eitaa logo
پاک‌نویس
101 دنبال‌کننده
23 عکس
6 ویدیو
0 فایل
اشعار و نوشته‌های پژمان اصلانی #کمی_شاعر/ #کمی_پزشک
مشاهده در ایتا
دانلود
(سلام‌الله علیها) بر تارک امیرِ جهان، تاجِ نرجس است دریا دُچارِ چادرِ مَوّاجِ نرجس است "سیمرغِ وَهم را نبُوَد قُوَّتِ عروج"* تا آن بلندجای که معراجِ نرجس است هر ذره‌ای برای رسیدن به آفتاب در سیر خود هرآیِنه** مُحتاجِ نرجس است نور است و رستگاریِ جاوید و سَروری دنیایی از شکوه به هر واجِ "ن-ر-ج-س" است حق با علی و سینه‌ی من میزبان اوست این سربدارِ سوخته، حلّاجِ نرجس است*** *مصرعی از یکی از ابیات حافظ: سیمرغ وَهم را نبود قوّت عروج آنجا که بازِ همّت او سازَد آشیان **هرآینه: حتماً، قطعاً ***اشاره به حدیث نبوی که "علیُُ مع‌الحق و الحق مع علی" و داستان حلاجِ "انا‌الحق‌گو" که به دار آویخته شد و در نهایت سوزانده و خاکستر شد. @pak_nevis
گفتی که کیست عشق؟ از آن لحظه تا کنون... عالم پُر است از نَفَحاتِ* "بَلای"من** غرقم کن و بگیر در آغوشِ آبی‌ات دریای لاجوردیِ بی‌انتهای من! *نفحات: بوی خوش و فراگیر ** آیه‌ی ۱۷۲ از سوره‌ی اعراف: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِينَ. و هنگامی را که پروردگارت از پشت بنی آدم نسلشان را پدید آورد، و آنان را بر خودشان گواه گرفت که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنها گفتند: آری، گواهی دادیم. تا روز قیامت نگوییدما از این حقیقت بی خبر بودیم. @pak_nevis
پاک‌نویس
گفتی که کیست عشق؟ از آن لحظه تا کنون... عالم پُر است از نَفَحاتِ* "بَلای"من** غرقم کن و بگیر در آغو
در یک گروه هنری، این شعر را به اشتراک گذاشتم. در جوابش شاعر عزیز حسین عباسی‌فر(متخلص به دلآوار) این بیت را نوشتند: کشتی‌شکست‌خورده منم در بلای تو یا من هَرَبتُ منک الی کربلای تو... و بنده هم در جواب به شعر ایشان و با توجه به محتوای آن سرودم: "ما را ز گَرد این دشت عزمی‌است رو به دریا"* ترسی ندارم از موج چون ناخدا حسین است از خاک و آتش خلق، آبی نمی‌شود گرم راه گریزِ جان‌ها فرَّ اِلی حسین** است *مصراعی از یک بیت بیدل دهلوی: ما را ز گَرد این دشت‌ عزمی‌است رو به‌ دریا پرکهنه شد تیمم اکنون وضو به دریا **جمله‌ای از امام جواد(ع) در پاسخ به جوانی که از روزگار و اهلش گلایه می‌کرد: فرَّ الی الحسین(به سوی حسین بگریز)
نور را بر لشکر خفّاش تاباندی چرا؟ شاهِ شب را با رُخِ مهتاب، ترساندی چرا؟ آمدی تا آب را سیر از لبان خود کنی قلب اقیانوس را هربار لرزاندی چرا؟ گفت دست از من مدار و جرعه‌‌نوشم کن کریم! آب را از درگه مِهر خودت راندی چرا؟ تا خسوفِ سُرخ را مِهمان شب‌هایم کنی... گیسوی خون را به روی ماه افشاندی چرا؟ @pak_nevis
در باب لزوم احیای قانون 🔹فریده دیبا در خاطراتش در این باره می گوید:« روی هم رفته در دروان نخست وزیری هویدا دو پدیده در مملکت ایران چشمگیر شد: یکی همجنس‌گرایی و دیگری افزایش بهایی‌گری. شاه در مورد همجنس‌گرایی هویدا حساسیتی نشان نمی‌داد. تنها آدمی که آشکارا با هویدا برخورد می کرد و در انظار عمومی به او فحشهای ناموسی می داد و نقطه ضعف او (همجنس‌گرا بودن) را با کلمات و عبارات سخیف فاش می گفت آقای اردشیر زاهدی بود.» 🔹بهتر است مخاطبین عزیز، علت طلاق همسر هویدا(فریده امامی) را از وی در موتورهای جستجوگر مثل گوگل جستجو کنند. چرا که شانِ این کانال که مزیّن به اشعار اهل بیت(علیهم‌السّلام) است، اجلّ از آن است که در آن به این مباحث اشاره شود. 🔹به هرحال از جناب زیباکلام( دانش‌آموخته‌ی دانشگاه برادفورد انگلستان و استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران!) باید پرسید که وقتی می‌گوید "هرچه تاریخ پهلوی را مطالعه کردم" و در لحنش هم صدها قسم سنگین حضرت عباس مستتر است...دقیقا این حرف‌ها را که صد من آن یک غاز هم نمی‌ارزد ؟ پ.ن: تصویر دوم، گزارش محرمانه‌ی ساواک از خرج‌های سنگین فقط یک مهمانی امیرعباس هویداست. از این دست مدارک زیاد است که تنها به یکی از هزار بسنده کرده‌ایم. @pak_nevis
؛ گذار از اومانیسم به پُست اومانیسم و یادبود چارلی کرک مخاطبینی که کودکی خود را در دهه‌ی شصت یا اوایل دهه‌ی هفتاد گذرانده‌اند احتمالا به خاطر دارند که آن زمان که اثری از بازی‌های کامپیوتری نبود، یکی از سرگرمی‌های ما این بود که یک درب فلزی نوشابه‌ را برمی‌داشتیم و دوتا سوراخ روی آن ایجاد می‌کردیم و از آن سوراخ‌ها نخ رد می‌کردیم. بعد این نخ‌ها را می‌تاباندیم و هر طرف آن را دور یک انگشت از دو دستمان می‌چرخاندیم. بعد نخ را از دو طرف می‌کشیدیم و این درب نوشابه با صدای خوشایندی می‌چرخید. گاهی یک طرف را ضعیف‌تر می‌کشیدیم و نتیجه‌اش این می‌شد که درب نوشابه به آن سمت می‌لغزید. شاید برای بچه‌های امروزی عجیب باشد ولی همین کار ساعت‌ها ما را سرگرم می‌کرد. این مثال آشنا و اصطلاحاً نوستالژیک را برای این زدم که عرض کنم انسان در جامعه‌ی مدرن، همواره بین توده‌ی متشکل از هم‌نوعانش یعنی "ملت" و گروه غالب یعنی "دولت" مثل آن درب نوشابه در رفت و آمد است. این وسط یک حرکت وضعیِ چرخشی هم دارد که همان مشغولیت‌های زندگی مادی شخصی خود اوست. دولت برای اینکه نخ متصل به ملت پاره نشود، باید تمهیداتی بیندیشد تا او را چه محسوس و چه نامحسوس در سیطره‌ی خود نگه دارد. گاهی دولت-خدای نکرده- کمونیستی است و از آن توقع می‌رود که این فردِ در حرکت و فرار را با ایده‌‌های جمعی نگه دارد. لذا "سازمان‌های مردم نهاد" یا "NGO" راه می‌اندازد که نخی میان "دست" قدرت و "درب نوشابه‌ی" ملت باشد: خلق-گروهِ واسط-دولت @pak_nevis
پاک‌نویس
گاهی نیز حکومت- زبانم لال- لیبرال سرمایه‌داری است که ذهنیتش فردگرا و یا -به تعبیر فرنگی‌اش- اومانیستی است و برای همراه کردن ملت و پاره نشدن نخ تسلط بر آن، از "فردی" استفاده می‌کند که قبلش او را به عنوان الگو باد کرده باشد و در چشم تک‌تک مردمش فرو کرده باشد و بعد خواسته‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خود را بوسیله‌ی سبک زندگی و سخنان وی به فرد فردِ جامعه حقنه کند و مردم نیز این نخ نامریی را بگیرند و آن کنند که دولت در کوتاه مدت و بلندمدت می‌خواهد: ملت-فرد واسط- دولت حالا اگر حکومت اسلامی و شیعه باشد چه؟ آن نخی که دولت را به ملت وصل می‌کند و هردو را در جهت مقاصد دولت هماهنگ و همراه می‌کند چیست؟ تجربه‌ی این چند سال نشان داده است که عاملی که باعث همدلی حاکم و مردم می‌شود، یک عنصر الهی و قدرتمند به نام " شهید" است. هرگاه بواسطه‌ی خدعه‌ی دشمن یا خیانت نفوذی‌های داخلی‌اش میان ملت و دولت اسلامی شکافی نسبتا عمیق در حال شکل‌گیری بوده‌است، خداوند بوسیله‌ی "شهید" این شکاف را پُر و دولت و ملت را همراه و همدل و همزبان و هم‌مسیر کرده است: حاکم-شهید-ملت از آنجا که هرچیز ارزشمندی در جهان، نسخه‌ی بدلی نیز دارد، اومانیسم هوشیار غرب از ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ و بعد از آن کشته‌سازی عظیم، در فواصلی سعی کرده است با گذار به سمت پست اومانیسم و ملحوظ کردن معنویت و استفاده از عنصر "داغ" جمعی، سلبریتی‌های نوینی را به جهان عرضه کند که من نام آن‌ها را "سلبریتی خونین" می‌گذارم. سلبریتی‌ای که همان روند فربه‌سازی را از طریق رسانه‌ها طی کرده است و وجهه‌ای مثبت در میان ملت یافته است و در آخر به جای اینکه تاریخ انقضایش بواسطه‌ی مرگ بر اثر مصرف مواد مخدر نامرغوب و یا خودکشی تمام شود، از مرگش نیز به نفع خواسته‌های استیلاطلبانه‌ی خود استفاده می‌کنند. به عبارتی سلبریتی‌های فردا، "سلبریتی‌های بدون دورریز" خواهند بود... مَخلص کلام اینکه: مَكَروا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيرُ الماكِرينَ... باید دید نقشه‌ی بعدی خداوند در این مسیر چه خواهد بود؟! @pak_nevis پ.ن: تصویر اول، عکسی در حاشیه‌ی مراسم یادبود چارلی کرک. تصویر دوم، فرفره‌ی نوستالژیک دهه‌ی شصت
در ستایش نمی‌دانم که گَرد این حرف‌ها قرار است به دامن چه کسی بنشیند و چه کسانی را آزرده‌خاطر کند.... راست و حسینی‌اش، من نه اقتصاد می‌دانم و نه به دلیل سختی و پیچیدگی مباحثش جرات دارم به آن نزدیک شوم. ولی اینقدر می‌دانم که آدمیزاد از نوع ایرانی‌اش اگر فقط خانه داشته باشد و سر هر ماه فشار خون و ضربان قلب و کلسترول و اوره‌اش بابت پرداخت اجاره‌خانه بالا و پایین نشود، با بقیه‌ی مخارجش می‌تواند کنار بیاید. کمتر می‌خورد و جمع‌تر می‌نشیند و شب را به روز و ماه را به سال می‌رساند. حالا ممکن است از یک طرف "فریدمن" و از طرف دیگر "مرحوم صدر" نظرشان بر درمان ریشه‌ای اقتصاد-آنطور که هرکدامشان فهم می‌کنند- باشد. ولی تا گوساله‌ی تئوری‌های اقتصادی و گیس و گیس‌کشی‌های طرفداران نظریات عریض و طویلش -دور از جنابتان- گاو شود، دل مردمانی که هر سال به واسطه‌ی افزایش بی‌قاعده‌ی اجاره‌بها با نیروی شدید گریز از مرکز به حواشی شهر رانده می‌شوند، آب و کباب می‌شود. حالا بروید دنبال آسیب‌شناسی اجتماعی و دلایل تغییر بافت جمعیتی و چه شد که اینگونه شد و کجای راه را اشتباه رفتیم که به اینجاها رسیدیم و... القصه...بیماری اقتصاد ما هرچه هست و سرطان و طاعونش هرچقدر ریشه دوانده باشد، تجویز یک "پتدین" یا "مورفین" برای کاهش درد این بیمار جای دوری نمی‌رود. والله هیچ‌جای دنیا برای کشف راه‌های درمانِ ریشه‌ای بیماری، بیمار بخت برگشته را رها نمی‌کنند که از درد به خود بپیچد. زیاده چه عرض کنم؟ "این چه ژاژ است و چه کفر است و فُشار؟! پنبه‌ای اندر دهان خود فشار!"
سلام سیده‌بانو! سلام حضرتِ خواهر سلام کوثر ثانی! سلام یاسِ مکرر! @pak_nevis
3.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من خودم بشدت اعتقاد دارم که باید از زبان روزمرّه‌ی ما "فرنگی‌زدایی" شود‌. به همین دلیل در تیم فرهنگستان ادب فارسی با کاپیتانی مادام‌العمر جناب حداد عادل هستم. البته که امثال بنده را در نیمکت ذخیره‌ی آن تیم هم راه نمی‌دهند ولی می‌توانم اَقَلَّش یار دوازدهم این تیم باشم. ولی شما که غریبه نیستید؛ الان بیش از حمایت و تشویق، نقدم می‌آید. مثل وقتی ک تیم ملی نتیجه نمی‌گیرد! به عنوان یک شاگرد، به این دوستانِ واژه‌گزین! عرض می‌کنم که شما استادِ اساتیدِ ما هستید و آدم رویش نمی‌شود حرفی بزند. ولی آخر خدا خیرتان بدهد....ما در کلاس درس شما آموخته‌ایم که واژه‌هایی که در محاوره به کار برده‌ می‌شوند، طبیعتا انرژی کمی از گوینده می‌گیرند. یعنی به صورت تکاملی، زبان عمومیِ جامعه، واژه‌هایی را ابتدا به دخترخواندگی و سپس دختری خود می‌پذیرد که اولا منظور را کامل برسانند، ثانیا سریع و بدون گیر و گور باشند. اینکه در یک واژه دوتا مصوّت بلند استفاده شود و دوتا صامت بعد از آن...یعنی گوینده باید دوبار دهان خود را باز کند و بعد از گشودنش و ادای واج "آ" ، ترمز کند و از ۱۰۰ کیلومتر در ساعت وقتی به واج "م" می‌رسد سرعت را به صفر برساند و دوباره "صفر تا صد" را پر کند "آآآآ" و باز در کسری از ثانیه سرعت را برساند به حدود ۳۰ یا ۲۰ روی "دال"! استادِ جان! از این واژه‌ها زیاد آمده و رفته و زبان هوشیار و زنده‌ی فارسی آنها را پس از مزمزه کردن، دور از جنابتان به سمت عدم تُف کرده است. عذرخواهم. شاید اگر خرج اردوی تیم را بیت‌المال نمی‌داد، مصدع نمی‌شدم. زیاده عرضی نیست @pak_nevis