eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
۩﷽۩ 🔹أللَّهُمَّ ارْزُقْنی فيهِ طاعةَ الخاشعينَ وَاشْرَحْ فيهِ صَدری بِإنابَةِ المُخْبِتينَ، بِأمانِكَ يا أمانَ الخائفينَ 🔸خدایا! در این روز طاعت بندگان خاشع و خاضع را نصیب من گردان و شرح صدر مردان فروتن و خداترس را به من عطا فرما. به حق امان‌بخشی خودت، ای ایمنی دل‌های ترسان. 🔰پیام‌های دعا 1- عبادت خاشعانه 2- درخواست شرح صدر 3- در امان بودن دل‌های خداترس 🔰پیام منتخب ✍️يكی از صفات مؤمنان واقعی‌، «خشوع» است. اين صفت، يعنی فروتنی كه شامل قلب و دیگر اعضا و جوارح می‌شود. خشوع جوارح بدون خشوع قلب، تظاهر و نوعی نفاق است که باید از آن پرهیز کرد. در روایتى نقل شده، پیامبر اکرم(ﷺ) مردى را دیدند که در نماز با ریش خود بازى مى کند و فرمودند: «أما إنَّهُ لَوْ خَشَعَ قَلْبُهُ لَخَشَعَتْ جَوَارِحُهُ؛ اگر قلبش خاشع بود، جوراح او هم خاشع بودند.» 📚محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج ۳، ص ۳۹ در اهميت اين صفت، در حديث معراج آمده است: «هيچ بنده‌ای مرا نشناخت و در برابرم خاشع نشد، مگر آن‌كه همۀ اشيا در برابر او خشوع كردند. 📚دیلمی، حسن، ارشاد القلوب، ص ۲۰۳. ✨اين يعنی اگر انسان در برابر خداوند و دستورهای او سربه‌زير باشد، تمام هستی در مقابلش فروتنی خواهند كرد. خدای مهربان در توصیه‌ای به موسی(علیه‌السلام) فرمود: «ای پسر عمران! برای من در تاریکی‌های شب از دلت خشوع، از بدنت فروتنی و از دیدگانت اشک بیاور و مرا بخوان که بی‌تردید، نزدیک و اجابت‌کننده‌ام خواهی یافت.» 📚راوندی،قطب‌الدین، قصص الأنبیاء، ص ۱۶۱ @parastohae_ashegh313
بســـم الـلـه الـــــرحمـن الـــرحیــم🩸 🕊زیارتنـامـه ی 🕊 🌹🌱اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یَا اَولِیـاءَ اللـهِ وَ اَحِبّـائَـهُ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یَا اَصفِیَـآءَ الـلهِ وَ اَوِدّآئَـهُ🌷 اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یا اَنصَـارَ دیـنِ اللهِ🌷اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ رَسُـولِ الـلهِ🌷اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَمـیرِالمُـومِنـینَ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ فاطِـمَةَ سَیِّـدَةِ نِسـآءِ العـالَمیـنَ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَبـی مُحَمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـیٍّ الـوَلِیِّ النّـاصِـحِ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَبـی عَبـدِ اللـهِ🌷 بِـاَبـی اَنـتُم وَ اُمّـی طِبـتُم🌷وَ طابَـتِ الـاَرضُ الَّتـی فیها دُفِنـتُم ، وَفُـزتُـم فَـوزًا عَظـیمًا🌷فَیا لَیـتَنی کُنـتُ مَعَکُـم فَـاَفُـوزَ مَعَـکُم🌹🌱 🩸ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸 🌷@parastohae_ashegh313🌷
6.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدای شهید مصطفی صدرزاده حرم شده ذکر هر روزم ... 🌷@parastohae_ashegh313🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋مروری بر 5⃣1⃣ 🌷🌷🌷 : " ویژگی مهم این بود که در مسائل داخلی اهل حزب و جناح و این‌گونه تقسیم‌بندی‌ها نبود ؛اما به شدت انقلابی و پایبند به خط نورانی و مبارک امام بود و انقلاب و انقلابیگری، خط قرمز جدی او بود. واقعاً ذوب در انقلاب بود و برخی سعی نکنند که این واقعیت ها را کم‌رنگ کنند. " @parastohae_ashegh313
در شفاعت دست درازی دارند چهره شان را بنگر چهره دارند ما به یاد آوری ها محتاجیم ورنه آنان چه به من و تو دارند @parastohae_ashegh313
زهــرا بــا همــان روحیــۀ نتــرس و ماجراجویــش گفــت: «امّــا اینجــا کــه کســی ما رو نمی شناســه، قول می دیم مواظب خودمون باشــیم، ان شــاالله که اتفاقی نمی افته.» سارا هم خواست با او هم داستان شود که صدای چند رگبار پی درپی حرفش را ناگفته گذاشت. صدا به قدری نزدیک بود که شیشه ها لرزیدند. کم کم صدای تیراندازی ها بیشتر و بیشتر شد. ساختمان می لرزید. صدای شلیک آر. پی. جی و رگبارِ سلاح های سنگین برای ما که صبحِ امروز توی محیط امن تهران بودیم، خیلــی غیرمنتظــره بــود و البتــه ســؤال برانگیز؛ یعنــی چه اتفاقــی دارد می افتد؟! سیم کارت عربی ای را که حسین بهم داده بود، انداختم توی گوشیم و روشنشکردم امّا تماس نگرفتم. هنوز نمی دانستم کوچه ای که ساختمان محل سکونت مــا در آن قــرار دارد، از چنــد طــرف در محاصــرۀ مســلحین قرار گرفته اســت اما دلم شور می زد. بــرای آنکــه آرامــش داشــته باشــم بــه کلام خــدا پنــاه بردم، قرآن را بــاز کردم که بخوانــم، دیــدم بــاز هــم زهــرا و ســارا بی خیــال تیر و تیربار، دوباره پشــت پنجره ایســتاده اند و در کمال خونســردی مردان مســلّحی را از شــکاف پردۀ کرکره ای به هم نشــان می دهند. احســاس کردم هر آن ممکن اســت که نگاه آن مردان مسلح به زهرا و سارا بیفتد. آهسته و خفه داد زدم سرشان که: «از اونجا بیایید کنار، مگه اومدید سینما؟!» ســارا خندیــد و زهــرا بــا کمــی شــیطنت گفــت: «مامان شــما تــوی جنگ صحنۀ درگیری زیاد دیدید، خب اجازه بدید مام ببینیم.» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
دستشان را گرفتم و پشت دیوار نشاندم، چشمم توی چشمشان افتاد، باز هم اثری از ترس در نگاهشان نبود. توی دلم به خودم بالیدم که چنین دخترانی دارم امّا چاره ای جز این نداشتم که جلویشان را بگیرم، چرا که اگر رهایشان می کــردم تــا کانــون درگیری هــا جلو می رفتند. حالا صدای شــلیک خمپاره هم به صداهای قبلی اضافه شده بود. گفتم: «بچه ها ما برای دیدن این صحنه ها اینجا نیومدیم! اومدیم پیش بابا که... .» انفجــاری نزدیــک، جملــه ام را ناتمــام گذاشــت. یــاد بمبــاران پــادگانِ ابــوذر ِ ســرپل ذهاب در زمســتان ســال 3631 افتــادم کــه مــوج انفجــار چنــد نفــر را از طبقۀ بالای ساختمان به کف خیابان پرتاب کرد، فکری دوید توی ذهنم که نکنــد بــا انفجــار بعــدی، همــان بلا بر ســر دخترانم بیاید، ناگهان رو به دخترها گفتم: «پاشید، بریم طبقۀ پایین!» دخترها این بار انگار که از لحن محکم اما هراسانم به خوبی دغدغۀ مادرانه ام را درک کرده بودند فوری راه افتادند به سمت در. از فرصت غفلتشان استفاده کردم و فوری اســلحه و نارنجک را از روی کمد برداشــتم و زیر چادرم مخفی کــردم، بــرای لحظــه ای بــه ذهنــم خطــور کرد که آخر در این معرکه با یک کلت و یــک نارنجــک چــه می شــه کــرد؟ بهتره برگردونم ســر جــاش. اما زودی نظرم برگشت؛ حتماً حسین صلاح من و بچه ها را بهتر از من می دانست. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
: 🟤 از موج و تهمـت‌ها نهراسید و غم بہ دل راه ندهید. بدانید هر ڪس ڪه خـط دارد، حتمـاً دارد. @parastohae_ashegh313