eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
اسير مهدي فريدوند، مرتضي پارسائيان آرامش عجيبي پيدا كردم. تا رسيد، در حالي كه به اسرا نگاه مي كردم گفتم: آقا ابرام، كمك! پرسيد: چي شده؟! گفتم: مشكل اون افسر عراقيه. نمي خواد اين ها حركت كنند! بعد با دست، افسر را نشان دادم. لباس و درجه اش با بقيه فرق داشت و كاماً مشخص بود. ابراهيم اســلحه اش را روي دوشش انداخت و جلو رفت. . 🌻🌻🌻 با يك دست يقه افسر بعثي و با دست ديگر كمربند او را گرفت و در يك لحظه او را از جا بلند كرد! چند متر جلوتر او را جلوي پرتگاه آورد. تمامي عراقي ها از ترس روي زمين نشســتند و دستشان را بالا گرفتند. افسر بعثي مرتب به ابراهيم التماس مي كرد و مي گفت: الدخيل الدخيل، ارحم ارحم و همينطور ناله مي كرد. ذوق زده شــده بودم، در پوست خودم نمي گنجيدم، تمام ترس لحظات پيش من برطرف شــده بود. . ابراهيم افسر عراقي را به ميان اسرا برگرداند. آن روز خدا ابراهيم را به كمك ما فرستاد. بعد با هم، اسرا و افسر بعثي را به پايين ارتفاع انتقال داديم. 🌷🌷🌷 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ اےخداےبزرگ، اےبخشنده‌مهربان ! ❣ از تو عاجزانه مي خواهم ڪه خون ناقابل اين بنده حقير را به درگاهت قبول ڪنى و توفيق شهادت راهت را نصيبم ڪنى. كه اگر چنين نڪنى من در روز قيامت از تو و رسول ا.. و امام حسين (علیه‌السلام ) و شهيدان انقلاب اسلامى خجالت مى ڪشم . 🍃 ای خدا ! به جوانان اين ملت توفيق حفاظت و حراستش را عطا فرما و تنها راه پاسدارى اسلام وحدت مسلمين است و يك دل بودن و يك صدا بودن كه اگر خداى ناڪرده چنين نباشد ، شڪست پذير خواهيم بود ، چون تفرقه بود ڪه على (علیه‌السلام ) را 25 سال خانه نشين ڪرد و تفرقه بود ڪه امام حسين (علیه‌السلام ) را در صحراى ڪربلا تنها گذاشت. 📥سیره‌شهداےدفاع‌مقدس ┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅ @parastohae_ashegh313 ┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خاطر سیمای زیبایش بارها برای بازیگری در تلویزیون دعوت شده بود. اما او راه و رسم دیگری در پیش گرفته بود؛ باید می‌رفت تا به گونه ای دیگر بدرخشد و ستاره باشد... 🕊 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم ─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─
سلام کردن به کوچکترها: روزی با ناصر از کوچه‌ای رد می شدیم. ناصر با وجود اینکه فرد شناخته شده‌ای بود به بچه هایی که از کنار او رد می شدند قبل از اینکه آنها سلام بگویند سلام می‌کرد. من به او گفتم چرا به این بچه‌ها سلام می‌کنی؟ گفت: سلام کردن به کودک و به گرمی جواب سلام او را دادن مایه حفظ شخصیت او می‌شود. ما که از پیامبر اکرم (ص) بزرگتر نیستیم پیامبر(ص) به ما یاد داده که پیش سلام باشیم حتی در سلام به کودکان. 🌻🌻🌻 توجه به بچه های یتیم: یکی از خصلت های خوب ناصر، توجه به بچه های یتیم و خانواده های آنها بود. بچه ی یتیمی بود که با توجه به اینکه این بچه پیش عمویش بود به او توجهی نمی کردند و آن زمان که مدرسه ها اصلاً  هزینه ای نداشت، او را به مدرسه نمی فرستادند . ناصر با آنخانواده صحبت کرد و اجازه او را برای مدرسه رفتن گرفت و برای او لباس و لوازم مدرسه فراهم کرد. آن بچه به نقل از مدیر، یکی از بهترین دانش آموزان مدرسه شد. @parastohae_ashegh313
سپاسگزاری از دیگران: یکی از کارهای بارز ناصر تشکر و سپاسگزاری از رفتار دیگران و در انجام دادن کارها بود. ناصر که رئیس ما بود بعد از هر جلسه با یاد آوری کارهای بچه‌ها از آنها تشکر می‌کرد. می‌گفت: اگر کارهای دیگران نادیده گرفته شود بتدریج شور و نشاطش به دلگیری و پژمردگی تبدیل خواهد شد. تشکر و قدردانی باعث می‌شود انگیزه‌های فرد دو برابر شود. 🌻🌻🌻 محصولاتتان را در میدان می‌فروشیم: یک روز با بچه‌های مساجد به کوه رفته بودیم، هنگام صبحانه ناصر گفت: یک عده از این باغدارها از اول سال کار می‌کنند و زحمت می‌کشند آخر سال دست رنجشان را به کسی دیگر می‌دهند و هیچ سودی نصیبشان نمی‌شود... سپس نظر همه را پرسید، نهایتاً گفت: بیایید به آنها پیشنهاد کنیم که ما به شما کمک می‌کنیم محصولاتتان را در میدان می‌فروشیم، پولش را هم به خودتان می‌دهیم. همه راضی و مصمم بودند و برای اینکار برنامه ریزی شروع شد اما بخاطر نداشتن امکانات و اعتبار مالی متاسفانه این کار انجام نشد. @parastohae_ashegh313
یک روز با 🌸شهید حبیب اله قربانی🌸به حمام عمومی رفتیم. از حمام که درآمدیم هوا کم کم داشت تاریک می شد. در خیابان خانمی را دیدیم که داشت گدایی می کرد. حبیب اله به نزدیکترین مـغازه رفت و برای پیرزن مواد غذایی خرید. زن با دیدن این صحنـه بسیـار برای او دعا کرد و گفت: فرزندانم از دیدن این همه خوراکی خوشـحال خواهنـد شد، خدا خیرتان بدهد برای چند روزی خیالم راحت شد. امیدوارم که خیـر از جوانی تان ببینید.. در راه که مـواد غذایـی را به خانه پیرزن می بردیـم او مدام برای حبیب دعا می کرد. شنیدم که حبیب آهسته زیر لب می گفت: دعا کنید به شهدا بپیوندم.
🅾 مؤمن! غیبت؟ ♨️ نه یک نفر، نه جمع دوستان، نه جمع فامیل،اجماع مؤمنین می‌گویند: عبدالمهدی نه خودش غیبت می‌کرد و نه می‌گذاشت گوش‌هایش با زبان دیگران آلوده به غیبت شوند! ❓ تا کسی شروع می‌کرد به حرفی که بوی غیبت می‌داد، عبدالمهدی سریع می‌گفت: مؤمن! غیبت؟ ❗️یک‌بار بچه های نیروی عقیدتی_فرهنگی دور هم نشسته بودند و تحليل کارها را می‌کردند، نامی آمد از یکی از دوستان که در جمع نبود. راجع به کار و برخورد او هم حرف زدند که عبدالمهدی گفت: حواستان هست که به بهانه تجزیه و تحلیل غیبت کسی را نکنید. 🚫 نمی‌گذاشت به بهانه درد و دل و صحبت دوستانه،غیبت بقیه نیروها را بکنند. 📕 منبع: "عبدالمهدی" ─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─