eitaa logo
پابـــــ📡ــــــرج‌مالواجرد
2هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
669 ویدیو
1 فایل
☆مجموعه پابرج☆ تاسیس نوروز ۱۳۷۶ ●شبکه‌پابرج ●سایت مالواجرد ●جشنواره ۹۰ ●رادیوپابرج ●پوشش شبکه‌های رسانه‌ملی ●کانال‌ پابرج‌ مالواجرد در : تلگرام، واتساپ، اینستاگرام، بله و ایتا ⚫حسینیه‌پابرج #09123728749 #09916735248 @Hsadeghi48 @Hsadeghi1348
مشاهده در ایتا
دانلود
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم شرق اصفهان 🔆ساعتی از روز گذشته بود و شعاع خورشید بر دشت و صحرای آبادی گسترده شده بود 🔴که در مسیر صحرا و کوچه خرابلر محولی حاج‌مشد که او هم مثل من از امتحان املا (دیکته) آورده بود را، دیدم و به او گفتم : اگر می‌خوای امتحان املا را خوب بِدی و قبول شی، نمی‌خواد همه کتاب‌ را بُخونی فقط درس‌های سعدی و حافظ را خوب بُخون نمرت بیست میشه فقط اینا بهت گفته باشم که امتحان از این دو تا درس میاد 🔺ایشون گفت : چی‌چی موگوی مگه تو از پیش خدا اومدی برو ببینم بابا... 💫ما گفتیم و ایشون و بعدن به چندتا دیگه از که تجدیدی آورده بودن 👈از جمله حاج‌ولی‌اله حاج‌سیدباقر ❌اما هیچکدام حرف ما را نشنیدن و 😀 کردند 🔆روز امتحان فرا رسید و من صبح زود مثل روزهای قبل بعداز نماز خوندن در مسجدچی حج‌قاسم و جارو پارو کردم و اومدم خونه ⚜مادرم خدابیامرز یک چای ريخت خوردم و یک لقمه نون و مَسکه برام گرفت از در که زدم بیرون تا اومدم مدرسه 🌮اونا را خورده بودم ✍آن روزگار مدرسه خاتون‌آبادی مالواجرد 👈بخشی از منزل مرحوم حاج‌اسماعیل حسن معروف‌به "حاج‌شیخ" 👈و در مسیر سرچشمه به در حموم واقع بود که جوی آب صحرای آب‌سه‌ئر از داخل آن عبور می‌کرد 🔴درحال‌حاضر آثار جوی آب در آن‌جا وجود دارد 💫آبادی مالواجرد در آن زمان نسبت به سائر بلاد واقعا برتر بود و ادعای من این است که تمام بلاد جرقویه‌ علیا از منطقه رامشه گرفته تا منطقه حسن‌آباد 👈که از درس املاء (دیکته) تجدیدی آورده بودند آن‌روز همگی برای امتحان دادن به مالواجرد آمده بودند ✍قبل از این‌که درب مدرسه را باز کنند من به آنان (دانش‌آموزان سائر روستاها) گفتم که تا فرصت دارید درس‌های سعدی و حافظ را خوب نگاه کنید امتحان از این دو جا می‌آید 👇و 👈دوباره از رفقای همولایتی‌ حرف های نامربوط شنیدم 👇ادامه حکایت تا دقایقی دیگر در ذيل بارگذاری می‌شود ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم شرق اصفهان ✍همراهان ارجمند در این بخش یکی از 🔴 🔰 که مربوط به حدود بیش از یک‌ونیم قرن پیش می‌باشد را تقدیم حضورتان می‌نمائیم ✍قبل از آن لازم است مقدمه‌ای که در پست بعدی آمده را با دقت مطالعه فرمائید ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم ✍همولایتی‌های عزیز و همراهان ارجمند خوب است بدانید که 💫در روزگار قدیم به‌جز چندین عمارت بزرگ که به اندازه انگشتان دست می‌رسيدند 🟡مساحت خانه‌های اکثر اهالی که در محله پائین کنونی روستا 📌واقع بوده معمولا کمتر ۲۰۰ مترمربع و در دو طبقه 👈که محل نگهداری حیوانات اهلی از قبیل گاو، گوساله و یک راس الاغ به‌همراه انباری (کاهدان) در همکف (اول) و در طبقه دوم دوسه اتاق بنا شده بود و دیوار کوتاهی حدود یک متر در پشت‌بام‌ حائلی مابین خانه‌های همسایه‌ها ساخته شده بود بطوریکه هر کدام از اهالی براحتی از پشت‌بام‌ به همسایه‌ها مشرف بودند و تقریبا در طول شبانه‌روز براحتی جویای احوالات یکدیگر می‌شدند 💫بعضی از اهالی آبادی چندین راس بره‌چی barechi و کره‌چی karechi در آبشا absha و طويله‌ نگهداری می‌کردند آنان در بعضی از ایام سال گَلّه‌ی کوچک خود را برای چَرا هر روز در دو نوبت صبح و بعد از ظهر به صحرا می‌بردند و در مواقعی که کار داشتند و همچنین در فصل سرما 🦙گوسفندان را در خانه نگهداری می‌کردند و از علوفه های خشک که در کاهدان ذخیره کرده بودند 🐐حیوانات خود را تغذیه می‌کردند که به اين‌گونه 🐑پرورش و نگهداری احشام parvati می‌گفتند ✍آنان گوسفندان پرواری را برای استفاده خودشان آن هم زمانی که گوشت قرمه داخل دیزی سله ای که داشتند تمام می‌شد 🐏یکی از گوسفندان چاق را سر می‌بریدند و گوشتش را پس‌از پختن نمک زیادی می‌زدند و آن را داخل دیزی بزرگی می‌ریختند و در مکانی خنک و دور از دسترس 🐈‍⬛️ گربه‌ها مثل پستوها یا کنچی ها می‌گذاشتند ✍شامگاه وقتی می‌خواستند غذا سرو کنند مقداری از قرمه‌ها را در آب جوش می‌ریختند و با اضافه کردن زردچوبه و گوجه خشکه 👈بی‌آنکه نمکی اضافه کنند نان خشک درون آن تیریت tirit می‌کردند، که طعام لذیذی به‌همین سرعت آماده می‌شد ✍همچنین اضافه گوسفندان چاق و بزرگ را به قصابی های آبادی می‌فروختند و از فروش آن‌ها بخشی از هزینه‌های زندگی شان را تامین می‌کردند 👈ادامه فرداشب... ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم شرق اصفهان ✍همراهان ارجمند در این بخش یکی از 🔴 🔰 که مربوط به حدود بیش از یک‌ونیم قرن پیش می‌باشد را تقدیم حضورتان می‌نمائیم ✍قبل از این، قسمت اول که شب‌گذشته جانمائی شده است را حتما بخوانید ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم ✍حکایتی که در این بخش می‌خواهیم برای شما نقل کنیم 👇مربوط به 🦙 👈یکی از گوسفندان مرحوم علی‌جعفر مالواجردی 👇به 💠 می‌باشد ⚜مرحومه فاطمه علی‌جعفر ⚜مرحوم حاج‌علی نیکبخت فرزند عموحسین معروف به "علی‌عموحسین" می‌باشد لازم بذکر است‌ : حسین‌عموعلی، حسن‌عموعلی و محمدعموعلی می‌باشد 🔴همراهان ارجمند خوب است بدانید که ✍اينجانب حجت‌اله حاج‌مختار حکایتی را که نگارش کرده‌ام 👇علاوه‌بر اینکه 🌐سال گذشته دوسه‌تن از ریش‌سفیدان آبادی نقل‌ کردند در ایام نوجوانی نیز شنيده بودم ✍اولین همسر ⚜مرحوم عموحسین دختر ⚜مرحوم به‌ نام‌ ⚜ بود که مدتی بعد از تولد فرزندش به‌نام "زهرابیگم" به رحمت الهی می‌رود ⚜ نیکبخت همسر ⚜ اسداله می‌باشد ✍عموحسین مدتی بعداز وفات همسرش با دختر ⚜ به‌ نام "فاطمه" ازدواج می‌کند و حاصل زندگی او با همسر دومش پسری به‌نام "علی" که همین حاج‌علی‌عموحسین می‌باشد 💫بیش از یک‌ونیم قرن پیش علی جعفر مالواجردی صاحب 🐑 گَلّه کوچک گوسفند بوده است او پس از برداشت محصول گندم و جو در مزارع خود 👈هر روز صبح گوسفندان را از خانه‌ی خود که در محله پائین واقع بود بیرون می‌کرد و برای چَرا به صحرا می‌برد 💫حدود غروب یکی از روزهای تابستان ✨زمانی که علی‌جعفر گَلّه‌اش را به صحرای گمبه شاد در محله‌ ده برده بود هنگام بازگشت در مسیر سرچشمه به حسینیه به در حموم می‌رسند گله کوچک علی‌جعفر شامل سه‌چهار راس بز و میش به‌همراه چند راس کَرّه و بَرّه و سه‌چهار راس کره‌چی و بره‌چی نیز در طويله منتظر مادرشان بودند تا از صحرا برگردند میش‌ها و بزها که در جلوی گله کوچک علی‌جعفر بودند هرچه به خانه نزدیک می‌شدند سریعتر می‌رفتند و علی‌جعفر در پس گله به دنبال بود تا این‌که گله از درحموم وارد کوچه مسجدجامع می‌شوند 🔻اعضای ستاد پیشرفت روستا و برگزار کنندگان هفتمین یادواره شهدای مالواجردی 👈این کوچه را در دهه‌ی اول محرم سال جاری به اسم 🌹"کوچه‌شهدا"🌹 نام‌گذاری کردند القصه... قبل از رسیدن گوسفندان به یکی از بزها از گَلّه جدا شده و فرار می‌کند مرحوم علی‌جعفرمالواجردی که عقب گله بوده 🐐وقتی فرار بُز را می‌بیند با عجله از لابلای گوسفندان جلو زده 👈وارد حسینیه می‌شود و 🦙بُز فراری را می‌بيند که داخل حسینیه رفته است 👈ادامه فرداشب... ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم شرق اصفهان ✍همراهان ارجمند درخواست می‌کنیم دو قسمت قبلی حکایت شنیدنی ورود یکی‌ از گوسفندان مرحوم علی‌جعفر مالواجردی به 💠 که در شب‌های گذشته جانمائی کرده‌ایم را حتما بخوانید و قبل از خواندن پست بعدی نثار ارواح نامبردگان در پست‌ها فاتحه‌ای قرائت فرمائید 💠اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم 💫حسینیه مالواجرد در آن روزگار 😢یادش بخیر... 👈 آن از سطح زمین حدود ۶۰ تا ۷۰ سانتیمتر بلندتر بود و همچنین در بخش جنوبی ضلع غربی حسینیه از دروازه سنگی (برج جابر) 👇تا 👈 زاویه جنوب‌غربی حسینیه ایوانی نبود اما سکوئی به عرض حدود ۷۰ سانتیمتر و به همین ارتفاع بنا شده بود 🔰اما ارتفاع سطح ایوان سقاخانه از کف حسینیه نسبت به سائر ایوان‌ها کمتر و حدود ۳۰ سانتیمتر بود و در طول ورودی دیواری حدود یک‌متری بنا شده بود که ارتفاع این ديوار در سمت راست سقاخانه حدود نیم متر کوتاه‌تر بود طوری که براحتی هر شخصی می‌توانست وارد سقاخانه شود ⚜مرحوم علی‌جعفر مالواجردی با گرفتن شاخ‌های بُز فراری 🐐حیوان زبان بسته را از سقاخانه بیرون کشید این در حالی‌ که بقیه گوسفندان داخل حسینیه رسيده بودن و جلوی سقاخانه نظاره‌گر تنبیه آن بز توسط صاحب شان بودند ✍🏾القصه 🐐 بُز فراری به گله ملحق می‌شود و گوسفندان از سمت بازارچه 👈راهی خانه علی‌جعفر می‌شوند و همولایتی مان حواسش را بیشتر جلب آن گوسفند می‌کند که دوباره‌ از گله جدا نشود 🐑🐐گوسفندان به خانه‌ می‌رسند همسر علی‌جعفر که از دقایقی قبل منتظر ورود شوهرش با گله کوچک‌شان بود ✨درب خانه‌ را گشوده و خودش در آن‌ طرف مسیر کوچه ایستاده بود تا گوسفندان به داخل خانه بروند وی با دیدن علی‌جعفر مشغول احوالپرسی می‌شوند که ⁉️چرا امروز دیر کردی؟ 🔰همولایتی ما در پاسخ سوال همسرش در حال گفتن قضیه فرار بُز و رفتن به داخل سقاخانه بود که 🐐 بار دیگر آن گوسفند در درگاه خانه سر بر می‌گرداند و این بار از کنار صاحبش به همان سمتی که آمده‌ بود 👈 می‌کند و همولایتی مان سخنش را با همسرش قطع کرده‌ 👟 را بَر می‌کشد و به دنبال بز فراری 🏃 با عجله تمام طی طريق می‌کند تا به حسینیه می‌رسد و این بار بيشتر متعجب می‌شود ⁉️خدايا این گوسفند در خانه منتظر مادرش هست که به او شیر دهد ❗️بقیه بزها و میش‌ها از حسینیه تا خانه 🐑برای اینکه به بچه‌های شان دهند 🦙سراسیمه و با عجله خودشان را به خانه‌ رساندند 🐑و برای رفتن به داخل آبشا هم‌دیگر را می‌دادند 💠یارالعجب این حیوان از این سقاخانه چه می‌خواهد؟ هدفش چیست؟ 💫اینجا بود که علی‌جعفر با خودش گفت : این گوسفند مال امام‌حسین عليه‌السلام هست و دیگر مال من نيست ✍🏾نقل کرده‌اند : چند ماهی تا ماه محرم‌ آن سال باقی مانده بود و علی‌جعفر برای آن گوسفند آب و علوفه به کنار سقاخانه حسینیه می‌آورد و اهالی روستا از بز می‌دوشیدند و شیرش را به هر مریضی که می‌دادند شفابخش بوده‌ است ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡1⃣ مطالبی کوتاه پیرامون برجسته ⚜مرحوم زنده‌یاد ✍مرحوم شادروان حاج‌عباس نیکبخت فرزند حسین اسماعیل معروف‌به "حاج‌عباس‌پتوئی" 👇به‌همراه مرحوم شادروان حاج‌ابراهیم نیکبخت فرزند کربلائی‌حسین علی حسین معروف به "حاج‌ابراهیم‌قلی" 👇و مرحومه مغفوره حاجیه‌خانم‌فاطمه‌صادقی فرزند قاسم محمد علی قاسم علی کرمانی معروف‌به "فاطمه‌قاسم" 👇 🔴 دوره قانونی 🔴 شورای اسلامی مالواجرد 👇در 👈اسفندماه ۱۳۷۷ می‌باشند 👇که 💯آقای حاج‌عباس نیکبخت با کسب ۴۹۶ رای 💯 میزان رای را 💯 نمودند 👇که 👈تاکنون طی شش دوره انتخابات شوراها ❌ از اعضای شورای اسلامی مالواجرد 🟣این میزان رای را نتوانسته کسب نماید ⚜مرحوم حاج‌عباس نیکبخت علاوه بر شورای اسلامی مالواجرد شورای جرقویه علیا بودند 🔰در ذيل بخشی از نامه‌ای که آقای حاج‌عباس نیکبخت تهیه و ممهور به مهر و امضای اعضای شوراهای اسلامی روستاهای منطقه شده که در سفر رئیس‌جمهور وقت آقای که به اصفهان داشتند تقدیم گردیده است، را آورده‌ایم 📡
📡🔴مطالبی پیرامون آشنائی با 🌹 🌹 5⃣ 💫 و و از مالواجرد بودند در آن روزگار حاج‌میرزاحسین آبادی بود 🔰عبدالباقی، میرزامهدی و سکينه‌خانم 👈از فرزندان (خان‌مالواجرد) 👇و 👈میرزاحبیب، میرزاحسن، رقیه‌خانم و سکينه‌خانم فرزندان میرزاصادق می‌باشند 🔴 با 🔴 ازدواج کرده 🔹پسر بزرگ ایشان 🔹 (نایب) با دخترعمویش 🔹 ازدواج کرده‌است 🔸آقايان : خسرو، رضا و حسین مهدی‌پور پسران این زوج آسمانی‌شده و فرزندان این عزیزان همولایتی نوه‌های ایشان می‌باشند 🔹 پسر دوم میرزامهدی‌میرزاحسین و رقیه‌میرزاصادق با نام‌خانوادگی ساکن اصفهان بوده و هم‌اکنون نوادگان این زوج در اصفهان زندگی می‌کنند 🔷 پسر سوم میرزامهدی‌میرزاحسین و رقیه‌میرزاصادق با نام‌خانوادگی کارمند بانک‌ملی و در تهران زندگی می‌کرد درحال حاضر فرزندان آن مرحوم در کرج و تهران ساکن هستند 🔴 قبل از ازدواج با عباسعلی شیخ‌الاسلام ازدواج کرده و پسری به‌نام داشته ظاهرا مدتی بعد از ازدواج با مرحوم شیخ‌الاسلام علیرضا از دار دنیا می‌رود بنابه فرمایش آقای حاج‌رضانیکبخت (حاج‌رضامرتضی) مرحوم آقاحسن ملاعباسعلی شیخ‌الاسلام در حدود نیم‌قرن پيش برای زیارت اهل‌دیار از اصفهان به مالواجرد که می‌آمد علاوه‌بر فاتحه بر مزار پدرش مرحوم شیخ‌الاسلام داخل 🔸بر سنگ‌مزاری که در محوطه آرامستان و متعلق به برادر ناتنی او (علیرضا) بود می‌خواند 🔴 همسر حاج‌میرزامحمدعلی ملاعباس حاج‌قاسم ملاحسن می‌باشد فرزندان و نوه‌های مرحومان : حاج‌حسین‌میرزامحولی حاج‌رضامیرزامحولی از نوادگان زوج نامبرده می‌باشند 🔴 پدربزرگ جناب آقای حاج‌رضانیکبخت مشهور به می‌باشد ایشان : بسیجی رزمنده دوران دفاع مقدس عضو کميته انقلاب در مالواجرد عضو شورای اسلامی روستا در دهه‌های شصت و هفتاد و هم‌اکنون در ابتدای مسیر سرچشمه به محله پائین مغازه‌ خواربارفروشی دارند 🟣ایشان در شناسائی و معرفی اجدادشان همکاری صمیمانه‌ای با ما داشته‌اند ✨ پس‌ از گذراندن دوره اجباری با دختری به‌ نام که ساکن محله باب‌الدشت اصفهان بوده‌ ازدواج می‌کند 👈بعدها نام و نام‌خانوادگی همسر آقامحمد به‌نام محترم صادقی تغییر داده‌ شده‌ است 💫حاصل زندگی این زوج آسمانی‌شده ۶ پسر و ۴ دختر به‌نام‌های : مریم، گل‌اندام، آزاد، پروين فرهاد، بابک، آذر، فرامرز، مرداویج و مازيار می‌باشد نیز ازدواج کرد اما بنابه دلائلی که در ذیل گفته‌ایم صاحب فرزندی نشد و فقط را باتفاق همسرش بزرگ کرده‌اند مرحوم محمد صادق مالواجرد باتفاق خانواده‌اش از اوائل دهه‌ی سی تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی شرایط بسیار سختی را گذراندند آقامحمدعباسعلی شیخ‌الاسلام آن زمان از اعضای یک حزب سیاسی در اصفهان بود که علیه رژيم پهلوی مبارزه می‌کردند ✍ایشان به‌همراه گروهی از مبارزان سیاسی دستگیر شده به تهران منتقل شدند و مدتی را در تهران زندانی بودند رژیم پهلوی که حکم اعدام برای آقامحمد و برادرش آقاحسن در نظر گرفته بود 👈با یک درجه تخفيف این دو برادر را با فاصله بسیار زیاد از همدیگر شدند آقاحسن را به جزیزه خارک فرستادند او مدت ۱۵ سال در آن جزیزه دورافتاده تبعید بود به‌نقل از برادر زادگانش علت بچه‌دار نشدن آقاحسن بخاطر شکنجه‌های ساواک بوده‌ است ✍حکومت پهلوی پدربزرگ وزیر محترم راه و شهرسازی را ابتدا به تبعید می‌کند سپس از آنجا به‌ترتیب به شهرهای بروجرد، کرمانشاه و دهستان آبشینه همدان تبعید کردند ✍خانواده‌ ایشان به‌همراه آقامحمد در زندگی را به سختی گذرانده‌اند به‌ همین دلیل محل تولد فرزندان آقامحمدصادق مالواجرد متفاوت است 👇به‌نقل از آقای فرامرز صادق مالواجرد : 🔹مریم، گل‌اندام و آزاد در اصفهان 🔹فرهاد در کرمانشاه 🔹پروين و شهید بابک در تهران 🔹آذر در بروجرد 🔹فرامرز، مرداویج و مازيار در همدان به‌ دنیا آمده‌اند 👇ادامه دارد... ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡🛖ضرورت احداث و کندن در 📜در گذشته‌های نه چندان دور سبک و روش زندگی ما 🛖امکاناتی را پیرامون ما گذاشته بود که امروزه شاید در خاطره‌ها بشود دورنمائی از آن را حس کرد. 🛕تیرینه آسیاب آبی و نگاه به چرخش سنگ سنگین دوّار همان آسیاب و آردشدن گندم‌ها 🌅یا کمی آن طرف‌تر منظره‌ی عصر و دختران نوجوانی که پس از کار روزانه و قالی و رفت‌ورو 🏺کوزه بر دوش در گروه‌های دو سه‌نفره با شیطنت‌های کودکانشان زیباتر می‌شدند 🌄یا سحرگاهی که خورشید نخستین خط سفیدش سمت افق پهن می‌کرد ✍گروهی را می‌دیدی که با طناف و سازو و تیشه و تنگی سِفِری برای جمع‌آوری هیزم راهی بیابان می‌شدند 👈از بیابان اسم بردیم بیابان آن روزگار جائی با دارائی‌های خودش بود که نسل امروز از دیدن آن محروم هست. 🌆ساخت و سازها 🌃گسترش و پیوستگی تقریبی شهرها به هم 🌉این سازه‌ها و دکل‌ها که همه‌جا تقریباً حضور دارند 🏎و این ماشین‌های تندرو ⭐️فهمیدن و درک و حس آن شگفتی و عظمت بیابان را سخت کرده‌است 🪦آن روزگار آبادی‌ها مثل یک دانه ی ارزن یا لپه بر صفحه گسترده و بی‌انتهای بیابان بود. 🔮امروزه دیگر واژه‌ی ‌بیابان مرگ شدن به تاریخ پیوسته است و قصه‌های 😈 غول بیابان و 👻دوال پا خودش قصه‌ای شده که کمتر کسی به‌یاد می‌آورد ✍امروزه محل کار و کسب معمولاً چهار دیوار و سقفی و دری و صندلی و 💡نور مصنوعی لامپ یا نهایتا پنجره‌ای رو به دیوار دارد آن هم دیواری از آجر یا سنگ. 🪦اما ما از روزهائی می‌گوئیم که بستر کار و تلاش دامنه صحرا و گستره و وسعت بیابان بود. از روزهائی حرف میزنیم که 💎 👇با 🐴 👈راهی بیابان می‌شدند بیابانی وسیع که چشم‌اندازش سراب بود. سراب نشان کاذب آب برای تشنه در دوردست‌های بیابان است که هرچه به طرفش می‌رود دورتر می‌شود. ✍این اتفاق زمانی می‌افتد که کوزه‌ی سِفِری دیگر قطره‌ای آب نداشته باشد 💎مرد تشنه می‌شود اما هنوز ماموریتش را به پایان نبرده است 👇ادامه مطلب فرداشب... ✅ 📡 @paborjemalvajerd
📡🪐مطالبی از بخش 💐با نزدیک شدن به نیمه‌شعبان میخام در خصوص جشن‌های نیمه‌ی شعبان دهه‌ی ۵۰ را در روستا براتون بنویسم. 💫یادش بخیر 💠حسینیه‌ی قدیم مالواجرد را... 🔴٣سه دروازه داشت. از سمت کوچه‌ی مسجد جامع که وارد میشدیم دقیقا بعداز گذری که به‌سمت محله پائین می‌رفت ایوانی بود که به آن سقاخانه می‌گفتند. 🕌خود حسینیه معنویت خاصی داشت که هر رهگذری چه در شب و چه در روز وارد آن میشد، ناخوداگاه بر امام‌حسین (ع) سلام میداد. 🔸سقاخانه ی حسینیه معنویت بیشتری نسبت به خود حسینیه داشت کنار ایوان سقاخانه در جوار منزل مرحوم حاج‌عباسعلی حاج‌حسین ایوان دیگری بود که 👑کدخدا و اطرافیانش در زمان اجرای تعزیه در آن مینشستند. 🔴در طرف ضلع غربی حسینیه بعد از این ایوانی که عرض شد تا دروازه سنگی، 🔴ایوانی وجود نداشت. 🔴بعداز دروازه سنگی، یک ایوان و در ضلع شمالی فقط دو ایوان بود که در اولی آن سمت منزل مرحوم جابر نخل را گذاشته بودند و ایوان بعدی هم در انتهای آن، انبار نگهداری وسایل تعزیه‌خوانی بود. و کنار آن هم یه دکه ای دراز بود که وسایل جنگی تعزیه‌خوانی از جمله شمشیر و سپر و از این قبیل را نگهداری میکردند. 🌐دروازه‌ی ورودی از محله بالا را چل قران (چهل قران) میگفتند که کنار آن در سمت چپ مسجد جامع بود و در آن سمت هم دو ایوان وجود داشت که در وسط این ایوان‌ها راچونه ای (راه پله) بود که از داخل حسینیه به پشت‌بام مسجد جامع و ایوان‌های اطراف حسینیه راه داشت 👈 که در موقع اجرای تعزیه، بعضی از اهالی به پشت‌بام میرفتند و از بالا بر اجرای تعزیه نظاره‌گر بودند. 🔴در ضلع شرقی حسینیه در کنار گذر محله پائین برج مرحوم حاجی‌جابر بود و در وسط ضلع غربی هم برج دیگری وجود داشت که به آن، برج جابر میگفتند و در تعزیه شهادت حضرت مسلم (ع) تعزیه‌خوان نقش مسلم را به بالای آن میبردند، و با طناب وی را از آن برج به پائین آويزان کرده سپس تا زمین هدایت میکردند. 🔴بگذریم... مشخصات حسینیه را به این دلیل بیان کردم تا ذهن‌ها را خوب متوجه‌ی موقعیت آن مکان مقدس کرده باشم، تا ببینیم در دهه‌ی پنجاه با وجود امکانات بسیار اندک، چگونه اهالی روستا به استقبال 💐 میلاد باسعادت 💐 امام‌زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف میرفتند. ✍حدود ده روز مانده به نیمه‌ی شعبان کل حسینیه را آب و جارو میکردند. بیشتر اعضای هيئت متوسلین به قمربنی هاشم(ع) جمع می‌شدند و کارهای مربوط به زدن طاق نصرت را در حسینیه تقسیم میکردند. 🔴 آنها میبایستی همه‌ی در دیوار و ایوان‌های حسینیه را با نصب فرشهایی که از اهالی روستا میگرفتند، تزیین کنند. 💐راستی یادم رفت بگم در وسط حسینیه یک عمارت گردی به قطر حدود سه متر بود که به آن کُپی حسینیه میگفتند. 🔷و تعزیه‌خوان‌ها موقع اجرای نقش، دور آن میگشتند. 🔶کُپی حسینیه دری در جهت شمال آن داشت که مقداری از وسایل تعزیه‌خوانی مثل صندلی، طبل و امثال این ها در داخل آن بود. 🌷در زمان جشن نیمه‌ی شعبان دیوارهای بیرونی کپی حسینیه را نیز با فرش تزیین میکردند... 🌷اجازه دهید ادامه‌ی چگونگی تزیین حسینیه و مراسم جشن نیمه‌ی شعبان را فردا به عرض برسانم. پس تا فردا خدایارویاورتان باد 📡 @paborjemalvajerd