😍سال نو مبارک🌺🌺🌺
ان شاالله به برکت ماه رمضان پر از برکت باشه سالتون...🤲🏻🤲🏻🤲🏻
ان شاالله که زندگیتون و قدم هاتون در این سال در راه و مسیر امام زمان عجل الله تعالی فرج الشریف باشه
و امام زمان ازتون رضایت کامل داشته باشند🤲🏻🤲🏻😍
ان شاالله مسیرمون به سمت تمدن اسلامی در این سال سرعت بگیره و ان شاالله هر مسئولی نالایق هست سایه اش از سر کشور و مردم و اسلام و انقلاب کم بشه... و جاشو مسئول لایق و انقلابی و مومن و درجه یک بگیره..🤲🏻💪🏻
ان شاالله خدا به اون مسئولینی که مومن و انقلابی و دغدغه مند هستند توانایی انجام کارهای درست رو همه جوره بده...🤲🏻❤️
پسر بهاری... 🌿🌱☘️🌹🌷🌸فکر نکنید فقط به دخترها توجه داریم😁
#اختصاصی
👆🏻
بازم #زوج_بهاری ❤️
می بینید چقدر رنگی رنگی ان!😍🌺☘️🌹🌷
-حالا چرا چشماتو بستی موقع عکس؟
+خودت چرا چشماتو بستی!؟👀
-اِ از کجا فهمیدی من چشمامو بستم!؟😮
+از همون جا که تو فهمیدی من چشمامو بستم😁
-اینا همه اش کار دله... میگن دل به دل راه داره😁😍
+اما دل من به دل شما راه نداره، اتوبان داره :))✌🏻😁❤️
👆🏻👆🏻#عاشقانه_ها
شب قدر
برای ظهور آقا امام زمان بیشتر از هر چیزی دعا کنیم
برای در راه حق موندن برای هم دعا کنیم...🤲🏻
تقدیر یکسالمون داره در این شب ها بسته میشه...
همه ی این زندگی رو خدا به ما داده که به خودش برسیم... زیر سایه اولیایی که بهمون هدیه کرده... همه ی این زندگی...از زن و شوهر و بچه و مادر و پدر و خواهر و برادر و ...مال و ثروت و اعتبار و آبرو برای همینه... برای اینکه مسیر خدا رو طی کنیم...
زندگی و روزمرگی حافظه مون و پاک نکنه از هدف اصلی... التماس دعا برای همه مومنین و مسلمین و مستضعفین...از مردم فلسطین تا...
👆🏻
21.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑انیمیشن طنز "اقناع دزدها"
تلوزیون گفته دیگه دزدها رو دستگیر نمی کنن بلکه قانعشون میکنن تا دزدی نکنن...!😐
انیمیشنی که خیلی چیزها رو از گرفتن اقتدار پلیس تا استدلال های صورتی نشون میده!😁😎
این انیمیشن با الهام از سخنان شهید بهشتی در مورد جلوگیری قانونی از بی حجابی ساخته شده است.
ببینید و نشر دهید!
#اختصاصی
👆🏻https://eitaa.com/sedaye_irani
نقاش خونه
🛑انیمیشن طنز "اقناع دزدها" تلوزیون گفته دیگه دزدها رو دستگیر نمی کنن بلکه قانعشون میکنن تا دزدی نک
این با انیمیشن های قبلی فرق داره
از این نظر که طنزه
و کلا گرافیک و طراحی شخصیتش هم متناسب با طنز بودنش کاملا متفاوته...
چند روز طول کشید تا ساخته بشه، امیدوارم ببینید و نشر دهید...
این انیمیشن هم بدون نرم افزار انیمیشن و به صورت فریم به فریم در فتوشاپ و فیلمورا ساخته شده.
ان شاالله دعا کنید بازم از این انیمیشن ها بسازم...
👆🏻
و اینک زرشک خانوم❤️😍
زرشک خانوم رو چندسال قبل کشیدم ...
اون وقتا خیلی به نقاشی دیجیتال علاقه داشتم و دوست داشتم انیمیشن بسازم ولی مهارتی نداشتم... اما دلم میخواست که شخصیت های کارتونی با عناصر مختلف بکشم، مثلا با خوراکی های ایرانی... به دلیل برخی فعالیت هام تصمیم گرفتم اولین شخصیت کارتونی مرتبط با خوردنی جاتی که میسازم زرشک خانوم باشه... و همین شد که نشستم فکر کردم شکل و شمایلش چطوری باشه... نهایتا به این زرشک های روی سرش و چادرش رسیدم که خوب معرف این شخصیت باشه...
وقتی که نسخه اول زرشک خانوم رو کشیدم نه نقاشی دیجیتال بلد بودم(الانم هنوز در حال آموختن و آزمون و خطا هستم) نه قلم نوری داشتم... روی کاغذ کشیدمش و بعد هم بردمش تو فتوشاپ مثل وقتی که داریم با مدادرنگی نقاشی رنگ می کنیم رنگش کردم با فتوشاپ...اصلا از تکنیک های نقاشی دیجیتال و ابزارهای فتوشاپ هم چیزی نمیدونستم...
خوب نسخه اولیه ایرادداشت ولی خیلی دوسش داشتم... و همون وقتا هم به شیوه فریم در فریم باهاش انیمیشن ساختم... بعدها وقتی قلم نوری گرفتم یه دور رنگ آمیزیش کردم بهتر بشه اما بازم ایراداتش باقی بود...
بالاخره این چند وقت اخیر نشستم یه نسخه جدید ازش کشیدم که این شد نتیجه اش... و ان شاالله بتونیم با زرشک خانوم کارهای جذاب و خوبی بسازیم...
👆🏻👆🏻#اختصاصی #زرشک_خانوم
دیکته
ته مداد را زیر دندان میجوید، مادر با شیرازه کتاب به سرش زد:
_ انقدر اون وامونده رو نکن تو حلقت! بنویس ثریا!
نوشت "سریا".
فردا امتحان ترم دوم دیکته داشت. مادر داشت به او دیکته میگفت و بیشتر از آن درگوشیاش فیلم میدید. منتظر ماند. مادر چیزی نگفت.
گوشه لباس مادر را کشید. مادر بعد از ثانیهای سرش را از رویگوشی بلند کرد و به کتاب فارسی نگاه کرد:
_ بنویس! "پر تلاش"
نوشت "پر تلاش".
پدر آمد و روی مبل نشست و تلویزیون را روشن کرد. از این شبکه به آن شبکه رفت. از روی شبکه پویا رد شد. از گوشهی چشم به تلویزیون نگاه کرد. دوباره ته مداد را در دهانش گذاشت و جوید. مادر تشر زد:
_ بنویس دیگه! "وزنهبردار".
نوشت "وزن بردار".
سر مادر دوباره رفت در گوشی و خیره شد به صفحه اینستاگرام. پدر روی شبکه خبر ماند. اخبار ساعت شانزده شروع شد. سفر رئیس جمهور به شهرشان را گزارش میداد، ماشین رییس جمهور در میان جمعیت زیادی بود. او از پنجرهایروی سقف بیرون آمده بود و برای مردم دست تکان میداد و کاغذهایی را از دست مردم میگرفت. ماشین وجب به وجب حرکت میکرد. توجه پسر ناخواسته به تصویر تلویزیون جلب شد، پشت سر جمعیت تابلوی یک مغازه را دید، برایش آشنا بود. فستفودی بود که همیشه در آن پیتزا و ساندویچ میخوردند.
به وجد آمد، ته مداد را از دهانش درآورد. لباس مادر را با هیجان کشید و تکان داد:
_ مامان! این فست فوده. این فست فوده.
مادر سرش را از رویگوشی بلند کرد. دست پسر را پس زد و لباسش را صاف و صوف کرد: _تو چرا نمینویسی؟ بنویس...
نگاه مادر روی صفحه تلویزیون رفت، چهره درهم کشید:
_ خدا بکشتش! بهرام کانالو عوض کن!
پسر نوشت "خدا بکشتش! بهرام کانال...
نمیدانست "عوض" را چطور بنویسید، دوباره، لباس مادر را کشید:
_ مامان عوض رو چطوری مینویسن؟
مادر نگاهش را از صفحه تلویزیون روی صفحه دفتر آورد و زد زیر خنده:
_ چی نوشتی بچه؟ بهرام ببین! نوشتهخدا بکشتش!
بابا هم زد زیر خنده:
_ نگران نباش! این تا مارو نکشه نمیمیره. همش ادا اطواره این کارا، دریغ از یه پیشرفت! خونمونو کرده تو شیشه. اومده سفر!
پسر ترسید. دوباره ته مداد را زیر دندان فشرد. این بار سختتر.
***
تشنه بود. بس که در حیاط دنبال توپ دویده بود. بعد از تمام شدن امتحانا هر روز در حیاط بازی میکرد. در آسانسور باز شد. رفت طرف خانه. زنگ را فشرد. کسی نیامد. برای آنکه حوصلهاش سر نرود شمرد، به شصت و دو رسید که مادر آمد. باز گوشی دستش بود. توپ به دست رفت دم یخچال ساید بای ساید. تند تند آب خورد. بابا آمد روی مبل نشست. تلویزیون را روشن کرد. دوباره از این شبکه به آن شبکه رفت. پسر دوباره سمت در رفت. خواست در را باز کند که ناگهان بابا سیخ سر جایش نشست و بلند گفت:
_ مهناز ببین!
مادر سرش را از روی گوشی بلند کرد:
_ چی شده؟
_ هلی کوپتر رییس جمهور سقوط کرده.
_ مرده؟
_ آره!
توپ از دست پسر افتاد قدمی جلو آمد و به صفحه تلویزیون خیره شد.
_ برو اون ور بچه!
پسر توجهی به اعتراض پدر نکرد، چشم ریز کرد. داشت تیتر خبر را با زحمت میخواند:
_ رئیس... رئیس...، جم...جم...هور...جمهور ایران بعد از اف...افتتاح سد و در راه باز... باز...گشت دچاررر ساااا...سااان...سانحه شد و به ش...شهااااا...دت رسید.
پسر رو به پدر کرد:
_ بابا مگر نگفتی مارو میکشه بعد میمیره؟
پدر به دهان پسر خیره ماند. پشت دستش را گاز گرفت.
فاطمه جعفری
👆🏻