۶ آبان ۱۳۹۹
✨﷽✨
🌺امام عصر با چه زبانی با مردم زمان ظهور صحبت خواهد کرد؟!
🌿در پاسخ این سؤال به دو نکته باید توجه داشت:
1️⃣اولاً، امام براساس علم لدّنی، قادر به تکلم با هر زبانی است. مباحثه و محاجّه امام رضا علیهالسلام با سران علمای ادیان و مذاهب مختلف، مؤید این مطلب است؛ زیرا، امام رضا علیهالسلام با هر یک از جاثلیق، هربذ اکبر و نسناس رومی به زبان خودشان صحبت کردد[۱] و همین مطلب باعث رسوایی مأمون عباسی گردید.
از طرف دیگر، میدانیم که امامان از نور واحدند و وجود کمالی در یکی از آنان، حکایت از وجود همان کمال در دیگر ائمه است. از این جهت، امام زمان که خاتمالأوصیاوالأولیا است، قهراً، توانایی سخنگفتن و تکلم به هر زبانی را خواهد داشت.
در روایت آمده است: «امام زمان بعد از معرفی خود برای مردم، به خواندن کتب آسمانی میپردازد».[۲]
2️⃣ثانیاً، امام از وسائل و اسباب عادی برای پیشبرد اهداف الهی خویش استفاده خواهند کرد و لذا شاید بتوان گفت، اگر چه زبان رسمی امام عربی ـ که همان زبان قرآن است ـ خواهد بود، اما این زبان، در آن واحد، به وسیله دستگاههای ترجمه یا مترجمان، به زبانهای مختلف مردم دنیا، ترجمه خواهد شد و در نتیجه، همه اقوام و ملل، مخاطب سخنان امام خواهند بود.
📚۱.بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج۴۹، ص۱۷۵.
📚۲. همان، ج۵۳، ص۹.
💠 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💠
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
💟@pandrozane🇮🇷🥀
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
۶ آبان ۱۳۹۹
۷ آبان ۱۳۹۹
۷ آبان ۱۳۹۹
✨﷽✨
🌺چرا هر رکعت نماز دو سجده دارد❓
🌿از امام على(ع) از فلسفه سجده اول سؤال شد، حضرت فرمود: سجده اول به اين معنا است که خدايا اصل ما از خاک است. و معناى سر برداشتن از سجده اين است که خدايا ما را از خاک خارج کردى.و معناى سجده دوم، اين است که خدايا دو باره ما را به خاک برمى گردانى. و سربرداشتن از سجده دوم به معناى اين است که خدايا يک بار ديگر در قيامت از خاک بيرونمان خواهى آورد...
📚عللالشرايع،شيخصدوق،ج۱،ص۲۶۲
💠 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💠
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
💟@pandrozane🇮🇷🥀
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
۷ آبان ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
🌷الهم صل علی محمد وآل محمد🌷
💠 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💠
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
💟@pandrozane🇮🇷🥀
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
۱۱ آبان ۱۳۹۹
۱۲ آبان ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
🌷میلاد پیامبر اکرم (ص) مبارک باد🌷
💠 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💠
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
💟@pandrozane🇮🇷🥀
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
۱۲ آبان ۱۳۹۹
✨﷽✨
🌺یڪ داستان یڪ پند🌺
🌿در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام شوڪت در زمان ڪریم خان زند زندگی می ڪرد. انگشتر الماس ، بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت، ڪه نیاز به فروش آن پیدا کرد. در شهر جار زدند ولی ڪسی را سرمایه خرید آن نبود. بعد از مدتی داستان به گوش خدادادخان حاڪم و نماینده ڪریم خان در تبریز رسید. آن زن را خدادادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس نمی دانم ، چون حلال حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند ، فردا قیمت کنم و مبلغ آن نقد به تو بپردازم. شوڪت خوشحال شد و از دربار برگشت.
🌟
خدادادخان، ڪه مرد شیاد و روباهی بود، شبانه دستور داد ، نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای ڪرده و عوض نمودند. شوڪت چون صبح به دربار استاندار رسید، خدادادخان ، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر انگشتر الماس خود را بردار به دیگری بفروش مرا ڪار نمی آید. شوڪت، وقتی انگشتر الماس خود را دید، فهمید ڪه نگین آن عوض شده است. چون می دانست ڪه از والی نمی تواند حق خود بستاند، سڪوت ڪرد. به شیراز نزد، ڪریم خان آمده و داستان و شڪایت خود تسلیم کرد. ڪریم خان گفت: ای شوڪت خواهرم، مدتی در شیراز بمان مهمان من هستی، خداداد خان، آن انگشت الماس را نزد من به عنوان مالیات آذربایجان خواهد فرستاد، من مال تو را مسترد می کنم.
🌟
بعد از مدتی چنین شد، ڪریم خان وقتی انگشتر ، نگین الماس را دید، نگین شیشه را از شوڪت گرفته و در آن جای ڪرد و نگین الماس را در دوباره جای خود قرار داد، انگشتر الماس را به شوڪت برگرداند و دستور داد ، انگشتر نگین شیشه ای را ، به خدادادخان برگردانند و بگویند، ڪریم خان مالیات نقد می خواهد نه جواهر.
🌟
شوڪت از این عدالت ڪریم خان بسیار خرسند شد و انگشتر نگین الماس را خواست پیش ڪش کند، ولی ڪریم خان قبول نڪرد و شوڪت را با صله و خلعت های زیادی به همراه چند سواره، به شهر خوی فرستاد. دست بالای دست بسیار است ، گاهی باید صبر داشت و در برابر ظلمے سڪوت ڪرد و شڪایت به مقام بالاتر برد، و چه بالاتری جز خدا برای شڪایت برتر است؟
🌟
📚نقل از ڪتاب جوامع الحڪایات و والمواعظ الحسنات
💠 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💠
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
💟@pandrozane🇮🇷🥀
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
۱۲ آبان ۱۳۹۹
۱۲ آبان ۱۳۹۹
✨﷽✨
🌺حکایت 🌺
🌿 روزی گدایی به دیدن زاهدی رفت و دید که او بر روی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید: "این چه وضعی است؟ زاهد محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم." زاهد خنده ای کرد و گفت:"من آماده ام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم."
با گفتن این حرف، درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد. او حتی درنگ هم نکرد تا کفش هایش را به پا کند. بعد از مدت کوتاهی، گدا با پریشانی و ناراحتی گفت: "دیدی چه شد؟ من کاسه گداییم را در چادر تو جا گذاشته ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم."
زاهد خندید و گفت:"دوست من! گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفته اند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب می کند؟"
🌟 نگذارید تعلقات بی ارزش، شما را از حرکت باز دارند.
💠 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💠
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
💟@pandrozane🇮🇷🥀
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
۱۲ آبان ۱۳۹۹
۱۷ آبان ۱۳۹۹