eitaa logo
پاراگراف‌نوش
53 دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
0 فایل
قسمت‌های زیبا و تأمل‌برانگیزی از کتاب‌های مختلف
مشاهده در ایتا
دانلود
در مورد تحسین‌کردن باید مراقب چه نکاتی باشیم؟ ۱. دقت کنید تحسین شما متناسب و در خور سن و سطح توانایی فرزندانتان باشد. وقتی با خوشحالی به کودکِ خیلی خردسال گفته شود که: «می‌بینم هر روز مسواک می‌زنی»، او از این تعریف احساس غرور می‌کند، در حالی‌که اگر شما همین چیز را به فرزند نوجوانتان بگویید، ممکن است احساس تحقیر شدن کند. ۲. از نوع تحسینی که اشاره به نقاط ضعف یا شکست در گذشته دارد پرهیز کنید!: «خب، بالاخره امروز توانستی آن شعر را به شکل درست خطاطی کنی!» «اصلاً فکر نمی‌کردم که دوره آموزش رانندگی را با موفقیت بگذرانی – اما تو موفق شدی!» ۳.‌ همیشه این امکان وجود دارد که تحسین خود را به طرز دیگری بیان کنید تا تمرکز بر توانایی فعلی کودک باشد: «نگاه کردن به این شعر با خط زیبای تو واقعاً لذّت‌بخش است.» «می‌دانم که برای موفق شدن در این دوره خیلی زحمت کشیدی.» 📚 به نقل از کتاب: چگونه صحبت کنیم تا کودکان گوش دهند و چگونه گوش دهیم تا کودکان صحبت کنند؟ (اِدل ابر – الین مازلیش؛ مترجمان: مریم داداش‌زاده – لیلی کامیاب؛ ناشر: رشد): ص۲۳۲ @paragraphnoosh110 www.samanpl.ir
در آیه‌ای از سوره آل عمران خدا می‌فرماید: «الَّذِینَ یذْكُرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ... (آل عمران:۱۹۱) كسانی كه در حال ایستاده و نشسته و حتی خواب همواره در یاد خداوند هستند...» كسانی كه این آیه به ایشان اشاره دارد، از مرحله ذكر زبانی و قلبی عبور كرده‌اند و همه وجودشان ذكر خدا شده است! چرا كه اگر جز این باشد حالت ذاكر بودن ایشان در وقت خواب تحقق نمی‌یافت. زیرا در خواب شعور آدمی خفته است. اما قرآن می‌فرماید برای این نوع از انسان‌ها حتی خوابشان ذكر خداست... این‌ها به مرحله‌ای رسیده‌اند كه دیگر خود را احساس نمی‌كنند، تنها خدای بزرگ را احساس می‌كنند. در این حالت دیگر بین او و خدا جدایی نیست... جابر به امام علیه‌السلام خطاب می‌كند كه من دوست‌دارم فقیر و مریض باشم تا به این جهت همواره به یاد خدا باشم؛ امام علیه السلام در پاسخ می‌فرمایند: اما من چنین‌ آرزو و خواستی از خداوند ندارم و نمی‌خواهم هیچ آرزو و خواستی را به اراده خدا تحمیل كنم، هر چه خدای بزرگ بپسندد من از آن راضی و خشنودم، چه مریضی و فقر باشد و چه غیر آن... چنین كسی است كه حتی خوابش ذكر و عبادت خداست و بر جهان و وجود خود تسلط دارد و اراده‌اش از این جهت كه تابع اراده خداست بر جهان نافذ است. 📚 به نقل از کتاب:‌ علی زیباترین سروده هستی (مصطفی چمران؛ ناشر:‌ دفتر نشر فرهنگ اسلامی):ص۳۷ @paragraphnoosh110 www.samanpl.ir
در آیات ۱۳ تا ۱۶ سوره برائت می‌خوانیم: «آیا با گروهی كه پیمان‌های خود را شكستند و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند پیكار نمی‏‌كنید؟ در حالی كه آن‌ها نخستین‌بار (پیكار با شما را) آغاز كردند، آیا از آنها می‏‌ترسید؟ با اینكه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسید اگر مؤ‌من هستید. * با آن‌ها پیكار كنید كه خداوند آنان را به دست شما مجازات می‏‌كند و آنها را رسوا می‏‌سازد... *‌ آیا گمان كردید كه (به حال خود) رها می‏‌شوید در حالی كه هنوز آن‌ها كه از شما جهاد كردند و غیر از خدا و رسولش را محرم اسرار خویش انتخاب ننمودند (از دیگران) مشخص نشده‌‌اند (باید امتحان شوید و صفوف از هم جدا شود) و خداوند به آنچه عمل می‏‌كنید آگاه است.» در این آیات... اولاً از جرائم گذشته کفّار، فقط به ذکر سه جرم اکتفا می‌کند (یعنی پیمان‌شکنی با رسول خدا و اقدام به اخراج پیامبر صلی الله علیه و‌ آله و آغاز‌گر جنگ بودن با مسلمین) و می‌فهماند که این سه از بقیّه‌ی جرائم آن‌ها مهم‌تر و سنگین‌تر است... با توجّه به ملاک مطرح‌شده در این آیه، نباید مثلاً هنگام قضاوت گفت: «امپراتور روم، مسیحی بود، ولی عبدالملک، مسلمان، پس عبدالملک به ما نزدیک‌تر است.»؛ بلکه باید گفت: «از بین این دو، آن‌که زیانش برای جامعه و عالَم اسلام بیشتر بود و جامعه از او لطمه‌ی بیشتری دید، برای اسلام بدتر بود.»؛ چون در این آیه، تکیه روی رفتار آن‌ها با مسلمانان است. مؤیّد این نکته،‌ آیات ۸ و ۹ سوره ممتحنه است که می‌فرماید: «خداوند شما را به نیکی به کفّاری که در راه دین با شما نمی‌جنگند، منع نمی‌کند؛ بلکه خداوند شما را از پیوند با آن دسته از کفّار نهی می‌کند که علیه شما همدستی کرده‌اند. و جنگیده‌اند.» 📚 به نقل از کتاب:‌ تفسیر سوره برائت (از مجموعه بیان قرآن) (آیت الله خامنه‌ای حفظه الله؛ ناشر: انتشارات انقلاب اسلامی): ص۱۳۴تا۱۳۶ @paragraphnoosh110 www.samanpl.ir
ديابت چه رابطه‌ای با چربی‌های خون دارد؟ افزايش چربی‌های خون در افراد ديابتی شايع است و خطر مشكلات قلبی را افزايش می‌دهد. اندازه‌گيری چربی‌های خون (كلسترول و تری‌گليسريد) در تمام بيماران ديابتی ضروری است؛ اگر سطح آن‌ها طبيعی باشد، آزمايش بعدی ۳ تا ۵ سال بعد انجام می‌شود. مگر اينكه شرايط تغيير كند. كنترل خوب قند خون اغلب سطح غيرطبيعی چربی‌ها را اصلاح می‌كند. اگر با كنترل مناسب قند خون، چربی‌ها به حالت طبيعی‌ برنگردند مراجعه به پزشك معالج ضروری است. 📚 برگرفته از کتاب ديابت نوع يك (وابسته به انسولين) به زبان ساده (ايوب ابراهيمي؛ ناشر: كتاب ارجمند): ص۱۰۶ @paragraphnoosh110 www.samanpl.ir
ابراهیم امینی: «در حدود ساعت ۹:۳۰ بود که خدمت امام مشرّف شدیم. در ابتدا آقای هاشمی سخن را آغاز کرد، با لحن ملتمسانه گفت: «ما همیشه به هنگام بروز مشکلات و معضلات خدمت شما شرف‌یاب می‌شدیم و در حل آن از جنابعالی کمک می‌گرفتیم. اکنون در رابطه با نامه‌ای که برای آقای منتظری نوشته‌اید و امکان دارد برای نظام مشکلاتی به وجود بیاورد، شرف‌یاب شده‌ایم. تقاضای ما این است که در پخش آن عجله نکنید، شاید در آینده راه حلی بهتری پیدا شود. در تشکیل مجلس خبرگان هم تعجیل نفرمایید، اجازه بدهید اطراف و جوانب کار را خوب بررسی کنیم و خدمت شما عرضه بداریم. آن‌گاه هر چه بفرماید عمل می‌کنیم.» بعد از آن آقای خامنه‌ای (مقام معظّم رهبری حفظه الله)، سپس آقای مشکینی درباره‌ی همین مطالب سخنانی را عرضه داشتند. امام که آثار اندوه برچهره‌ی ربّانی‌اش آشکار بود فرمود: «من در اطراف و جوانب این کار خوب فکر کرده‌ام و تصمیم گرفته‌ام. دیگر حرف ندارد. من از اول با انتخاب ایشان مخالف بودم؛ ولی نخواستم در کار خبرگان دخالت کنم. من گفته بودم نامه را در اخبار بخوانند ولی در این باره کوتاهی شد. اگر اصرار کنید می‌گویم همین حالا بخوانند. من گفته‌ام عکس او را از ادارات پایین بیاورند. تشکیل مجلس خبرگان هم ضرورتی ندارد، من خودم او را خلع می‌کنم. چون اگر خبرگان او را عزل کنند، معنایش این است که انتخاب سابق آن‌ها کار درستی بوده، در صورتی که من از اول مخالف این کار بوده‌ام.» آن‌گاه به آقایان خامنه‌ای و هاشمی فرمود: «شما هم لازم نیست نامه را برای ایشان به قم ببرید، آن را به‌وسیله‌ی شخص دیگری می‌فرستم. شما هم دیگر برای دیدار ایشان به قم رفت‌ و آمد نکنید.» در همین جلسه آقای هاشمی از امام درخواست کرد: «لحن نامه طوری باشد که به جنبه‌ی حوزوی آقای منتظر لطمه‌ای وارد نشود.» امام در جواب، سخنانِ تندی فرمود که باتوجّه به برخی مصالح و ملاحظات از ذکر آن‌ها معذورم. بدین صورت جلسه با یأس و نگرانی پایان یافت.» 📚 برگرفته از کتاب سند انتخاب (روایتی از برگزیدن رهبری انقلاب اسلامی پس از امام خمینی (۱۳۶۲-۱۳۶۸) (محسن سام؛ ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی): ص۷۶و۷۶ @paragraphnoosh110 www.samanpl.ir
کاش از تاریخ عبرت بگیریم... مجلس ساکت بود. دیگر خبری از آن داد و فریاد‌ها و آن پچ‌پچ‌های همیشگی نبود. مدرس، ساکت و با اخم، آن جلو نشسته بود. حرفی نمی‌زد. همه چیز از قبل مشخص شده بود... تدین که در جایگاه رئیس نشسته بود، شروع کرد به صحبت: «همان‌طور که وکلای محترم اطلاع‌دارند و در روزنامه‌ها هم درج شده، انتقاد ملت از سلسله‌ی قاجاریه به‌خصوص از شخص اعلی‌حضرت، زیاد شده...این روزها ملت ایران به پادشاهی نیاز دارند که درد و غم و رنج آن‌ها را درک کرده،‌ به داد دل این ملت مظلوم برسد. به همین منظور در مجلس پیشنهاد شده است اعلی‌حضرت را که مدت مدیدی است در سفر اروپا به سر می‌برند و ضمن بیماری که دارند آن‌چنان که باید در معرض مشکلات نیستند، از پادشاهی خلع و سلطنت را به شخص آقای رضاخان سردارسپه که درست‌کاری و امانت‌داری ایشان نزد همگان مسلم است، بسپاریم... مدرس گفت: ریاست شما غیر قانونی است. باید استفای رئیس را بخوانید و بعد باید رئیس جدید انتخاب شود... قبل از این که تدین لب باز کند و حرفی بزند، یک‌دفعه مجلس خروشید! - بنشین آقای مدرّس! - کار آقای تدین قانونی است! - شما فقط وقت مجلس را می‌گیرید... مدرس پشت سرش را نگاه کرد. هفتاد هشتاد نماینده‌ی مجلس، همه با هم فریاد می‌زدند و به مدرس گله می‌کردند. خیلی از طرف‌داران فراکسیونِ اقلیت ساکت بودند... چندتایشان وقتی نگا‌ه‌شان با نگاه مدرس گره خورد، سرشان را زیر انداختند. فقط مخالفین مدرّس بودند که فریاد می‌زدند. تدیّن بعد از فروکش کردن فریادها گفت: «ما در این ماده،‌ انقراض سلسله‌ی قاجار و واگذاری حکومت موقت را به شخص آقای رضاخان پهلوی به رأی می‌گذاریم...» مدرس با خشم عصایش را بر زمین کوبید: «این ماده خلاف قانون اساسی است!...» دوباره سر و صداها بلند شد. تدین با همان خونسردی گفت: رأی می‌گیریم آقای مدرّس! وکلا نظر می‌دهند.»... مدرس از جایگاهش بیرون آمد: ...خلاف قانون اساسی است... صد هزار رأی هم که بدهید خلاف قانون است... و در میان همهمه‌ی وکلا،‌ عصازنان از مجلس خارج شد. پشت سرش سه‌چهار وکیل دیگر بلند شدند. یکی از آن‌ها گفت: «در مجلسی که قانون اساسی زیر پا گذاشته شود، نمی‌مانیم!» دیگری با فریاد اعلام کرد: «این ماده، خیانت به ملت است.» و با مدرس از مجلس بیرون رفتند. سر و صدای وکلای دیگر هنوز بلند بود: - ملت می‌خواهد که قاجار منحل شود. - کسی که مجلس را ترک کند، خائن به ملت است. تدین نفس راحتی کشید: ساکت، آقایان رأی می‌گیریم... از هشتاد پنج نفر وکیل حاضر در مجلس، هشتادنفر موافق این ماده و پنج‌نفر مخالف آن رأی دادند... به محض این‌که این حرف از دهان تدین بیرون آمد، گویی مجلس منفجر شد. وکلا شروع کردند به دست زدن و هورا کشیدن... ...ملک الشعرا گفت: حیف شد! تمام زحماتی که کشیدیدم به باد رفت. بالاخره این مرد مملکت را قبضه کرد! مدرس گفت: او به تنهایی عرضه‌ی هیچ کاری را ندارد. همه‌اش زیر سر انگلیسی‌هاست. آن‌هایند که تصمیم اصلی را می‌گیرند.»... 📚 برگرفته از کتاب **پیرمرد و صندلی (برگرفته از زندگی شهید مدرّس) (سید سعید هاشمی؛ ناشر: به‌نشر): ص133تا127 @paragraphnoosh110 www.samanpl.ir
حاج قاسم، قبل از اینکه شهید شود،‌‌ آینده را همان‌طور می‌دید که آقا می‌بیند. اگر آقا می‌فرمایند بیست و پنج سال دیگر اسرائیل نیست، نیست. سال 1390 که جنگ سوریه شروع می‌شود، اگر آقا می‌فرمایند بشار سقوط نمی‌کند، سقوط نمی‌کند. سلیمانی با همین عینک جلو می‌رود و برنامه‌ریزی می‌کند. یقین دارد که ما در سوریه پیروزیم. سال 1385 می‌گفت اگر آقا این را نمی‌فرمودند، بهتر بود؛ بعد از سال‌ها، خودش در مراسم بزرگ‌داشت شهید قمی می‌گوید:‌ تا سه ماه دیگر، بساط داعش برچیده می‌شود. پس کلاس حکمتی را طی کرده و به اینجا رسیده است؛ اعتمادی به آقا دارد؛ چیزی را می‌بیند که دیگران نمی‌بینند؛ به درجه‌ای رسیده که پشت تریبون می‌گوید تا سه ماه دیگر داعش باقی نمی‌ماند. این حرف عادی نیست! فرمانده نظامی نباید طرح عملیات را لو بدهد؛ آمریکایی‌ها می‌فهمند؛ تجهیزاتشان را توی منطقه می‌آورند؛ شاید نشود. او می‌گوید می‌شود و شد! آقا با عنایت به این مراتب است که می‌فرمایند بگویید:‌ مکتب سلیمانی. (یعنی چه می‌شود که یک انسان از آن‌جا به این‌جا می‌رسد؛ در چه مکتب با چه سلوکی در عرصه‌های مختلف فردی و خانوادگی و اجتماعی و شغلی و سیاسی و فرهنگی و نظامی و...) 📚 برگرفته از کتاب **حاج قاسمی که من می‌شناسم (روایت رفاقت چهل‌ساله)؛ (سعید علامیان؛ ناشر: خط مقدّم): ص114 @paragraphnoosh110 www.samanpl.ir
یک دختر دانشجوی سوئدی: چطور می‌شود پذیرفت که یک خانم به اختیار خود طوری لباس بپوشد که حتی صورتش هم خیلی پیدا نباشد! چطور می‌شود پذیرفت که یک فرد خودش آزادی خودش را تا این حد محدود کند و از کار خود هم راضی باشد و حتی به آن افتخار کند؟ به این پرسش چند پاسخ مختلف از جنبه‌های مختلف دادم، از جمله گفتم: چرا مأمور آتش‌نشانی چنین لباس‌های دست و پاگیری به تن می‌کند؟ چرا کوه‌نورد این کفش‌های غیر راحت و کوله‌ی به این سنگینی و این همه تجهیزات با خود حمل می‌کنند و این قدر خود را در محدودیت قرار می‌دهد؟ چرا دانشمندان در نیروگاه‌های هسته‌ای با اختیار خود چنین لباس‌های سنگین و خفقان‌آور و دست‌و‌پاگیری به تن می‌کنند؟ غواصان چرا این لباس‌های به شدّت تنگ و آن کپسول سنگین و آن کفش‌های عجیب و غریب را با میل و رغبت و انتخاب خودشان بر تن می‌کنند؟ و... آیا این همه پذیرشِ محدودیت، سلب آزادی نیست؟! چه عاملی باعث می‌شود تا این محدودیت‌ها را شخص با میل و رضایت خود به جان بخرد؟ بله هدف! شما اول بگو هدفت در زندگی چیست و کجا می‌خواهی بروی و به چه چیز می‌خواهی برسی، تا من به شما بگویم آیا این نوع از پوشش و مدل رفتاری، محدودیت و سلب‌آزادی است یا چیزی است که شخص با میل و افتخار به آن رو می‌آورد! داشتن هدف، همیشه هم عامل توسعه و فراخناکی است و هم محدودیت‌ساز. از یک سو که سمت هدف است،‌ به فرد هدفمند آزادی می‌دهد و از سوی دیگر که در راستای نیل به هدف نیست، محدودش می‌کند. کدام انسان هدفمندی را می‌توان یافت که در راه دست‌یابی به هدفش از بسیاری از تمایلاتش با اختیار و آگاهی چشم نپوشد، چون می‌داند این محدودیت‌ها او را به اهدافش نزدیک‌تر می‌کند. با این دیدگاه، محدودیت‌هایی که انسان از روی آگاهی و برای رسیدن به اهدافش به جان می‌خرد، در حکم سیل‌بندهایی است که باعث می‌شود به جای هدر رفتِ انرژیِ آبِ جاری شده در سطح زمین، به کمک آن دو صفحه‌یِ محدود کننده در طرفین مسیر جریان،‌ آن سیل که می‌توانست تبدیل به خسارت شود را به انرژی مفید تبدیل می‌کند. 📚 برگرفته از کتاب راز یک فریب، اثر حجت الاسلام یوسف غلامی از دفتر نشر معارف (ص۱۶۲) کتاب راز یک فریب به ۲۵ زبان زنده دنیا ترجمه شده. در این کتاب نویسنده چندان کاری با دین، خدا و آخرت ندارد و مبتنی بر مباحث علوم اجتماعی، فطری، عقلی و علمی با حالت تهاجمی و نه تدافعی و انفعالی به مباحث مربوط به حجاب و عفاف و غیرت می‌پردازد که نتیجه مصاحبه با ۲۲۰۰۰ زن غیر مسلمان در طول ۱۸ سال است. @paragraphnoosh110 www.samanpl.ir
گفتگو با اوریانا فلاچای در مورد جاب دکتر محمدحسن قدیری ابیانه، رایزن مطبوعاتی وقتِ سفارت جمهوری اسلامی ایران در ایتالیا: اوریانا فالاچی خبرنگار زن ایتالیایی در مصاحبه با حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) می‌پرسد: این چادر، آیا صحیح است که این زن‌ها خود را در زیر چادر مخفی کنند؟ این زن‌ها در انقلاب شرکت کردند کشته دادند. زندان رفتند مبارزه کردند این چادر هم یک رسم از قدیم مانده‌ای است. حالا دیگر دنیا هم عوض شده. حالا این صحیح است که مثلاً این‌ها خودشان را مخفی کنند؟ و حضرت امام (رحمت الله علیه) در پاسخ می‌فرمایند: «اولاً اینکه این یک اختیاری است برای آن‌ها خودشان اختیار کردند. شما چه حقی دارید که اختیار را از دستشان بگیرید؟ ما اعلام می‌کنیم به زن‌ها که هر کس چادر می‌خواهد یا هر کس پوشش اسلامی بیاید بیرون از ۳۵ میلیون جمعیت ما ۳۳ میلیونش بیرون می‌آید. شما چه حقی دارید که جلو این‌ها را بگیرید؟ این چه دیکتاتوری است که شما نسبت به زن‌ها دارید؟ (اشاره به قانون عدم پوشش اسلامی در برخی کشورهای اروپایی) و ثانیاً اینکه ما یک پوشش خاصی را نمی‌گوییم، برای حدود زن‌هایی که به سن و سال شما رسیده‌اند هیچ چیزی نیست. ما زن‌های جوانی که وقتی ایشان آرایش می‌کنند و می‌آیند یک فوج را دنبال خودشان می‌کشند، این‌ها را داریم جلوشان را می‌گیریم؛ شما هم دلتان [برای حجاب زنان ما] نسوزد. من دیگر بلند شوم. دلتان نسوزد.» (صحیفه امام، ج ۱۰، ص: ١٠٤) در این مصاحبه اولاً حضرت امام (رحمت الله علیه) پاسخ منطقی و قاطع به وی می‌دهند، ثانیاً به مصاحبه پایان می‌بخشند. در این پاسخ هم فالاچی را پیرزنی قلمداد می‌کنند که دیگر جذابیتی ندارد! این پاسخ برای زنان غربی که ارزش خود را در ظاهر خویش دنبال می‌کنند از هر پاسخی شکننده‌تر است. من در آن زمان رایزن مطبوعاتی سفارت جمهوری اسلامی ایران در ایتالیا بودم. از ایران تلکسی آمد که به خانم اوریانا فالاچی ویزا بدهیم تا با رئیس جمهور وقت بنی‌صدر مصاحبه نماید. من او را به سفارت دعوت کردم وی با هفت قلم آرایش آمد و در بین صحبت‌هایش گفت که از منزل فقط برای دیدن من آمده است. از وی در مورد سفرش به ایران و نظرش در مورد این سفر پرسیدم. به شدت تحت تأثیر شخصیت حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) قرار گرفته بود و اینکه امام خمینی حسرت یک نگاه را در دلش گذاشت و هرگز به او نگاه نکرد. وی از دستان زیبای حضرت امام (رحمت الله علیه) گفت و اینکه این از بیادماندنی‌ترین مصاحبه‌های وی بوده است. وی گفت در مورد حجاب اسلامی قانع نشده است و آن را درک نمی‌کند. او زن مسنی بود و من حدود ۲٦ سال سن داشتم؛ به وی گفتم تو گفتی که امروز صرفاً برای دیدن من از خانه بیرون آمده‌ای؛ وی آن را تأیید کرد. گفتم که سنّمان به هم نمی‌خورد! تعجب کرد. مانده بود که چرا این را می‌گویم. گفتم من ویزا را به خاطر قلم شما می‌دهم و نه سن و قیافه شما! گفت طبیعی است. پرسیدم: اگر صرفاً برای دیدن من و گرفتن ویزا آمده‌اید پس چرا آرایش کرده‌اید؟! جا خورد. گفتم ممکن است دلیل آرایش خود را بیان کنید؟! مانده بود چه جواب بدهد. برایش فلسفه حجاب در اسلام را گفتم و اینکه در اسلام جذابیت فیزیکی زن نباید یک ارزش اجتماعی باشد بلکه صرفاً یک ارزش زناشویی است. زنان در اسلام برای خود ارزش والایی قائلند و حاضر نیستند بدن خود را برای جلب نظر مردان در جامعه به نمایش بگذارند و لباس‌ها و آرایش‌های تحریک‌آمیز داشته باشند. ما نمایش بدن زنان را برای تبلیغ کالا توهین به شخصیت وی می‌دانیم و ارزش زن به ایمان و عمل صالح و قلم او و نقش مادری او است و نه اندازه دور کمر و قد و وزن و رنگ پوست و مدل بینی او! حجاب در حقیقت برای حفظ حرمت زنان و نشانه‌ی اتکای به نفس و عدم احساس کمبود در آنان است. قدری تحت تأثیر این گفته‌ها بود و انتظار نداشت که این مطالب را از زبان جوان ٢٦ ساله‌ای مثل من بشنود؛ سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی نزدیک بود. او را برای شرکت در مراسم مذکور دعوت کردم. وی در مراسم شرکت کرد. موقع ورود هیچ آرایش نداشت. سلام کرد و ناخن‌های خود را نشان داد و گفت: «ببین نه در صورت و نه در دست آرایشی ندارم و این صرفاً به خاطر تو است.» از او تشکر کردم و دعوت کردم به جمع میهمانان بپیوندد... به نقل از کتاب: «زن در اسلام و غرب» (محمدحسن قدیری ابیانه؛ ناشر: مرکز چاپ و نشر بنیاد بعثت): ص ۱۶۴ تا ۱۶۶ @paragraphnoosh110 www.samanpl.ir