🔸ادامه 👇
❕قرآن در كيفيّت نماز خوف در ميدان جنگ مى فرمايد: «... وَلْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ اسْلِحَتَهُمْ ...؛ (حتّى هنگامى كه گروهى از مؤمنان در پشت جبهه مشغول نماز هستند و گروهى در ميدان مشغول نبرد) نمازگزاران بايد وسايل دفاعى و سلاحهاى خود را به هنگام نماز زمين نگذارند». ( نساء 102)
👌به اين ترتيب حتّى در حال نماز بايد مراقب استفاده از اسباب عادى بود، چه رسد به حالات ديگر، بنابراين اين گونه كارها هرگز با روح توكّل منافات ندارد.
❕شخص پيامبر اكرم هنگامى كه مى خواست از مكّه به مدينه هجرت كند هرگز آشكارا و بدون نقشه و برنامه، با گفتن «تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ» حركت نكرد، بلكه براى اغفال دشمن از يك سو دستور داد على عليه السلام در بسترش تا به صبح بخوابد، و از سوى ديگر شبانه به طور مخفى از مكّه بيرون آمد و از سوى سوّم به جاى اينكه به طرف شمال يعنى به طرف مدينه حركت كند موقّتاً به سوى جنوب و غار ثور آمد و در آنجا دو سه روزى پنهان گشت و هنگامى كه دشمن مأيوس شد مكّه را دور زد و به طرف مدينه حركت فرمود، در حالى كه مرتّباً از بيراهه مىرفت، شبها حركت مى نمود و روزها مخفى بود تا به دروازه مدينه رسيد.
📚فروغ ابدیت ص 410
❕بنابراين روح توكّل كه تمام وجود پيامبر را پر كرده بود مانع از اين نشد كه از اسباب ظاهرى لحظه اى غفلت كند.
🔸مشيّت خداوند بر اين قرار گرفته كه در اين جهان مردم براى رسيدن به مقصود از اسباب و وسايل موجود كمك بگيرند، همان گونه كه در حديث معروف از امام صادق عليه السلام آمده است: « اراده خداوند بر اين قرار گرفته كه همه چيز مطابق اسباب جريان يابد، به همين جهت براى هر چيزى سببى قرار داده است».
📚الکافی ج 1 ص 183
👌بنابراين بى اعتنايى به عالم اسباب نه تنها توكّل نيست بلكه به معنى بى اعتنايى به سنّتهاى الهى است، و اين با روح توكّل سازگار نيست ، انسان باید نهایت سعی و تلاش خود را بکند و آنجا که قدرت ندارد به خداوند واگذار کند و یقین به پیروزی داشته باشد . اکثر مشکلات و گرفتاری ها به خاطر همین ترک سعی و تلاش و مواظبت های لازم است که با روح توکل در تضاد است .
2⃣افرادی هم هستند که در عین حال که بر خداوند توکل کرده وسعی و تلاش لازم را هم اجرایی می کنند ، اما باز هم گرفتار مشکلات و سختی ها هستند . اینان نیز باید توجه کنند که « توکل » به ما می گوید پیروز نهایی متوکلین هستند ، و مشکلات و سختی های موقت ، مقدمه ای برای پیروزی نهایی آنان است .
❕در حدیث قدسی آمده است که خداوند می فر ماید ؛
« بعضی از بندگان من افرادی هستند که اصلاح امر آنها جز به غنا و گستردگی زندگی و صحت بدن نمی شود ، از این رو امر دین آنها را به وسیله آن اصلاح می کنم ، و بعضی از بندگانم هستند که امر دین آنها جز با نیاز و مسکنت و بیماری اصلاح نمی شود ، لذا امر دین آنها را با آن اصلاح می کنم و آنان را به وسیله آن می آزمایم »
📚الکافی ج2 ص60
❕امام صادق عليه السلام فرمود ؛
« از مرد مسلمان در شگفتم! خداوند عز و جل براى او حكمى نمى كند، جز اين كه برايش خير است: اگر با قيچى ها بريده شود، برايش خير است، و اگر پادشاه مشرق و مغرب شود، [باز هم] برايش خير است. »
📚الکافی ج 2 ص 62
❕امام باقر علیه السلام فرمود ؛
« براى من مهم نيست كه نيازمند يا بيمار يا ثروتمند گردم؛ زيرا خداوند عز و جل مى فرمايد: «براى مؤمن، جز آنچه خير او در آن است، انجام نمى دهم».
📚بحار الانوار ج 71 ص 151
❕كسى از امام علىّ بن موسى الرضا عليه السلام پرسيد ؛ آيه «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» مفهومش چيست؟ امام فرمود: «لِلتَّوَكُّلِ دَرَجَاتٌ؛ توكّل درجاتى دارد» سپس افزود: «یكى از آنها اين است كه در تمام امورت، آنچه را در مورد تو انجام مى دهد به او اعتماد كنى و راضى باشى، و بدانى خداوند در خير و نظارت بر امور تو فروگذار نمى كند، و نيز بدانى كه حاكميّت در همه اينها از آن اوست، و كار خود را به او واگذارى و بر او توكّل كنى»
📚بحار الانوار ج 75 ص 336
👌از این روایات استفاده می شود که مفهوم اصلی توکل واگذاری امر به خداوند است و انسان با توکل بر خداوند باید بداند پیروز و سعادمتند واقعی اوست و هر آنچه خداوند برای او رقم می زند خیر و صلاح او است که یا آثار این خیر و صلاح و پیروزی در دنیا خودش را نشان می دهد ، یا در آخرت جلوه می کند ، لذا می بینیم ، حسين بن على سيدالشهدا عليه السلام بعد از مبارزات فراوان وقتى از اسب بر زمين قرار گرفتند عرض كردند ؛ «راضى هستم بقضاء و حكم تو، تسليمم براى امر تو، نيست معبودى به غير از تو اى فرياد رسد فريادكنندگان »
📚ینابیع الموده ج 3 ص 82
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
گفته میشود که نظم موجود در جهان، ناشی از «قوانین فیزیک» بوده و بر این اساس، نمیتوان با «برهان نظم» خدا را اثبات کرد! پاسخ این شبهه چیست؟! آیا در برهان نظم با جایگزین کردن قوانین فیزیک با خدا ، باز هم همه چیز تنظیم میشود؟!
«قوانین فیزیک» از کیفیت وجود اشیای فیزیکی انتزاع و استنباط میگردد؛ قوانین فیزیک همان روابطی است که بین یک چیز با چیز دیگر و یا بین اجزای درونی یک چیز وجود دارد. به عبارت دیگر، قوانین فیزیک متفرع بر وجود اشیای فیزیکی و وابسته به آن بوده و وجود مستقل و جدا ندارد. «برهان نظم» از راه وجود قوانین فیزیک، وجود خداوند آگاهِ قادرِ حکیم را اثبات میکند؛ بنابراین قوانین فیزیک قابلیت جایگزینی وجود خداوند را ندارند، بلکه تمامشان نشانه و اثری از عظمت وجود خداوند هستند.
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
❔پرسش
❓کانال های ضد دین پرسشی را مطرح کرده اند که قرآن مسلمین و پیامبر مسلمین یکی است .چرا انان به فرق مختلف تقسیم شده اند و بالاخره کدام فرقه از آنان به بهشت می روند❔
💠پاسخ؛
❗️اگر مسلمانان در زمان پیامبر گرامی از وحدت خاصی برخوردار بودند و عظمت مقام رسالت و مرجعیت مسلم او برای پیروانش مانع از بروز دوگانگی بود ولی پس از درگذشت او شکاف عجیبی در میان آنان پدید آمد و آن وحدت و ایثار جای خود را به جدال و نزاع کلامی و احیانا به نبردهای خونین آن هم بر سر عقائد دادند.
🗯علمای ملل و نحل علل چندی را در پیدایش اختلاف و پی ریزی مذاهب مختلف موثر می دانند از جمله؛
1⃣تعصب های کور قبیلگی و گرایش های حزبی سبب شد افرادی دست به تاسیس مذهب و مسلک های تازه ای بزنند و به راهنمایانی که پیامبر برای انان معرفی کرده بود توجه نکنند.
2⃣بدفهمی و کج اندیشی در تفسیر حقایق دینی عامل دیگری برای پیدایش مذاهب مختلف قلمداد می شود.
3⃣منع از تدوین حدیث پیامبر و نشر آن توسط خلفای وقت عامل دیگری بود که افراد نظرات شخصی خود را به نام دین به خورد مردم بدهند و مذاهب تازه ای را ایجاد کنند.
4⃣آزادی احبار و رهبانان یعنی دانشمندان اهل کتاب و نشر اساطیر عهدین سبب دیگری بر این مساله قلمداد می شود که این آزادی پس از ممنوعیت از نشر احادیث پیامبر به این افراد داده شد.
5⃣برخورد مسلمانان با ملتهای متمدن که برای خود کلام مستقل و عقاید دیگری داشتند عامل دیگری برای پیدایش مذاهب جدید قلمداد می شود.
6⃣اجتهادات شخصی در برابر نصوص مسلم دینی و تن ندادن به نصوص عامل دیگری برای این افتراق محسوب می شود.
📚الملل و النحل ،سبحانی،ج1 ص69 فصل سوم
👌جالب آن است که پیامبر گرامی از ایجاد فرق گوناگون در اسلام خبر داده بود و دانشمندان شیعه و سنی نقل کرده اند که فرمود؛
«امت موسی پس از او به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند که تنها یک فرقه از آنان فرقه ناجیه می باشد و هفتاد فرقه دیگر در آتش هستند.و امت عیسی پس از او به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند که یک فرقه از آنان ناجیه و بقیه در آتش هستند.و امت من نیز به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشوند که یک فرقه از آنان اهل نجات و بقیه در آتش هستند»
📚الخصال ج2 ص585
📚بحار الانوار ج28 ص4
📚سنن ترمذی ج5 ص26
📚سنن ابن ماجه ج2 ص479
👌طبق روایات مسلم شیعه و سنی تنها فرقه ای که اهل نجات می باشند کسانی هستند که پس از پیامبر گرامی به اهل بیت ایشان تمسک کرده و آنان را به عنوان امام و رهبر بشناسند و اگر مردمان تن به امامت و هدایت انان می دادند هیچگاه فرق و مذاهب مختلف ایجاد نمیشد.
1⃣پیامبر گرامی فرمود:
«من دو چیز برای شما باقی می گذارم که تا زمانی که به آن دو تمسک کنید هرگز گمراه نمی شوید کتاب خدا و عترتم اهل بیتم»
📚سنن ترمذی ج5 ص329
📚مسند احمد ج5 ص182
📚مستدرک حاکم ج3 ص148
2⃣پیامبر گرامی فرمود:
«مثل اهل بیتم در میان شما همانند کشتی نوح است در میان قوم نوح که هر کس بر آن سوار شود نجات یافته و هر کس از آن تخلف کند هلاک می شود»
📚مستدرک حاکم ج2 ص343
📚مجمع الزوائد ج9 ص168
📚کنزالعمال ج6 ص216
3⃣پیامبر گرامی فرمود:
«ستارگان وسیله ایمنی برای اهل زمین از غرق شدن هستند و اهل بیت من وسیله ایمنی برای امت من از اختلاف هستند»
📚مستدرک حاکم ج3 ص149
📚الجامع الصغیر ج2 ص189
📚کنزالعمال ج6 ص116
4⃣پیامبر گرامی فرمود:
«فرقه ناجیه فرقه ای است که به من و اهل بیتم پس از من اقتدا کند»
📚معانی الاخبار ص323
❗️حضرت علی فرمود:
«امت اسلام به هفتاد و سه فرقه تقسیم می شوند .قسم به خداوندی که جانم بدست اوست تمام این فرقه ها گمراه هستند مگر فرقه ای که از من تبعیت کنند و از شیعیان من باشند»
📚امالی مفید ص213
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
اگر انسانهایی قبل از حضرت آدم(ع) وجود داشتند، با توجه به اینکه ابلیس هنوز در بهشت بود، چه فردی آنان را فریب میداد تا به فساد و خونریزی بپردازند؟! ملائکه به خداوند عرض کردند که کسی را جانشین خود در زمین قرار میدهی که خونریزی و قتل میکند و در آن زمان شیطان که از مقرّبان درگاه بود، از مقرّبین جدا شد و شروع کرد به گناهکار کردن بندگان. پس قبل از اینکه آدم(ع) خلق شود، چه کسی انسانهای قبل از آدم(ع) را فریب میداد که قتل و خونریزی در زمین به راه انداخته بودند. مگر نه اینکه شیطان مسبب آلوده شدن انسان به گناه و خونریزی است؟
پاسخ
با توجه به اینکه اطلاعات کافی در مورد موجودات قبل از انسان وجود ندارد،[1] اما اجمالاً میتوان گفت:
الف) با آنکه ابلیس هنوز در بهشت بود، اما ممکن بود شیطان و یا شیاطین دیگری میان آنان وجود داشت؛[2] چون شیاطین منحصر در ابلیس و فرزندانش نیستند، و تعابیری مانند «شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِن».[3] و «الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاس. مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس» در قرآن کریم، نشان از این واقعیت دارد.
ب) حتی اگر هیچ شیطان بیرونی هم وجود نداشته باشد، شیطان درونی انسانها میتواند آنان را فریب دهد.[4]
[1]. ر. ک: «چیستی نسناس»، 17996؛ «نسل انسان های غارنشین»،636.
[2]. ر. ک: «مهمترین عوامل ایجاد غفلت در انسان»، 45844؛ « عوامل لغزش عقل و اندیشه از نگاه قرآن»، 68925.
[3]. انعام، 112.
[4]. ر. ک: «تفاوت ابلیس و شیطان»، 1601.
آیات مرتبط
سوره البقرة (30) : وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ۖ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
280.mp3
1.18M
📖 هر روز تلاوت یک صفحه از قرآن کریم
📃 صفحه 280
🎙 قاری: #منشاوی
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
#وجود_روح_پاسخ_به_یک_شبهه
🤔#پرسش
❔یک سوال دارم در مورد وجود روح در بدن ، چون اساسا وجود روح قابل اثبات نیست و درواقع اگر ثابت بشه که روح وجود ندارد جهان پس از مرگ هم بی معنی میشود
❕دانشمندان با یک ازمایش ساده وجود نداشتن روح(اختیار) رو براحتی اثبات میکنند،به اینصورت که کاسه سر فردی را با بی حسی موضعی برمیدارند،سپس در حالی که فرد کاملا هوشیار و تمام حواس او کار میکنند،بخشهایی از مغز او را تحریک میکنند،سپس این فرد بدون اینکه از خودش اختیاری داشته باشد بیکباره صحبت میکند و یا با تحریک جای دیگر مغز دستش را تکان میدهد،این ازمایش بدرستی ثابت میکند که روح وجود ندارد،در نتیجه میتوان گفت که جهان بعد از مرگ هم وجود نخواهد داشت،کما اینکه وجود روح و یا وجودجهان بعد از مرگ قابل اثبات نیستن،پاسخ شما برای اثبات وجود روح و یا جهان بعد از مرگ چگونه است؟لطفا با ترتیب دادن یک ازمایش وجود روح را اثبات کنید،نه صرفا مطالب فلسفی پیچیده و غیر قابل درک ❗️❗️
💠#پاسخ💠
👌در اين كه انسان با سنگ و چوب بى روح فرق دارد شكى نيست، زيرا ما به خوبى احساس مى كنيم كه با موجودات بى جان و حتّى با گياهان تفاوت داريم، ما مى فهميم، تصور مى كنيم، تصميم مى گيريم، اراده داريم، عشق مى ورزيم متنفر مى شويم، و ...
❕ولى گياهان و سنگها هيچ يك از اين احساسات را ندارند، بنابراين ميان ما و آنها يك تفاوت اصولى وجود دارد، و آن چيزى است كه روح انسانى مى ناميم.
🔸نه مادى ها و نه هيچ دسته اى ديگر هرگز منكر اصل وجود «روح» و «روان» نيستند و به همين دليل همه آنها روانشناسى (پسيكولوژى) و روانكاوى (پسيكاناليزم) را به عنوان يك علم مثبت مى شناسند .
❕آنجا كه سخن از ارتباط روح با جسم است تأثير متقابل اين دو در يكديگر بيان مىشود نام «روان» بر آن مى گذاريم و آنجا كه پديدههاى روحى قطع نظر از جسم مورد بحث قرار مىگيرند نام روح را به كار مى بريم.
🔸خلاصه اينكه هيچكس انكار نمى كند كه حقيقتى به نام روح و روان در ما وجود دارد. اکنون بايد ديد جنگ دامنه دار ميان «ماترياليستها» از يكسو و «فلاسفه متافيزيك و روحيون» از سوى ديگر در كجاست؟
👌پاسخ اين است كه: دانشمندان الهى و فلاسفه روحيون معتقدند غير از موادى كه جسم انسان را تشكيل مى دهد، حقيقت و گوهر ديگرى در او نهفته است كه از جنس بدن مادی نيست اما بدن آدمى تحت تأثير مستقيم آن قرار دارد.
❕به عبارت ديگر، روح يك حقيقت ماوراى طبيعى است كه ساختمان و فعاليت آن از ساختمان و فعاليت جهان ماده جداست، درست است كه دائماً با جهان ماده ارتباط دارند. ولى ماده و يا خاصيت ماده نيست!
❕در صف مقابل، فلاسفه مادى قرار دارند: آنها مى گويند: ما موجودى مستقل از ماده بنام «روح» يا نام ديگر سراغ نداريم، هرچه هست همين ماده جسمانى و يا آثار فيزيكى و شيميائى آن است.
🔸ما دستگاهى به نام «مغز و اعصاب» داريم كه بخش مهمى از اعمال حياتى ما را انجام مى دهند، و مانند ساير دستگاههاى بدن مادى هستند و تحت قوانين ماده فعاليت مى كنند . روح و پديده هاى روحى چيزى جز خواص فيزيكى و فعل و انفعالات شيميايى سلولهاى مغزى و عصبى ما نمى باشد.
🔸چنان که در پرسش هم آمده است ، مادىها براى اثبات مدعاى خود و اينكه روح و فكر و ساير پديده هاى روحى همگى مادى هستند، يعنى از خواص فيزيكى و شيميائى سلولهاى مغزى و عصبى مى باشند شواهدى آورده اند مثلا می گویند ؛
👌«به آسانى مى توان نشان داد كه با از كار افتادن يك قسمت از مغز يا سلسله اعصاب يك دسته از آثار روحى تعطيل مى شود». مثلًا آزمايش شده كه اگر قسمتهاى خاصى از مغز كبوتر را برداريم نمى ميرد، ولى بسيارى از معلومات خود را از دست مى دهد، اگر غذا به او بدهند مى خورد و هضم مى كند و اگر ندهند و تنها دانه را در مقابل او بريزند نمى خورد و از گرسنگى مى ميرد؟
❕همچنين در پاره اى از ضربه هاى مغزى كه بر انسان وارد مى شود، و يا به علل بعضى از بيمارى ها، قسمتهايى از مغز از كار مى افتد، ديده شده كه انسان قسمتى از معلومات خود را از دست مى دهد. افرادی را می بینیم که بر اثر يك ضربه مغزى در يك حادثه تمام حوادث گذشته زندگى خود را فراموش كرد، حتى مادر و خواهر خود را نمى شناخت! هنگامى كه او را به خانه اى كه در آن متولد و بزرگ شده بود بردند كاملًا براى او ناآشنا بود!! اينها و نظاير آن نشان مى دهد كه رابطه نزديكى در ميان «فعاليت سلولهاى مغزى» و «پديده هاى روحى» وجود دارد.
🔸ادامه 👇
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🔸ادامه 👇
❕اشتباه بزرگى كه دامنگير مادى ها در اينگونه استدلالات شده اين است كه «ابزار كار» را با «فاعل كار » اشتباه كرده اند. براى اينكه بدانيم چگونه آنها ابزار را با كننده كار اشتباه كرده اند، اجازه دهيد يك مثال بياوريم (دقت كنيد).
❕از زمان «گاليله» به اين طرف تحولى در مطالعه وضع آسمانها پيدا شد. گاليله ايتاليائى به كمك يك عينك ساز، موفق به ساختن دوربين كوچولوئى شد ولى البتّه گاليله بسيار خوشحال بود و شب هنگام كه به كمك آن به مطالعه ستارگان آسمان پرداخت، صحنه شگفت انگيزى در برابر چشم او آشكار گرديد كه تا آن روز هيچ انسان ديگرى نديده بود، او فهميد كشف مهمى كرده است و از آن روز به بعد كليه مطالعه اسرار جهان بالا به دست انسان افتاد!
👌تا آن روز انسان شبيه پروانه اى بود كه فقط چند شاخه اطراف خود را مى ديد، اما هنگامى كه دوربين را به چشم گرفت، مقدار قابل ملاحظه اى از درختان اطراف خود را در اين جنگل بزرگ آفرينش نيز مشاهده كرد.
🔸اين مسأله به تكامل خود ادامه داد تا اينكه دوربينهاى بزرگ نجومى ساخته شد كه قطر عدسى آنها چندين متر بود. آنها را بر فراز كوههاى بلند كه در منطقه مناسبى از نظر صافى هوا قرار داشت نصب كردند، اين دوربينها كه مجموع دستگاه آنها گاهى به اندازه يك عمارت چند طبقه مى شد عوالمى از جهان بالا را به انسان نشان داد كه چشم عادى حتّى يك هزارم آن را نديده بود.
❕حال فكر كنيد اگر روزى تكنولوژى بشر اجازه ساختمان دوربينهايى به قطر يكصد متر با تجهيزاتى به اندازه يك شهر دهد، چه عوالمى بر ما كشف خواهد شد؟! اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه اگر اين دوربينها را از ما بگيرند به طور قطع بخشى يا بخشهايى از معلومات و مشاهدات ما درباره آسمانها تعطيل خواهد شد، ولى آيا بيننده اصلى، ما هستيم يا دوربين است؟!
❔آيا دوربين و تلسكوپ ابزار كار ماست كه بوسيله آن مى بينيم و يا فاعل كار و بيننده واقعى است؟!
❕در مورد مغز نيز هيچكس انكار نمى کند كه بدون سلولهاى مغزى انجام تفكر و مانند آن ممكن نيست، ولى آيا مغز ابزار كار روح است؟ يا خود روح است؟!
👌كوتاه سخن اينكه: تمام دلائلى كه مادى ها در اينجا آورده اند، فقط ثابت مى كند كه ميان سلولهاى مغزى و ادراكات ما، ارتباط وجود دارد. ولى هيچكدام از آنها اثبات نمى كند كه مغز انجام دهنده ادراكات است نه ابزار ادراك (دقت كنيد).
❗️و از اينجا روشن مى شود اگر جسم مرده چيزى نمى فهمد، به خاطر اين است كه ارتباط روح آنها با بدن از بين رفته، نه اينكه روح، فانى شده است، درست همانند كشتى يا هواپيمائى كه دستگاه بى سيم آن همه از كار افتاده است، كشتى و راهنمايان و ناخدايان كشتى وجود دارند اما ساحل نشينان نمى توانند با آنها رابطه اى برقرار سازند، زيرا وسيله ارتباطى از ميان رفته است.
👌یکی از دلائل که براى استقلال روح مى توان ذكر كرد، مسئله وحدت شخصيت در طول عمر آدمى است. ما در هر چيز شك و ترديد داشته باشيم در اين موضوع ترديدى نداريم كه «وجود داريم». «من هستم» و در هستى خود ترديد ندارم، و علم من به وجود خودم به اصطلاح «علم حضورى» است، نه علم «حصولى» يعنى من پيش خود حاضرم و از خودم جدا نيستم.
❕به هر حال، آگاهى ما از خود از روشنترين معلومات ماست، و احتياج به استدلال ندارد اين از يكسو.
👌از سوى ديگر اين «من» از آغاز تا پايان عمر يك واحد بيشترى نيست، «من امروز» همان «من ديروز» همان «من بيست سال قبل» مىباشد. «من از كودكى تاكنون يك نفر بيشتر نبوده ام» من همان شخصى هستم كه بوده ام و تا آخر عمر نيز همين شخص خواهم بود، نه شخص ديگر، البتّه درس خوانده ام، با سواد شده ام، تكامل يافته ام، و باز هم خواهم يافت، ولى يك آدم ديگر نشده ام، و به همين دليل همه مردم از آغاز تا پايان عمر مرا يك آدم مىشناسند، يك نام دارم، يك شناسنامه دارم و ...
❕اكنون حساب كنيم و ببينيم اين موجود واحدى كه سراسر عمر ما را پوشانده چيست؟ آيا ذرات و سلولهاى بدن ما و يا مجموعه سلولهاى مغزى و فعل و انفعالات آن است؟ اينها كه در طول عمر ما بارها عوض مى شوند و تقريباً در هفت سال يكبار تمام سلولها تعويض مى گردند، زيرا مى دانيم در هر شبانه روز ميليونها سلول در بدن ما مى ميرد، و ميليونها سلول تازه جانشين آن مىشود، همانند ساختمانى كه تدريجاً آجرهاى آن را برون آورند، و آجرهاى تازهاى جاى آن كار بگذارند، اين ساختمان بعد از مدتى بكلى عوض مىشود، اگر چه مردم سطحى متوجه نشوند، و يا همانند استخر بزرگى كه از يك طرف آهسته آهسته آب وارد آن مىشود، و از طرف ديگر خارج مىگردد، بديهى است بعد از مدتى تمام آب استخر عوض مىشود، اگر چه افراد ظاهربين توجه نداشته باشند و آن را به همان حال ثابت ببينند.
🔸ادامه 👇
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🔸ادامه 👇
👌به طور كلى هر موجودى كه دريافت غذا مى كند و از سوى ديگر مصرف غذا دارد تدريجاً «نوسازى» «تعويض» خواهد شد.
❕بنابراين يك آدم هفتاد ساله تقريباً ده بار تمام اجزاى بدن او عوض شده است، روى اين حساب اگر همانند مادى ها انسان را همان جسم و دستگاههاى مغزى و عصبى و خواص فيزيك و شيميائى آن بدانيم بايد اين «من» در 70 سال ده بار عوض شده باشد و همان شخص سابق نباشد در حالى كه هيچ وجدانى اين سخن را نخواهد پذيرفت.
🔸از اينجا روشن مى شود كه غير از اجزاى مادى، يك حقيقت واحد ثابت در سراسر عمر، وجود دارد كه همانند اجزاى مادى تعويض نمى شود و اساس وجود ما را همان تشكيل مى دهد و عامل وحدت شخصيت ما همان است.
👌البته بعضى تصور مى كنند سلولهاى مغزى عوض نمى شوند و مىگويند: در كتابهاى فيزيولوژى خوانده ايم كه تعداد سلولهاى مغزى از آغاز تا آخر عمر يكسان است؛ يعنى هرگز كم و زياد نمى گردد، بلكه فقط بزرگ مى شوند، اما توليد مثل نمى كنند، و به همين جهت اگر ضايعه اى براى آنها پيش بيايد قابل ترميم نيستند، بنابراين ما يك واحد ثابت در مجموع بدن داريم كه همان سلولهاى مغزى است؟ و اين حافظ وحدت شخصيت ماست.
👌امّا اين اشتباه بزرگى است، زيرا آنها كه اين سخن را مى گويند، دو مسأله را با يكديگر اشتباه كرده اند، آنچه در علم امروز ثابت شده اين است كه سلولهاى مغزى از آغاز تا پايان عمر از نظر تعداد ثابت است، و كم و زياد نمى شود. نه اينكه ذرات تشكيل دهنده اين سلولها تعويض نمى گردد، زيرا همانطور كه گفتيم سلولهاى بدن دائماً غذا دريافت مى كنند، و نيز تدريجاً ذرات كهنه را از دست مى دهند، همانند همان استخر آبى كه از يكسو آب به آن مىريزد و از سوى ديگر آب از آن خارج مىشود، پس از مدتى از محتويات آن به كلى تعويض مى گردد، اگر چه مقدار آب ثابت مانده است، بنابراين سلولهاى مغزى نيز عوض مى شوند.
👌دليل ديگرى كه مى تواند ما را به استقلال روح و مادى نبودن آن رهنمون گردد اين است كه در پديده هاى روحى خواص و كيفيتهايى مى بينيم كه با خواص و كيفيتهاى موجودات مادى هيچگونه شباهت ندارد، زيرا:
اولًا: موجودات «زمان» مى خواهند و جنبه تدريجى دارند.
ثانياً: با گذشت زمان فرسوده مى شوند.
ثالثاً: قابل تجزيه به اجزاء متعددى هستند.
❕ولى پديده هاى ذهنى داراى اين خواص و آثار نيستند، صحنه هايى كه مثلًا از زمان كودكى در ذهن ما نقش بسته با گذشت زمان نه كهنه مى شود و نه فرسوده، و همان شكل خود را حفظ كرده است، ممكن است مغز انسان فرسوده شود ولى با فرسوده شدن مغز خانه اى كه نقشه اى از بيست سال قبل در ذهن ما ثبت شده فرسوده نمى گردد و از يك نوع ثبات كه خاصيت جهان ماوراى ماده است برخوردار است.
👌روح ما نسبت به نقشها و عكسها خلاقيت عجيبى دارد و در يك آن مى توانيم بدون هيچ مقدمه اى هرگونه نقشى را در ذهن ترسيم كنيم، كرات آسمانى، كهكشانها و يا موجودات زمينى، درياها و كوهها و مانند آن، اين خاصيت يك موجود مادى نيست، بلكه نشانه موجودى وراء مادى است.
به علاوه ما مى دانيم مثلًا 2+/ 2/ 4 شكى نيست كه طرفين اين معادله را مىتوانيم تجزيه كنيم يعنى عدد دو را تجزيه نماييم، و يا عدد چهار را، ولى اين «برابرى» را هرگز نمى توانيم تجزيه كنيم و بگوييم برابرى دو نيم دارد و هر نيمى غير از نيم ديگر است، براى يك مفهوم غيرقابل تجزيه است يا وجود دارد و يا وجود ندارد هرگز نمى توان آن را دو نيم كرد.
❕اينگونه مفاهيم ذهنى قابل تجزيه نيستند و به همين دليل نمى توانند مادى باشند زيرا اگر مادى بودند، قابل تجزيه بودند، و باز به همين دليل روح ما كه مركز چنين مفاهيم غير مادى است نمى تواند مادى بوده باشد بنابراين مافوق ماده است (دقت كنيد).
📚پیام قرآن ج 5 ص 221
👌ادله نقلی و عقلی دیگری نیز حاکم است که از ذکر آن خود داری می کنیم ، از آنچه گفته شد به دست می آید که انسان دارای حقیقت دیگری به نام روح است که با مرگ بدن از بین نمی رود و تا روز قیامت باقی می ماند و مغز و سلسله اعصاب تنها ابزار کار روح هستند نه خود روح .
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
عبارت «رب الارباب» که در برخی روایات و ادعیه وجود دارد، معنایش چیست و چگونه میتوان آنرا تفسیر کرد که شرکآمیز نباشد؟
جواب: همانگونه که در پرسش آمده در برخی ادعیه مأثور و منقول از ائمه(ع)، خداوند به نامهایی؛ مانند: رب الارباب، ملک الملوک، سید السادات، اله الآلهه و ... خوانده میشود؛ جمیل بن دراج از امام صادق(ع) نقل میکند: نزدیکترین لحظه تقرّب انسان به خداوند آن لحظهاى است که انسان در حال سجده باشد و خدا را بخواند. سپس امام رو به جمیل میکند و میفرماید: تو در سجدههایت چه میگویى؟ جمیل گفت: قربانت شوم. شما به من تعلیم دهید. امام(ع) فرمود: در حال سجده بگو: «اى مُنعم مُنعمان، اى شاه شاهان، اى سرور سروران، اى کوبنده سرکشان و ای رب الارباب(خداى خدایان)؛ صلوات خود را بر محمد و آل محمد نثار کن و آنچه میخواهم به من عطا کن؛ چرا که من بنده توام و زمام من در کف تو است». سپس هر چه میخواهى درخواست کن که خدا، جواد و بخشنده است و هیچ درخواستى در نظر او بزرگ نمیآید.[1]
روشن است که این تعبیرات نه تنها شرک آمیز نیست، بلکه بیان کننده دقیقترین مفاهیم توحیدی است.
توضیح اینکه برخی بر این باورند که بین خالق و مخلوق تباین وجود دارد، برای اثبات توحید باید هر گونه تأثیری را از غیر خدا سلب کرد و هر گونه واسطه را باید انکار کرد تا بتوان به حقیقت توحید رسید، اما این نظریه،
1. مخالف مشهودات حسی است؛ زیرا تأثیر عوامل طبیعی، مشهود همگان است.
2. مخالف با علوم تجربی است؛ زیرا بنای علوم تجربی بر تأثیر عوامل طبیعی است.
3. مخالف با برهان عقلی است؛ زیرا از نظر مبانی عقلی موجودات عالم بدون واسطه نمیتوانند از منبع فیض و خداوند کسب فیض کنند، و قابلیت دریافت مستقیم فیض ندارند، بلکه باید سلسله مراتب در دریافت فیض و قاعده سنخیت رعایت شود.
4. این نظریه مخالف با آیات قرآن است؛ زیرا در آیات متعددی از قرآن کریم بسیاری از امور به عوامل طبیعی استناد داده شده است؛ مانند: «... زمین را (در فصل زمستان) خشک و مرده میبینى، اما هنگامى که آب باران بر آن فرو میفرستیم، به حرکت درمیآید و میروید و از هر نوع گیاهان زیبا میرویاند».[2]
5. مخالف با روایات است؛ زیرا اسناد امور به عوامل طبیعی و پذیرفتن واسطههای فیض از نظر روایات به حدی روشن است که ائمه(ع) به صورت قاعده کلی بیان نمودند. امام صادق (ع) فرمود: «خدا خوددارى و امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد، پس براى هر چیزى سبب و وسیلهاى قرار داد».[3]
بنابراین توحید حقیقی آن است که در عین باور به اسباب عادی و پذیرش واسطههای فیض، خداوند را همه کاره و مسبب الاسباب بدانیم؛ از اینرو تعبیر رب الارباب و ملک الملوک بیان کننده قهاریت، سیطره و غلبه قدرت خداوند بر تمام اسباب و مسببات و بر تمام قدرتها است.
شاید به همین جهت اهل معرفت بر این باورند که رب الارباب به اعتبار اسم اعظم و تعیّن اول، خداوند است که منشأ تمام اسماء و صفات و غایة الغایات است؛ یعنی تمام توجهات و اشارات به سمت او است.[4]
[1]. به عنوان نمونه یک روایت را نقل میکنیم: «مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنْ رَبِّهِ إِذَا دَعَا رَبَّهُ وَ هُوَ سَاجِدٌ فَأَیَّ شَیْءٍ تَقُولُ إِذَا سَجَدْتَ قُلْتُ عَلِّمْنِی جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَقُولُ قَالَ قُلْ یَا رَبَ الْأَرْبَابِ وَ یَا مَلِکَ الْمُلُوکِ وَ یَا سَیِّدَ السَّادَاتِ وَ یَا جَبَّارَ الْجَبَابِرَةِ وَ یَا إِلَهَ الْآلِهَةِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِی کَذَا وَ کَذَا ثُمَّ قُلْ فَإِنِّی عَبْدُکَ نَاصِیَتِی فِی قَبْضَتِکَ ثُمَّ ادْعُ بِمَا شِئْتَ وَ اسْأَلْهُ فَإِنَّهُ جَوَادٌ وَ لَا یَتَعَاظَمُهُ شَیْءٌ». کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، کافی، ج3، ص323، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[2]. حج، 5.
[3]. کافی، ج1، ص 183.
[4]. «ربّ الأرباب هو الحقّ باعتبار الإسم الأعظم و التعیّن الأول الذی هو منشأ جمیع الأسماء و غایة الغایات، إلیه تتوجّه الرغبات کلها، و هو الحاوی لجمیع المطالب النّسبیة، و إلیه الإشارة بقوله وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى». التهاونی، محمد على، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج1، ص 841، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، چاپ اول، 1996م.
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
281.mp3
1.24M
📖 هر روز تلاوت یک صفحه از قرآن کریم
📃 صفحه 281
🎙 قاری: #منشاوی
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔پرسش
❔پيامبر_اسلام ادعا ميكرد كه با الله در ارتباط است اما وقتى از وى سئوالاتى ميپرسيدند كه پاسخش را نميدانست،
يا مردم را به آتش جهنم حواله ميداد يا مانند آيه ٨٥ از سوره اسراء ميگويد پاسخ اين سئوال را الله ميداند ولى شما علم و دانشتان در حدى نيست كه آنرا برايتان توضيح دهم!
سئوال از #اسلامگرايان_معجزه_تراش:
چطور الله از كشفيات علمى ١٤٠٠ بعد خبر داشته است ولى پاسخ سئوال به اين سادگى را بلد نبوده است؟
عاقلانه تر نبود كه توضيح ميداد و قضاوت را بر عهده مخاطبينش ميگذاشت؟
خدايى كه اينقدر ضعف منطق و استدلال دارد لياقت پرستيدن را ندارد ❗️❗️
💠پاسخ💠
👌معاند باز هم با تحریف آیه در صدد شبهه پراکنی است . خداوند می فرماید ؛
« وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً »
« از تو در باره « روح » سؤال مى كنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است، و جز اندكى از دانش به شما داده نشده است » اسراء 85
👌بر خلاف ادعای شبهه افکن ، پیامبر گرامی در برابر سوال مذکور آنان را بی جواب نمی گذارد و به آنان با این جمله پر معنا پاسخ می دهد که « روح از عالم امر و ملکوت و قدرت خداوند است » . یعنی حال روح بشر، امرى پيچيده، و نفخه اى الهى و داراى بعد آسمانى است .
📚تفسیر نور ج 5 ص 113
👌خداوند در تعقيب آيات گذشته به پاسخ بعضى از سؤالات مهم مشركان يا اهل كتاب پرداخته است .كلمه ى «روح»، 21 مرتبه در قرآن آمده و در موارد زير بكار رفته است ؛
🔸الف: روحى كه در كالبد انسان دميده شده است. «نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ» ( سجده 9)
🔸ب: وحى. «يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» ( غافر 15)
🔸ج: قرآن. «كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» ( شوری 52)
🔸د: روح القدس. «أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» (بقره 87 )
🔸ه: بزرگ فرشتگان. «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ» ( قدر 4)
📚همان منبع
❕اكنون سخن در اين است كه منظور از روح در آيه مورد بحث چيست؟
👌اين كدام روح است كه جمعى كنجكاو از آن سؤال كردند و پيامبر در پاسخ آنها فرمود ؛ «روح از امر پروردگار من است و شما جز دانش كمى نداريد »
❕از مجموع قرائن موجود در آيه و خارج آن چنين استفاده مى شود كه پرسش كنندگان از حقيقت روح آدمى سؤال كردند، همين روح عظيمى كه ما را از حيوانات جدا مى سازد و برترين شرف ما است، و تمام قدرت و فعاليت ما از آن سرچشمه مى گيرد و به كمكش زمين و آسمان را جولانگاه خود قرار مى دهيم، اسرار علوم را مى شكافيم و به اعماق موجودات راه مى يابيم، مى خواستند بدانند حقيقت اين اعجوبه عالم آفرينش چيست؟
👌و از آنجا كه روح، ساختمانى مغاير با ساختمان ماده دارد و اصول حاكم بر آن غير از اصول حاكم بر ماده و خواص فيزيكى و شيميايى آنست، پيامبر مامور مى شود در يك جمله كوتاه و پر معنى بگويد «روح، از عالم امر است يعنى خلقتى اسرار آميز دارد »
❕و اضافه مى كند، بهره شما از علم و دانش بسيار كم و ناچيز است، بنا بر اين چه جاى شگفتى كه رازهاى روح را نشناسيد، هر چند از همه چيز به شما نزديكتر است؟
🔸در تفسير عياشى از امام باقر و امام صادق علیهما السلام چنين نقل شده كه در تفسير آيه يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ فرمود ؛
« روح از مخلوقات خداوند است بينايى و قدرت و قوت دارد، خدا آن را در دلهاى پيغمبران و مؤمنان قرار مى دهد »
📚تفسیر عیاشی ج 2 ص 316
👌در حديث ديگرى از يكى از آن دو امام بزرگوار نقل شده كه فرمود ؛
«هى من الملكوت من القدرة » «روح از عالم ملكوت و از قدرت خداوند است »
📚همان منبع ص 317
🔸ادامه 👇
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🔸ادامه 👇
❕در روايات متعددى كه در كتب شيعه و اهل تسنن آمده است مى خوانيم كه مشركان قريش اين سؤال را از دانشمندان اهل كتاب گرفتند و مى خواستند پيامبر ص را با آن بيازمايند، به آنها گفته شده بود كه اگر محمد ص اطلاعات فراوانى در باره روح در اختيار شما بگذارد دليل بر عدم صداقت او است، لذا جمله كوتاه و پرمعنى پيامبر براى آنها اعجاب انگيز بود.
📚بحار الانوار ج 58 ص 1 _ تفسیر نمونه ج 12 ص 250
👌از آنچه گذشت روشن می شود که بر خلاف ادعای شبهه افکن ، پیامبر گرامی مشرکین را بی پاسخ نگذاشت و در مقام پاسخ عرضه داشت که روح از عالم امر و ملکوت وقدرت خداوند است که چون این عالم برای بشر مکشوف نیست ، اطلاع تفصیلی نسبت به حقیقت روح ممکن نیست ، چنان که شما از بسیاری از حقائق دیگر عالم بی اطلاع هستید ، بنابراین به همان اطلاعات اجمالی در مورد حقیقت روح که در قرآن و در سنت ( که مبین قرآن است ) آمده ، بسنده کنید .
❕ ابوبصیر می گوید از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام درباره آيه «و از تو درباره روح مى پرسند، بگو: روح از امر پروردگار من است» سؤال كردم، فرمود ؛ « همان كه در جنبدگان و مردمان است ، عرض كردم: آن چيست؟ فرمود: آن، از [عالَم] ملكوت است از [عالَم] قدرت »
📚بحار الانوار ج 61 ص 42
❕یا در نقل دیگر امام صادق عليه السلام فرمود ؛
« ارواح با بدن آميخته نمى شوند و آن را رها هم نمى كنند، بلكه [همچون] پرده هاى نازكى براى بدن هستند كه آن را در ميان گرفته باشند.»
📚میزان الحکمه ج 4 ص 538
👌و فرمود ؛
«روح جسم لطيفى است كه کالبد ستبرى بر آن پوشانده شده است.»
📚همان منبع _ بحار الانوار ج 61 ص 34
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
آیا صحیح است که خاک کربلا در ظهر عاشورا به رنگ خون درمیآید؟
جواب: بر اساس برخی از روایات تربت امام حسین(ع)[1] در روز عاشورا به رنگ خون تبدیل شده بود:
انس بن مالک میگوید یکی از فرشتگان از خدا اجازه خواست که به زیارت پیامبر(ص) برود. خدا نیز به او اجازه داد. در همان زمان امام حسین(ع) نزد پیامبر(ص) آمد که حضرتشان او را بوسید و در جای خودش قرار داد. آن فرشته به پیامبر(ص) گفت: به زودی امت تو او را به شهادت میرسانند. سپس تربتی به آنحضرت(ص) نشان داد و گفت زمانی که این تربت به رنگ خون درآمد، علامت آن است که امام حسین(ع) به شهادت میرسد. سالم بن ابی جعد میگوید آن فرشته میکائیل بود.[2]
هنگام خروج امام حسین(ع) از مدینه به سمت کربلا، امسلمه،(همسر پیامبر) به امام(ع) پیشنهاد داد که به سمت عراق نرود؛ زیرا از رسول خدا(ص) شنیده بود که پسرم حسین در زمینى به نام «کربلا» شهید مىشود. همچنین امسلمه مقدارى از خاکی را که پیامبر(ص) به او داده بود به امام(ع) نشان داد. امام(ع) فرمود: به خدا قسم! که شهادت من چنین است و اگر به عراق هم نروم مرا خواهند کشت. سپس امام(ع) محل شهادت خود را به امسلمه نشان داد و مقدارى از تربت آنجا را به او داد و فرمود: هر وقت این دو خاک به رنگ خون درآمد، بدان که من کشته شدهام. وقتى عصر عاشورا آن دو خاک به رنگ خون درآمدند. امسلمه گریه و شیون نمود. در آنروز، هیچ سنگى را بلند نکردند، مگر اینکه زیر آن، خون تازه میجوشید.[3]
هنگامی که امام علی(ع) بعد از جنگ صفین به سرزمین نینوا رسید، به ابن عباس فرمود: از پیامبر(ص) شنیدم که بعد از جنگ با خوارج به سرزمین کربلا میرسی که در آنجا حسین(ع) و فرزندانش کشته شده و به خاک سپرده خواهند شد. سپس امام(ع) به ابن عباس فرمود: در این اطراف پشکل آهوی زرد رنگی را پیدا کن. ابن عباس مقداری از فضولات آهو(که البته مانند زعفران خوشبو و خوشرنگ بود) را یافت و امام(ع) به او فرمود که هرگاه دیدى اینها به رنگ خون درآمدند، بدانکه امام حسین(ع) کشته شده و در این زمین دفن شد. ابن عباس میگوید: من با دقّت از آنها محافظت میکردم و زمانی که خونآلود شدند، گریه را آغاز کردم و گفتم: به خدا قسم حسین کشته شده است.[4]
صرف نظر از بررسی سندی روایات یاد شده، باید گفت دست کم این روایات، نشانگر آن نیستند که هر فردی در هر کجا و در طول زمان، قطعهای از خاک کربلا را به همراه داشته باشد، آن خاک در عاشورا خونآلود خواهد شد، بلکه شاید این نشانهای بود از طرف معصومان(ع) که تنها به برخی از افراد داده شده است و امروزه نیز شاید این نشانه برای گروهی از اولیای الهی وجود داشته باشد.
[1]. «تربت شفا دهنده امام حسین(ع)»، 30279؛ «نقش دعا و تربت امام حسین(ع) در شفای بیمار»، 83؛ «احکام تربت امام حسین(ع)»، 28634؛ «تربت سید الشهدا»، 1263.
[2]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص 314، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق.
[3]. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص 202 – 203، بیروت، البلاغ، 1419ق؛ قطب الدین راوندی، سعید بن عبد اللّٰه، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 253 - 254، قم، مؤسسه امام مهدی(عج)، چاپ اول، 1409ق.
[4]. شیخ صدوق، امالی، ص 597 - 600، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق.
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
آیا درست است که میگویند خداوند موجودات را خلق کرد تا خود را معرفی کند؟
این مطلب که خداوند موجودات را خلق کرد تا خود را معرفی کند، از راههای مختلف قابل تبیین است:
1. از نظر قرآن کریم جهان هستی آیه و نشانهی خداوند است؛ آیات متعددی از قرآن به این مطلب اشاره دارند، مانند: «در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و شد شب و روز، و کشتیهایى که در دریا به سود مردم در حرکتاند، و آبى که خداوند از آسمان نازل کرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایى که میان زمین و آسمان مسخرند، نشانههایى است (از ذات پاک خدا و یگانگى او) براى مردمى که عقل دارند و میاندیشند».[1]
علاوه بر این، آیاتی که دلالت دارند حق تعالی در دل تمام اشیاء ظهور دارد، مانند: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیم»؛[2] اوّل و آخر، و پیدا و پنهان او است؛ و او به هر چیز دانا است.[3]
2. روایتی نیز به طور صریح اعلام میدارد که هدف خداوند از خلقت، معرفی و نشان دادن عظمت خود بوده است. این روایت که به روایت کنز مخفی معروف است، بیان میدارد که خداوند گنج نهان بوده است و جهان را برای شناخته شدن خود خلق کرده است.[4]
3. بر اساس علم عرفان، هستی منحصر در ذات متعالی خداوند است؛ ماسوی الله نمود و ظهور و تجلی او هستند؛ به این بیان خداوند متعال که هستی محض است، شدت و کمال هستی او موجب عشق به ظهور و تجلی میگردد. ذات حضرت حق عین عشق و محبت است، و محبوبترین چیز در نزد حضرت حق، دیدن ذات خود از طریق دیدن شئونات ذاتی خود است که از او به «استجلاء» (ظهور ذات حق از برای ذات خود در تعینات) تعبیر میآورند، و استجلاء تام حاصل نمیشود، مگر به ظهور او در هر شأن از شئونات.[5]
[1]. بقره، 164.
[2]. حدید، 3.
[3]. ر. ک: 67201.
[4]. ر. ک: 7736.
[5]. ر. ک: 4639.
https://www.islamquest.net/fa/archive/fa84781
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
#نهج_البلاغه
✨يا عَبْدَاللهِ، لاَ تَعْجَلْ فِي عَيْبِ أَحَد بِذَنْبِهِ، فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ، وَلاَ تَأْمَنْ عَلَى نَفْسِکَ صَغِيرَ مَعْصِيَة، فَلَعَلَّکَ مُعَذَّبٌ عَلَيْهِ
🔷اى بنده خدا ! در عيب جويى هيچ کس نسبت به گناهى که انجام داده است شتاب مکن، شايد او آمرزيده شده باشد، و بر گناه کوچکى که خود انجام داده اى ايمن مباش، شايد به خاطر آن مجازات شوى»
✍️اشاره به اين که گناه ديگرى، هر قدر بزرگ باشد ممکن است به خاطر توبه يا شفاعت معصومين (عليهم السلام) يا انجام کارهاى خيرِ جبران کننده، بخشوده شده باشد، و گناه خود انسان هر قدر کوچک باشد، ممکن است بر اثر غرور و غفلت و اصرار، مشمول عفو الهى نشده باشد، بنابراين چگونه شخص گنهکار مى تواند به خود اجازه دهد، که ديگران را بر گناهانشان سرزنش و ملامت، و يا عيب جويى و غيبت کند.
📘 #خطبه ۱۴۰
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
282.mp3
1.23M
📖 هر روز تلاوت یک صفحه از قرآن کریم
📃 صفحه 282
🎙 قاری: #منشاوی
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔#پرسش
❓نظر اسلام در مورد فال و فال گیری چیست❕آیا فال حافظ و قهوه و ...اعتبار دارد❕❕
💠پاسخ💠
🔶منظور از فال در ادبیات عرب این است که انسان حادثه ای را نشان پیروزی و موفقیت و پیشامد خیر بداند .مثلا بگوید که چون فلان نوزاد در روز میلاد یکی از معصومان به دنیا آمده است آینده خوبی دارد و یا صبحگاهان که از منزل خارج می شود وقتی با انسان صالح و درستکاری برخورد کرد بگوید این نشان می دهد که امروز کارهای ما رو به راه خواهد بود .
❕این گونه فال نیک زدن مورد تایید اسلام است .
🗯حضرت علی فرمود:
« فال نیک زدن حق است»
📚نهج البلاغه حکمت 400
🗯پیامبر گرامی فرمود:
« فال نیک بزنید آن را خواهید یافت»
📚پیام امام امیر المومنین ج15 ص267
🔶در غرر الحکم آمده است که حضرت علی فرمود:
« فال نیک بزن تا پیروز شوی »
📚غرر الحکم ح1857
❕پیامبر گرامی فرمود:
« خداوند فال نیک را دوست دارد»
📚بحار الانوار ج74 ص165
👌وقتی انسان تفال به خوبی می زند اثر روانی قابل توجهی در او به وجود می آید و او را امیدوار به آینده خوب می سازد و اراده او را برای ادامه کارها تقویت می کند و به او شجاعت و استقامت می بخشد و این اثر روانی قابل انکار نیست و سبب پیشرفت و پیروزی می شود .
❕البته اگر فال نیک با توکل بر خدا همراه باشد اثر معنوی غیر قابل انکار دارد . بنابراین اعتقاد به تاثیر فال نیک به آن معنا که گفتیم یک امر خرافی تلقی نمی شود.
🔶آنچه که جزو خرافات است و با توحید منافات دارد فال بد زدن است .
🔶حضرت علی فرمود:
« فال بد حق نیست و جزو خرافات است»
📚نهج البلاغه حکمت 400
🔶پیامبر گرامی فرمود:
« فال بد زدن نوعی شرک است»
📚مسند احمد ج1 ص389
🔷زیرا مفهومش این است که غیر خدا را در سرنوشت خود موثر و شریک بدانیم و این نوعی شرک است .
🔶وفرمود:
« کسی که اراده سفری کند و از منزل به سوی مقصد حرکت کند ولی پرنده ای را ببیند و به فال بد بگیرد و به خانه برگردد به آنچه بر محمد نازل شده کافر گردیده است»
📚کنزالعمال ج10 ص114
👌زیرا پریدن پرنده ای را در سرنوشت خود موثر دانسته به گونه ای که او را از حرکت به سوی مقصد باز داشته است .
🔶در روایت دیگر آمده است :
« پیامبر فال نیک را دوست می داشت و از فال بد متنفر بود»
📚بحار الانوار ج92 ص2
🔶امام صادق فرمود:
« فال چنان است که صاحبش به آن معتقد شود .اگر آسانش گیرد ( فال نیک بزند ) آسان است و اگر سختش گیرد ( فال بد بزند ) سخت است و اگر چیزی نگیرد چیزی نخواهد بود»
📚الکافی ج8 ص197
❕و در روایات بیان شده است که کفاره فال بد زدن توکل بر خداوند است و هرگاه فال بد زدید با توکل بر خدا به فال بد توجه نکنید و اثر فال بد با توکل از بین می رود چنان که پیامبر گرامی فرمود:
« کفاره فال بد زدن توکل بر خداست»
📚وسائل الشیعه ج11 ص362
👌فال حافظ و فال قهوه اعتبار شرعی ندارد اما اگر تفال به آنها از جهت فال نیک زدن باشد به اعتبار فال نیک خوب است و اگر فال بد زده شود به هیچ عنوان معتبر تلقی نمیشود اگر چه ترک فال زدن به قهوه پسندیده است .
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁