هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
روایتگری شهدا
هر هفته عصر جمعه مسجد مقدس جمکران
شبستان کربلا
راوی: خادم الشهدا جلالیان
صبحی دگر به یاد تو اما شروع کنم
#شهید_مجید_قربانخانی
#مدافع_حرم
#حر_مدافعان
#رفیق_شفیق
#گوارای_وجودتان
صبحتون بخیر
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313
#بسم_رب_الشهدا
🕊 دل ڪه هوایے شود، پرواز است ڪه آسمانیت مے ڪند
🌹 و اگر بال خونیـن داشته باشے
دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مے گیرد
❤️ دلها را راهے ڪربلاے جبهه ها مے ڪنیم و دست بر سینه، به #زیارت "#شهــــــداء" مے رویم...
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#اللهمعجللولیکالفرج
🌷@parastohae_ashegh313🌷
پسرم !
تو پیر نشدی
ولی منو پیر کردی ....
#مادرانه
#غواص_جاویدالاثر
#شهید_محسن_جاویدی
🌷@parastohae_ashegh313🌷
💟 ویژگیهای شاخص #شهیدحاجقاسمسلیمانی
1⃣ نبوغ نظامی خاص
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎭#طنزجبهه
🎤#شهیدحسینخرازی:
🔺شما باید تحتالحمایه استعمار اصفهان باشید!
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#کلام_بزرگان؛
#استادشهیدمرتضیمطهری
🔶 راه نماز خوان شدن کودک
#نمازجماعت
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
15.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مروری بر زندگینامه مدافع حرم،
#شهیدحاجاحمدغلامی
🌹شهدای مدافع حرم، بزرگ مردانی هستند که از جان و خانواده خود گذشتند تا حرمت حرم اهل بیت(علیه السلام) حفظ شود
#سالروزشهادت
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#اللهمعجللولیکالفرجبحقزینبکبری
@parastohae_ashegh313
#قسمت55
ســوار ماشــین شــدیم و راه افتادیم، تســبیحم را از جیب کیف کوچکم بیرون آوردم و شروع کردم به گفتن تسبیحات حضرت زهرا؟سها؟. میانۀ راه، از داخل یکــی از ســاختمان ها رگبــاری بــه طرفمــان گرفتــه شــد. بــاز هم حســین پایش را گذاشــت روی گاز و به ســرعت از محــل دور شــد، نگاهــی بــه ســارا انداختــم ببینــم این بــار عکس العملــش در برابــر این نوع رانندگی پدرش چگونه اســت، ســارا فــارغ از اطــراف چشــم دوختــه بــود بــه زهرا و به وضوح حــرص می خورد از اینکه نتوانسته است جای او کنار پنجره ای بنشیند که مسلحین از آن سمت تیرانــدازی می کردنــد. ابوحاتــم کــه گوشــش پــر بــود از صــدای تیــر و انفجار با لهجــه ای عربــی ایــن آیــه را خوانــد: «یُرِیــدُونَ لِیُطْفِئُوا نُــورَ اللهِ بِأَفْوَاهِهِــمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورهِِ وَلَوْ کَرهَِ الْکَافِرُونَ. »1 1. می خواهنـد کـه نـور خـدا را بـ ا دهان هایشـان خامـوش کننـد. ولـی خداونـد نـورش را کامـل می کنـد حسین انگار که نتیجۀ فتح الفتوح بزرگی را دیده باشد، نگاهی افتخارآمیز به ابوحاتم انداخت، لبخندی از ســر رضایت زد و گفت: «احســنت! احســنت.»
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت56
و درحالی کــه همــان لبخنــد روی لبــش مانــده بــود، ســر چرخانــد رو به جاده و طوری که کاملاً معلوم بود از عمق جانش می گوید گفت: «الحمدالله.» از تــوی آینــه داشــتم چهــرۀ جذابــش را کــه با آن لبخند جذاب تر هم شــده بود نــگاه می کــردم، هنــوز کلام کوتاهــش تمــام نشــده بــود که دیدم قطره اشــکی از گوشۀ چشم چپش سر خورد روی محاسن سپیدش. حســین از تــوی همــان آینــه نگاهــی بــه مــن انداخت و تعجبــم را از این حالش فهمیــد، گفــت: «مــا که کاری از دســتمون برنمــی آد اما فکر می کنم خدا بیچارگی ما رو دیده و نظر لطفش داره کار رو درست می کنه. حالا با وجود بسیجی هایی مثل ابوحاتم، حرم به دست مسلحین نمی افته و برندۀ این معرکه ما هستیم!» ناهــار را تــوی یــک بــازار قدیمــی و آرام دیگر که فاصلۀ زیادی با حرم حضرت رقیه نداشــت، خوردیم. آنجا هم مانند بازار کنار حرم، آثاری از جنگ دیده نمی شد. تنها فرق عمده ای که به چشم می خورد، مردمانی بودند که در بازار رفت وآمد داشتند.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ این سیه روزی را شاه مورد حمایت شما به مردم تحمیل کرده!
🔸تصور کنید کسی رئیس رکن دوی ارتش باشد و به واقع چشم بینای نظام شاهنشاهی، اما آنقدر غیرت کند که در سفر "جان فاستر دالس" وزیر خارجه وقت آمریکا به ایران، در نیمه شبی دست او را بگیرد و به مناطق فقیر و زاغه گون جنوب تهران ببرد و به او بگوید:
‼️"این سیه روزی را، شاه مورد حمایت شما به این مردم تحمیل کرده! یا او را ببرید و حکومت را به ما که می خواهیم وضع را تغییر دهیم بسپارید و یا او را وادار کنید که به این مردم بیچاره برسد!".
#سالروزشهادت
#اولین_شهید_ترور ،
#سرلشگرمحمدولی_قرنی
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#سردار_شهید
#محمد_ابراهیم_همت
#دوران_سربازی
#مسئول_آشپزخانه
#قسمت_هشتم
این حرف گروهبان، #ابراهیم را سخت به فکر فرو میبرد.
او غرق در فکر است که به تانکر آب میرسد.
وقتی درجه دارها لیوان را به دهانش میچسبانند، دهانش را میبندد. آنها با شلاق و چماق می افتند به جانش. آن قدر میزنندش تا از #هوش میرود. آنگاه دهانش را به زور باز میکنند و یک #لیوان آب گرم در گلویش میریزند.
یونس و گروهبان باز هم التماس میکنند؛ اما مرغ #ابراهیم فقط یک پا دارد. او مدام حرف خودش را تکرار میکند. من باعث شدم سربازها کتک بخورند. من باعث شدم سرلشکر زورکی هر روز یک #لیوان آب تو حلقوم #روزه_دارها بریزد. حالا هم باید خودم جبرانش کنم. باید کاری کنم سربازها با خیال راحت تا آخر #ماه_رمضان_روزه بگیرند. باید شر سرلشکر را از سر سربازها کم کنم.
گروهبان با عصبانیت میگوید: «آخر او سرلشکر است و تو فقط یک سربازی. هیچ میفهمی چه داری می گویی؟»
#ابراهیم که از بحث کردن خسته شده، به شوخی میگوید: «او سرلشکر است... من هم آشپزم. آشپز اگر نتواند آشی بپزد که رویش یک #وجب روغن باشد، اصلاً به درد آشپزی نمیخورد.»
#ادامه_دارد
#اللهمعجللولیکالفرج
══════°✦ ❃🌷❃ ✦°══════
#قسمتهفتم 👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/25788