هدایت شده از پنــــاهِ مــــن(:
آیدی برای اسمای قشنگتون:
@Dia8489
رفقا از فردا چله شروع میشه
اگر کسی میخواد شرکت کنه اسمشو لطف کنه بفرسته..
بعضیا میگن من کلا بلد نیستم بخونم زیارت عاشورا رو..
من یه صوت ازش میفرستم شما گوش کنید انگار خوندید(:
و اینکه شاید بعضیا ریپ باشن به این ناشناس اسمتونو بفرستین🌱
https://harfeto.timefriend.net/16872852656406
🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤
🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍
🤍🖤🤍🖤🤍🖤
🤍🖤🤍🖤🤍
🤍🖤🤍🖤
🤍🖤🤍
🤍🖤
🤍
#منمیترانیستم
پارتدو
با اینکه غذای مفصلی درست کرده بودم بدون ناراحتی با اون نشستم و نان و شیر خوردم. ان شب زینب رو به تک تک اعضای خانواده کرد و گفت از امشب به بعد اسم من زینبه از این به بعد به من میترا نگید. مادرم رویش را بوسید و به او تبریک گفت. شهلا و شهرام هم قول دادند که زینب صدایش کنند.
بعد از اگر بچه ها یا مادرم اشتباهی او را مسترا صدا میزدند جوابشان را نمیداد. انها هم مجبور می شدند اسم جدیدش را صدا کنند. من اسم میترا را خیلی زود از یاد بردم انگار که از روز اول اسمش زینب بود. همیشه آرزویم بود که کربلا را به خانه بیاورم و اسم تک تک بچه هایم بوی کربلا بدهد اما اختیاری از خودم نداشتم. به خاطر خوشحالی مادرم و رضایت شوهرم دم نمیزدم و حرف هایم را در دلم میریختم. زینب کاری کرد که من سال ها ارزویش را داشتم. با عشق او را زینب صدا می کردم. بلند صدایش میکردم تا اسم در خانه بپیچد. جعفر و مادرم هم مثل بقیه تسلیم خواسته او شدند. بین اسم های اصیل ایرانی بقیه ی بچه ها اسم زینب بلند شد و روی همه ی انها سایه انداخت. زینب یک بار دیگر مرا به کربلا گره زد من که نذر کرده ی امام حسین بودم و همه ی هستی ام را از او داشتم. اگر لطف و مرحمت امام حسین نبود مادرم تا همیشه ارزوی بچه دار شدن به دلش می ماند و کبری پا به این دنیا نمیگذاشت.
پایانفصلاول
✍به قلم:معصومه رامهرمزی