمان فارسی، ازدواج نکرده بود و اگر ازدواج کرده بود، آیا در زمان فرمانداری مدائن بوده است و نام
📚 منابع:
[1]. ثقفی، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، الغارات أو الإستنفار و الغارات، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج 2، ص 824، تهران، انجمن آثار ملی، چاپ اول، 1395ق.
[2]. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، محقق، شیری، علی، ج 21، ص 428 – 429، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1415ق.
[3]. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، محقق، عطا، محمد عبد القادر، عطا، مصطفی عبد القادر، ج 5، ص 26، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق.
[4]. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، محقق، مصحح، شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصطفوی، حسن، ص 15، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1409ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 22، ص 350، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[5]. ابن طاووس، علی بن موسی، مهج الدعوات و منهج العبادات، محقق، مصحح، کرمانی، ابوطالب، محرر، محمد حسن، ص 6، قم، دار الذخائر، چاپ اول، 1411ق.
[6]. شیخ حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 5، ص 202، بیروت، اعلمی، چاپ اول، 1425ق.
[7]. جمال الدین یوسف بن حاتم شامی، الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم، ص 321، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ اوّل، 1420ق.
[8]. تاریخ مدینة دمشق، ج 5، ص 227.
[9]. حاجی خلیفه، مصطفی بن عبد الله، کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون، ج 2، ص 1488، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، بیتا.
[10]. شهاری، ابراهیم بن قاسم بن مؤید بالله، طبقات الزیدیة الکبری، محقق، وجیه، عبدالسلام بن عباس، ج 2، ص 817، اردن، مؤسسة الإمام زید بن علی الثقافیة، چاپ اول، 1421ق.
[11]. آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، طبقات أعلام الشیعة، ج 3، ص 324، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1430ق.
[12]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 2، ص 269، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛ المنتظم، ج 5، ص 26.
🔰 @p_eteghadi 🔰