#فــــرازےازوصیتنـــــامہ
#شهیدحسینهمدانی
🕊 از همه آشنایان و دوستان میخواهم در صورت امکان یک روز برایم نماز و روزه به جای آورند؛ اگر انشاالله در آن عالم دیگر باز هم در کنار شما عزیزان باشم ، جبران کنم 🥀
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
برای دلی که کربلا نرفته بخوان :
أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَكْشِفُ السُّوءَ
#مولا_جان !
باز هم نشدم لایق دیدار ....
بهم ریخته ام...😔
#شبتونحسینے
@parastohae_ashegh313 🌸
تو مےآیی
و شهـــدا نیز با تو مےآیند
و
آوینی روایت مےڪند
فتح نهـــــایی را...
#روزتون_شهـــدایی❣
@parastohae_ashegh313
🧔🏻 #دوست_شهید_من
🌹 #شهیدحسین_یوسف_الهی
#نماز_شب
🔸 بعد از مجروحیت اول حسین برای رفتن به دکتری در تهران او را همراهی کردم.
در ماشین حسین، حسین همیشگی نبود.😞
حسینی که با خنده ها و صحبت هایش راه را کوتاه می کرد و این به خاطر دردی😰 بود که از جراحت داشت🤕.
🔸 به نایین که رسیدیم به علت خستگی خودم و حسین کنار مسجد توقف کردم و شب در ماشین خوابیدیم 💤
نیمه های شب بیدار شدم به صندلی عقب نگاه کردم حسین نبود دلواپس پایین آمدم و خیابان و کوچه اطراف را بررسی کردم اما اثری از حسین نبود❌
یک دفعه متوجه مسجد شدم دیدم لای در باز است
آهسته داخل شدم و با نگاهم اطراف را جستجو می کردم.
یک مرتبه شَبَه یک نفر در گوشه شبستان مسجد توجهم را جلب کرد.
یک نفر در حال راز و نیاز 📿 در گوشه دنجی از مسجد بود.
جلوتر رفتم حسین بود، در حالت قنوت🤲 آرام گوشه ای خزیدم و به تماشایش نشستم.
حالت عجیبی داشت گریه می کرد😭 اشک میریخت دعا میخواند🤲 و بدنش به شدت میلرزید.
چنان غرق در حالت عارفانی او شده بودم که اصلا نفهمیدم کجا هستم و چه در اطراف می گذرد.
✅ وضعیت حسین دیگر عادی شده بود حالش بهتر شده بود. مناجات شب قبل او را سر حال کرده بود🙂 انگار دیگر دردی وجود نداشت.
شروع به صحبت کرد حرف هایی که برای لحظاتی انسان را از دنیای مادی دور می کرد❣
🎙️ راوی: محمد علی یوسف الهی
📚 کتاب "نخل سوخته" صفحه ۶۷
@parastohae_ashegh313
#طنز_جبهه😄😂
#اره_آبه
در به در دنبال آبــــ💧 مےگشتيم
جايى كه بوديم آشنا نبود، وارد نبوديم
تشنگى فشار آورده بود😓
«بچه ها بيايين ببينين😍... اون چيه؟»
يك تانكر بود😳
هجوم برديم طرفش🚶♂
اما معلوم نبود چى توشه🤷🏻♂
روى يه اسكله نفتى هر چيزى مى تونست باشه😞
گفتم: « كنار... كنار... بذارين اول من يه كم بچشم☝️ اگه آب بود شما بخورين»
با احتياط شيرش رو باز كردم ، آب بود😍
به روى خودم نياوردم🤭
یه دلِ سير آب خوردم
بعد دستم رو گذاشتم روى دلم
نيم خيز پا شدم اومدم اين طرف🤭
بچه ها با تعجب😳 و نگرانى نگام مى كردن
پرسيدند «چى شد؟...»🙁
هيچى نگفتم
دور كه شدم، گفتم «آره... آبه... شما هم بخورين...»
يك چيزى از كنار گوشم👂 رد شد خورد به ديوار
پوتين بود...👢
😂😂🌺
@parastohae_ashegh313
🌷یادواره شهید گمنام🌷
🌱سخنران: حجت الاسلام والمسلمین جناب اقای گندمی
🌱با روایتگری: حجت الاسلام و المسلمین آقای جلالیان
🌱زمان: جمعه 11مهرماه ساعت 18
🌱مکان: مدرسه علمیه حضرت زینب کبری سلام الله علیها
پایگاه مقاومت بسیج طلاب کوثریه یزد
@parastohae_ashegh313
۱۵ روز بود که بیهوش افتاده بود روی تخت...😔
گفتند بہ هوش اومده خودتون رو برسونید
با پدرش رفتیمـ بیمارستان
انگار داشت اشاره میڪرد؛ تشنہ بود
آب ڪه به لبش رسید حالش عوض شد
شاید یاد تشنگی امامـ حسین افتاده بود
شروع ڪرد به یاحســـین✨ گفتن
بعد از ۱۵ روز بیهوشی این اولین کلمہ ای بود ڪه به زبون آورد🤲
هنوز داشتـــ یا حسیـــن میگفتــ
ڪہ شهـ🥀ـید شد💔
#پنجشنبہ_های_شهـــدایی
#یاد_ڪنیم_شهدا_را_با_صلــوات✨
@parastohae_ashegh313
پارسال همین موقع ها بود که
کوله پشتیت رو آماده کردی
بند کفش هاتو محکم بستی
با سلام و صلوات از زیر قرآن رد شدی،
قدم قدم با پاهات راه افتادی
اما دلت کیلومترها رو پر زد
تا زودتر از خودت به کربلا برسه...🕊
صبحتونحسینی♥️🌿
#ما_ملت_امام_حسينيم
@parastohae_ashegh313
🧔🏻 #دوست_شهید_من ❤️
🌹 #شهیدحسین_یوسف_الهی
حسین به آرزویش رسید
🔸 حسین در حیاط مقر بود که فریاد زد:
➖ هواپیما ✈️ سریع پخش شوید یک جا نایستید.
یک مرتبه با همان پای مجروح به طرف ما دوید و فریاد زد:
➖ بچه ها راکت ...
هنوز حرفش تمام نشده بود که چند انفجار پی در پی صورت گرفت. وقتی انفجار انجام شد فهمیدیم که راکتها شیمیایی بودند.
🔸 با شنیدن فریادهای شیمیایی! شیمیایی! هر کس به طرفی می دوید و سعی می کرد از منطقه دور شود. حسین یک دفعه در میانه راه ایستاد و گفت:
➖ یکسری زیر آوار مانده اند باید بیرون بیاوریمشان.
و بدون اینکه منتظر کسی بماند به داخل ساختمان برگشت و چند نفر را از زیر آوار نجات داد.
🔸 بعد از آن حسین اصرار داشت که به سمت خط حرکت کند. در میانه راه حالش بد شد و او را به عقب برگرداند و از بیمارستان اهواز با هواپیما به تهران منتقل کردند.
🔻 وقتی از کرمان به تهران برای ملاقات حسین رفتیم ما را به اتاقی که مجروحین شیمیایی در آن بستری بودند راهنمایی کردند حسین درون محفظه شیشه ای روی تخت خوابیده بود سر و صورتش به خاطر مواد شیمیایی تمام سوخته بود دیگر توان و رمقی برایش نمانده بود 😰 فقط توانست با اشاره سلام علیکی👋🏻 بکند و محبتش را با برق چشمان نیمه بازش به ما برساند.
💢 بعد از ملاقات طولی نکشید که به شهادت رسید. انگار این چند لحظه را هم فقط به خاطر ما صبر کرده بود.
🎙️ راوی: حسین ایرانمنش - پدر شهید
📚 کتاب "نخل سوخته" صفحه ۱۶۲ - ۱۶۹
@parastohae_ashegh313
بصیرتی که از بکاء بر می خیزد ...
نزدیک میکند دل ِما را به حسـین(ع)
این اشکِ روضه نیست ؛ که عهد اخوت است .
#آیتالله_میرباقری🌱
@parastohae_ashegh313🖤
هیچ وقت نشد برای نماز صبح ، بچه ها
روبیدارکنم همیشه قبل ازمن بیدار بودند
ودرحال مناجات وقرآن خوندن با اینکه
هنوز به سن تکلیف نرسیده بودند .
یادم نمیاد لباس های پسرا رو شسته
باشم اصلا اجازه این کار رو به من
نمیدادند !
اگر چندبار به داخل اتاقشون رفت وآمد
میکردم هربار به احترام من پا میشدن .
احترام به پدر ومادر ، مخصوصا مادر رو
خیلی تاکید داشتند . اسم گردانشون
لشکرامام حسین علیه السلام بود اما
خودشون میگفتن میریم دانشگاه امام
حسین علیه السلام . فضای جبهه واقعا
فضای تربیت بود .
به واقع پسرا معلم من بودند . هنوز
صدای العفو العفو های سحرها ، واون
قرآن خوندن های بعد نمازشون رو
میشنوم .
نقل : مادر شهیدان
#شهید_سیدحسنرحیمی
#شهید_سیدمصطفیرحیمی
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
#تلنگر_شهدایـــے❣
☝️خودتـــ را قربانے چیزی ڪن
ڪہ بیارزد🥀
نگران هرچیزی باشی،
خودت را فدای آن ڪرده ای
برای چیزی خودت را قربانے ڪن ڪہ بیارزد☝️
تنها چیزی ڪہ ارزش نگران شدن دارد:
عدم رضایتـــ خدا و ولی خداستـــ😔
@parastohae_ashegh313
#شبتون_شهــدایے✨
وقتے عقــل عاشــق شود
عــشق عاقل مےشود
آنگاه شهیــ❣ــد مے شوی
#شهید_مصطفے_چمران❣
@parastohae_ashegh313
-
-
♥️ اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْتَغْفِرُکَ لِما تُبْتُ اِلَیکَ مِنْهُ ثُمَّ عُدْتُ فیهِ..؛
خدایا من آمرزش میخواهم
بـراے گناهانے ڪِ پس از
تــوبه ڪردن دوباره به
آنھا دست زدهامـ
🌱 السلام علیک حین تَحمَدُ و تَستَغفِر
آقا جان ما رو فراموش نکن وقت استغفار کردنت💔
🌿| #یاانیسمنلاانیسله^
@parastohae_ashegh313
#پای_درس_ولایت
امام خمینی (ره) :
دیدید ڪه جبهه های ما مسجد است ، الآن
(در) جبهه های ما از مسجد بیش تر الآن ذکر
خدا گفته می شود🍁
جنگ با مثل صدام یڪ عبادت الهی است♥️
@parastohae_ashegh313
🌻
در موقعیت مهدی (عج) بودیم . باید حمید
سلیمانی را پیدا می کردیم. اورا کنار خاکریزی
در حال سجده پیدا کردیم😕
حمید مردی دائم الذکر بود .مرد صلوات بود.
وجود او با طهارت و پاکی و صداقت عجین
بود☺️
دلم نیامد او را صدا کنم . پشت سرش روی
خاڪ مرطوب دشت آزادگان نشستم🍃
او همچنان در سجده بود و اشک می ریخت💔
حمید جز معدود کسانی بود که زیر بار گرفتن
مسئولیت نرفته بود.اما همه جا و در خطرناک
ترین صحنه ها حضور مستقیم داشت✌️
حمید طلبه بسیجی خط شکن و عاشقی بود
که شب گذشته سنگر های عراقی ها را با
نارنجک منهدم می کرد👌
و حالا اشڪ ریزان به درگاه خدا استغاثه
می کرد😭 با خود گفتم : حمید از چه چیز
استغفار می کند . او که آدم پاکی است .
به یاد حرف او افتادم که می گفت : وقتی
بدون وضو هستم احساس می کنم که پردهای
بین من و خدا حائل شده است . نفس کشیدن
در جمهوری اسلامی نعمت بزرگی است . من
همیشه در این فکرم که چگونه خواهم توانست
شڪر این نعمت بزرگ را به جا آورم ♥️🌿
📚 یڪ روز تا چذابہ ، صفحه ۷۴
@parastohae_ashegh313
جلالیان و نصیری.wma
18.06M
🎙روایتگری زیبای خادم الشهدا #جلالیان
دلتون شکست برای ما هم دعا کنید💔
به یاد شهداے مظلوم فاطمیون🌷
#روایتگری
🌱 @parastohae_ashegh313
قلابـــ آهنی⛓ رو انداخت رو یخ و ڪشید
اولین قالبـــ یخ رو از دهانه تانڪر انداختـــ توی آب
یه نفر از توی صفـــ جماعت معترضش شد😠
ڪہ از ڪله سحر تا حالا واستادم برا دوتا قالبـــ یخ، مگه نوبتی نیست؟
علی گفت: اول☝️ نوبتـــ گلوی تشنه پسر فاطمه، بعد نوبتــــ بقیه...
با صاحب ڪارخونه یخ شرط ڪرده بود ڪه شاگردی میڪنه
خیلی هم دنبال مزد نیست
اما اول یخ تانڪر نذری✨ رو می ده
بعد بقیه رو
خودش هم با خط نه چندان خوبش رو تانڪر نوشته بود:
"سلام به گلوی تشنه حسین ع"🥀
#شهید_علی_چیتـــ_سازیان
@parastohae_ashegh313
برای رسیدن به پلہ ای که
#شهیـ❣ـد بر آن ایستاده استـــ
باید گامــے به بلنداے گذشتن از همه چیز برداشتـــ
حتی گذشتـن از آبرو !
#شبتون_شهدایی
@parastohae_ashegh313
هرڪہ شهید شود🥀
خدا را خواهد دید❣
و هرکه خدا را دید✨
شهیـ🌷ــد خواهد شد
#صبحتونمتبرڪبہنگاهشهــــدا
@parastohae_ashegh313
#فــــرازےازوصیتنـــــامہ
#شهید_مرتضیجاویدی
🕊نمیدانم چہ کرده ام کہ شهید نمیشوم
شاید قلبم سیاه است. خدا رحمت کند
شهید حاج محمود ستوده را ، وقتے باهم
صحبت میکردیم میگفتیم اگر جنگ تمام
شود و ما زنده باشیم چکار کنیم !؟
واقعا نمیشود زندگے کرد و بہ صورت
خانواده شهدا نگاه کرد و این جاست
کہ ما بازماندگان از قافلہ نور باید
بگوییم خوشا بہ حال آنان کہ با
شـهــ🌹ــادت رفتند🥀
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═══🍃🌸🍃═══┅┄
#بہ_رسم_چــادر❣
گـاهـی کـه چـادرم
خـاکـی میشـود …
از طعنــه هــای مــردم شـهــر …
یاد چفیـه هـایی می افتـم …
که برای چادری ماندنم …
خــونـی شدند …!🥀
@parastohae_ashegh313