#قسمت127
آشــپزی های بــزرگ فامیلــی و نــذری در مطبــخ بود. ولی وقتــی خودمان بودیم، برنــج و خورشــت را روی چــراغ 9 فتیلــه ای می پخــت و بــوی طبخش خانه را پر می کرد. مامان با چند تا جعبه، چیزی مثل میز چوبی درست کرده بود که روی آن پارچه و سفره می انداخت که حکم میز غذاخوری داشت. آن شــب طبــق معمــول، ایــران جلــو افتــاد و از نردبــان داخــل مهتابــی به طــرف پشــت بام، بالا رفت. به افســانه گفتم: «پشــت ســر ایران برو» منتظر شــدم تا او به وسط راه برسد، خواستم با همان روحیۀ ناشی از حسّ سالاری از او جا نمانم، نردبان را دو پله، یکی بالا رفتم اما پایم لیز خورد وسط پله ها، کله پا شدم و از آن بالا با سر افتادم روی سنگی که تکیه گاه نردبان بود. یک آن احساس کردم مغزم آمد توی دهنم. پیشانی ام شکاف برداشته بود و خون از آن شکاف فواره می زد بیرون. کف مهتابی، چشم به هم زدنی، سرخ و پر از خون شد. ایران از بالا مامان را صدا کرد. مامان جیغ کشید و سراسیمه آمد پیشم. حال و روز من را که دید، دستمالی برداشت و روی پیشانی ام گذاشت. روی صورتم، پر از خون شده بود و از بینی ام می چکید، ولی گریه نمی کردم. می ترسیدم که اگر آقام مرا با این سر و رو ببیند دعوایم کند. اتفاقــاً آمــد و به صــورت رنگ پریــده و خونــی ام خیــره شــد
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت128
. عصبانــی که نشــد هیچ، باد غروری هم به غبغب انداخت و گفت: «حالا معلوم می شه که چقدر سالاری!» بغلم که کرد دیگر نفهمیدم چطوری رساندم به بیمارستان. چشــم کــه بــاز کــردم. تــوی خانــه بــودم عمــه و دخترهایــش، منصــور و اکــرم و خواهرهانــم، ایــران و افســانه دورم نشســته بودنــد. عمــه قربان صدقه ام داشــت می رفــت، دســت هایش را بــه علامــت شــکر بالا برد و گفــت: «الحمدالله به خیر گذشت.» بعد هم رو کرد به آقام و گفت: «دامُلا1، برای دفع همۀ چشم زخم ها و بلاهــا، بایــد یــه گوســفند قربونــی کنی و گوشــتش رو بدی بــه فقیر، بیچاره ها! حُکماً عروســم رو چشــم زدن.» آقام گفت: «به روی چشــم. امّا قبل از اون باید یه معجون درست کنم تا سالار جون بگیره.»این را که گفت، رفت موزی را که از اهواز آورده بود با شیر و عسل قاطی کرد و دو تــا لیــوان بــزرگ بــه مــن داد. تــا آن وقت، موز ندیده و نخورده بودم. خیلی بهم مزه داد. پدرم گفت: «حالا رنگ و رخســارت برگشــت ســر جاش.» و چند تا ماچ آبدار از صورت رنگ پریده ام کرد. شــانس آوردم که چند روزی تا باز شدن مدرسه باقی مانده بود. توی خانه استراحت می کردم و آقام هر روز یک جور تنقلات برایم می خرید.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
🦋 مثل شهدا عمل کنید
❣عزیزان دلم اگر امروز من اصغر، سرباز کوچیک #امام_زمان (عجلالله) و رهبر عزیز برای دفاع از حرم حضرت زینب (سلامالله) و دفاع از مظلوم میرم فقط و فقط اندازه ناچیزی به حرف رهبرم عمل میکنم و پیرو خط #امام_حسین (علیهالسلام) میشم. پس تو این راه منو دعا کنید که پیروز بشم و پرچم اسلام و شهدا رو ببرم بالا. از شما چند درخواست دارم:
🌹 آی رفقا تو رو حضرت زهرا (سلامالله) برای ظهور امام زمان (عجلالله) دعا کنید و همیشه و در همه حال به حرفهای رهبر عزیزمون گوش کنید و به حرفهای آقا عمل کنید و مثل شهدا عمل کنید.
✍🏻فرازی از وصیتنامه #شهید_مدافع_حرم_اصغر_الیاسی
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
#شب_یازدهم
وعده گاه:سه شنبه شب
⏱ساعت ۲۰:۳۰ میدان آستانه
⏰ساعت ۲۲مسجد مقدس جمکران
مراسم جشن دهه کرامت با اجرای حجه الاسلام جلالیان
همراه با برنامه های شاد و متنوع و مسابقه و جایزه
#هر_شب_یک_نقطه
https://eitaa.com/BeSabkeShohada
|🌿°•🦋|
💌پیامشہیدابراهیمهادۍوتمامشہدا:
لطفادرمیان نگاههاۍمختلفۍڪہ
بہخودجلبمۍڪنید
مراقبچشمانگریان
امامزمانعج و شہدا باشید💔..
چہخانمهستیدوچہآقا
پاروۍهواۍنفستان بگذاریدتنہابراۍ
رضاۍخدا ڪارڪنیدنہبراۍجلبتوجہو
معروفیتیاهرچیزدیگرۍڪہبشہازشنامبرد🥀.
دقتڪنیدرفتارهاوڪردارهاۍشمازیر
ذرهبینامامزمانعجوشہداقراردارد.
انشاءاللهخطاواشتباهۍازشماسرنزندڪہ
شرمندهۍامامزمانعجوشہداشوید😓..
|💔| #آقاشرمندهایم
#امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
82.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
« اومدوم به نغمهخوانی، به زبان آبادانی.. »
مدّاح: #کربلایی_حسین_طاهری
هیئت ثارالله زنجان
جشن میلاد #امام_رضا علیهالسّلام
🎤حاج #مہدۍرسولے
👏👏👏
@parastohae_ashegh313
من ادواردو نیستم 4.mp3
19.4M
#کتاب_صوتی 🎧
📙من_ادواردو_نیستم
قسمت 4⃣
#شهیدمهدیآنیلی
#اللهمعجللولیکالفرج
┈┄┅═✾◄🌹►✾═┅┄┈
قسمت3 👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/26622
من ادواردو نیستم 5.mp3
9.16M
#کتاب_صوتی 🎧
📙من_ادواردو_نیستم
قسمت 5⃣
#شهیدمهدیآنیلی
#اللهمعجللولیکالفرج
┈┄┅═✾◄🌹►✾═┅┄┈
@parastohae_ashegh313
#همسرداری به #سبکشهدا
یه بارهم یه متن طولانی📄 از احترام خاص و ویژه به سادات برام فرستاد و نوشت:
❣خانومی،میبینی اسلام چطوری دست و پای مارو بسته...
جرات نداریم به شما بگیم تو... و وااااقعا هم تو این مدت حتی کووووچک ترین بی احترامی ای نکرد وجز احترام وعشق ومحبت چیزی از ایشون ندیدم و همیشه با خوبی ها ومهربانی های زیادش منو شرمنده میکرد.✨
درحالی که در ابتدای ازدواج اختلافات بیشتر است....
🕌 وقتی میرفتیم حرم نمیگفت شهادت خواستم
فقط میگفت از #امام_رضا(علیه السلام) سه چیز خواستم؛
یک موردش این بود که دعا کرده بود به مرگ طبیعی از دنیا🌍 نرود و #شهید شود. .😊
#شهید_حسین_هریری
🌷شهدا رو یادکنیم باذکر #صلوات
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
بسم الله الرحمن الرحیم
#هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه۳۵
شرکت در ختم قرآن برای فرج
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
035-baghare-ar-parhizkar.mp3
1.04M
ترتیل
قاری:استاد پرهیزکار
#صفحه_۳۵ #بقره
#سوره_۲ #جزء_۲
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#نماهنگ
༅࿐ سلطان خراسان و پناه همه ایران ༅࿐
"ازبخششواحسانتودارددلتنگمامیدشهادت"♥️
🎙 بانوای : حاج میثم #مطیعی
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضا💚
#صلواتخاصهامامرضاعلیهالسلام💖
🧡 اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#اللهمعجللولیکالفرجبحقعلیبنموسیالرضا
@parastohae_ashegh313🕊
#زیارتنامه_شهدا🕊
✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم✨
🕌مدافعحرم
#شهیدحسینهریری
🌷شادی_روح_شهدا_#صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#اللهمعجللولیکالفرجبحقامامرضا
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#درمحضرشهدا
🎙#شهیدحسنباقری
🌷صلح خوب است، اما نه از نوع آمریکاییاش
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🍃🌸🍃 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مهدی_زینالدین 📔کتاب ستارگان حرم کریمه #
🍃🌸🍃
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷
زندگی نامه #سردار_شهید_مهدی_زینالدین
کتاب ستارگان حرم کریمه
#قسمت- سی وهفتم
خواهرش پیراهن برایش فرستاده بود. من هم یک شلوار خریدم ، تا وقتی از منطقه آمد، باهم بپوشد. لباس ها را که دید، گفت((توی این شرایط جنگی وابسته م می کنید به دنیا.)) هرجور بود راضی اش کردیم . لباس ها را پوشیدو رفت . وقتی آمد، دوباره همان لباس های کهنه تنش بود. چیزی نپرسیم . خودش گفت((یکی از بچه های سپاه عقدش بود، لباس درست وحسابی نداشت.))
✍🏻نویسنده کتاب #مهدی_قربانی
🌷نثار روح مطهر سردار شهید مهدی زینالدین #صلوات
#ادامه_دارد...
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
#فرمانده_قلب_ها
🌷#شهید_سعید_مسافر
ولادت: ۱۳۶۵/۱۰/۱
شهادت: ۱۳۹۵/۱/۱۴
محل شهادت: سوریه
مزار: رشت
🍃از همان ابتدای جریان سوریه تلاش میکرد تا در صف مدافعان حرم قرار گیرد و بنا به نیاز آنجا آموزش های دیگری دید تا با اعزام او موافقت گردد و سرانجام در فردای شب خواستگاری اش باشوق وصف ناشدنی به سوریه اعزام گردید. او پس از بازگشت از ماموریت ، در تاریخ ۹۴/۰۱/۲۱ عقد ساده ای گرفت و در تاریخ ۹۴/۰۵/۰۸ جشن عروسی را برگزار نمود امّا هیچ کدام از زیبایی های دنیایی نتوانست جلوی اراده اش را بگیرد.
🔸در تمام امور، همچون کار،ازدواج و در عرصه های فرهنگی، بصیرت و سربازی ولایت را چراغ هدایت خود قرار داده بود و در دوران حیات خود “گروه فرهنگی منهاج” را پایه گذاری کرد و تمام توانش را برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی صرف نمود.
🌷همسر شهید با بیان اینکه شهید چادرم را در دست گرفت و گفت به خاطر این چادرت می روم تا این چادر محکم تر بر سرتان بماند و دست بیگانه و ظالم نیفتد تا از سرتان بکشند،گفت: ایشان موقع اعزام گفت
🌹من می روم ولی رسالت زینبی به دوش شما است.
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#قسمت129
خوب که شدم به مامانم گفت: «خانم! برو برای ایران و پروانه، پارچه چادری بخر، می خوام ببرمشون سیرک هندی ببینن.» مامــان هــم رفــت و دو قــواره پارچــه چادر گُل گُلی برایمان خرید و داد دوختند. چادر بوی دوست داشتن می داد. همین قدر از چادر می فهمیدم. چادرهــا کــه آمــاده شــد، آقــام گفت: «برید چادرهاتونو ســر کنید تــا بریم بیرون.» ایران اولش غُرغُر کرد اما وقتی فهمید قرار است سیرک هندی ببینیم، اخمش تبدیل به شادی شد. به محل سیرک که بهش «فیل خانه» می گفتند، رسیدیم. پدرم چند قِران داد و بلیط خرید. وارد محوطۀ «فیل خانه» شدیم. یک چادر خیمــه ای بــزرگ وســط یــک محوطــۀ خاکی علــم کرده بودند. انتظار داشــتیم کــه یــک فیــل گنــده ببینیــم. عکس فیل را توی کتاب درســی ایران دیده بودیم امــا در «فیل خانــه» خبــری از فیــل نبــود. چنــد تــا خــرس و ببــر را داخل قفس به مردم نشان می دادند. بیشتر پولدارها و بالاشهری ها آمده بودند و میان آن همه جمعیّت، فقط من و ایران چادر داشتیم، ایران که دیگر اخم نمی کرد، خندید و می گفــت: «پروانــه ببیــن بــا ایــن چادرها، ما دوتا شــدیم مثل ننه نُقلی» نگاهی به اطراف انداختم و دیدم راست می گوید، زدم زیرخنده. ببرهــا، خوشــگل تر از خرس هــای ســیاه و گنــده بودنــد.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت130
البتــه تــا وقتــی که دهن بــاز نکــرده بودنــد. از پشــت قفس هــا، چشــم در چشمشــان می دوختیم و محو رنگ آمیزی صورتشان می شدیم. یهویی که دهن باز می کردند، یکه می خوردیم اما به جای اینکه بترســیم، هورا می کشــیدیم. مامان از پشــت نرده های ســیاه و ضخیم قفس، دورمان می کرد و می گفت: «اگه زیاد زل بزنین بهشون، شب میان به خوابتون» ما هم از ترس اینکه شب به خوابمان نیایند، رد می شدیم. انتهای قفس ها، یک آقاعکاس ایســتاده بود و برای مردم که پشــت سرشــان، قفــس حیوانــات بــود، عکــس یــادگاری می گرفت. دلمان می خواســت با ببرها عکس یادگاری بگیریم اما آقام اصرار داشت که «دیر شده، بجنبید، باید بریم، جهان نما» و چون می خواست به سرویس برود، سنگ تمام گذاشت و به خاطر اینکه خاطرۀ خوبی به یادمان بماند، از «سیرک هندی» ما را به «جهان نما» برد. جهان نما رســتورانی روباز در منطقۀ پولدارنشــین همدان بود که به غیر از شــام، سوروسات ساز و آواز هم در آن برپا بود. شام را خوردیم و قبل از اینکه نوازنده ها و خواننده ها شروع کنند به ساز زدن و خواندن، به خانه برگشتیم.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#روایت_شهدایی
🌹این بار آخره که میرم، این دفعه دیگه شهید می شوم
محمد می گفت:
مامان دعا کن، جوری شهید بشم که احتیاجی به غسل، نداشته باشم...
📕 کتاب تنها گریه کن نوشته اکرم اسلامی، روایت زندگی اشرف السادات منتظری مادر#شهید_محمد_معماریان است که در انتشارات حماسه یاران به چاپ رسیده است.
📌 در این کتاب تصویری کوتاه و مختصر اما پر معنا از یک عمر زندگی و ولایتپذیری زنی را میخوانید که فرزندش را فدای پابرجا ماندن و استقلال این سرزمین نمود و خودش نیز در راه اسلام و انقلاب از هر چه در توان داشت فروگذار نکرد.
#تنها_گریه_کن
#نسالاللهمنازلالشهدا
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313