هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش
من بیکار گرفتار هوای دل خویش
دیدَنَت با دو عَدَد چَشم کِفایَت نَکُنَد👀
چهار چِشمی هَمه یِ هوش و حَواسَم پیِ توست
تَن مَن قایق لَنگر زَده دَر طُوفان است...
خُودم اینجا دِل مَن پیش تو سَرگردان است...
تو مرا داری و من نیز تو را دارم و بس،
هر دو هستیم یقین ، دار و ندار دل هم
دیدنت باعث دلتنگی من خواهد شد
بعد هر آمدنت رفتن اگر هست،نیا!
وداع کردی و گفتی که بازمیگردی
چقدر لحنِ تو هنگامِ دروغ شیرین است
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و می خواران از نرگس مستش مست
عاقبت مرا شکست!من شکستنی شدم
با تمام مردی ام عاشق زنی شدم
عمر من به این گذشت تا شبیه او شوم
سنگ نه! شبیه او...آدم آهنی شدم
هرکسی به وسع خویش شیره مرا مکید
از منم چه مانده است؟چوب بستنی شدم
گفت من کلیمی ام: گفت من مسیحی ام
صبح اهل اورشلیم..شب ارمنی شدم
او مرا به چاه برد! اومر به گرگ داد..
یوسفم برادران گرچه ناتنی شدم..
همین..!
در حیرتم از مرام این مردم پست
این طایفه ی زنده کش مرده پرست
تا هست به ذلت بکشندش به جفا
تا مرد به عزت ببرندش سر دست
آمدم خیر سرم ذکری بخوانم در حرم
رد شدی از گوشه ای و توبه ام بر باد رفت !
رکعت اول رسیدی ، هوش من بر باد رفت
رکعت سوم که رفتی ، سجده ام از یاد رفت
مرجع ام واجب نموده در حریم کعبه ات
نرم صحبت، سخت آغوش،بوسه هردم از لبت