🌷موقع اعزام، دوقلوها به گریه افتادند.
هاشم برگشت و بغلشان کرد و هر سه خندیدند.
این عکس، یادگاری ماند
🌸 شهید مدافع حرم
#هاشم_دهقانی_نیا
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
@parastohae_ashegh313
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
❣بسـم ربـِ الشھـــدا❣
💠وصیت مدافع حرم
شهید علیرضا قلی پور به همسر و دخترانش :
بنده ی گهنکار به عنوان سرباز کوچک و خدمتگزار به نظام مقدس جمهوری اسلامی به همه برادران ودوستانم توصیه می نمایم که راه شهدا را سر لوحه کار و حرکت خود قرار دهند چرا که راه آنان راه خداست ،راه ائمه علیهم السلام است ،راه امام (ره) است.
بنده به نهاد مقدس سپاه ایمان قلبی داشته و همیشه به این نهاد مقدس افتخار می کرده ام چرا که پیرو ولایت است و از خط ولایت جدا نمیشود و نخواهد شد.
بنده ارزو دارم که شهادت در راه خدا نصیبم شود ،گرچه خود را لایق این فیض عظیم نمیبینم ، ولی امیدم به خداست.
💠وصیت شهید به همسرش:
سعی کن فاطمه و ریحانه را طوری تربیت کنی که با فهمیدن و درک واقعی معنی حجاب ،حجاب را رعایت کنند ،همچون که خودت برای بنده و آشنایان آینه حجاب بوده و هستی و به شما افتخار میکنم.
حلالم کن ، خیلی اذیتت کردم ،خیلی ناراحتت کردم ، خیلی زحمت کشیدی، نتوانستم جبران کنم .
دست و بالم خالی از هرگونه عمل صالح است.
برایم دعا کن ، طلب مغفرت کن. به دوستان هم سفارش کن، خصوصا به پدر ومادرم، همیشه از طرف من دست آنان را ببوس ،همچنان که خودم این کار را میکردم .
💠 وصیت شهید به دختر شش ساله ی خود:
فاطمه جان سلام
بابا جان! خیلی دوست دارم ، درسهایت را مرتب بخوان وبه حرف مادرت گوش کن. نماز و حجاب یادت نره ، یادت نره که وقتی چادر به سر میکردی خوشکل و ناز میشدی،همیشه به یادت هستم ، تو هم به یاد من باش باباجونی
💠 وصیت شهید به دختر هشت ماهه خود:
ریحانه خانم سلام
همیشه بهت میگفتم قربونت بشم بابایی .حالا وقتی بزرگ شدی و تونستی بخونی و بنویسی ، بدون که تو رو هم خیلی دوس دارم . سفارشهایی که به آبجی بزرگت کردم رو فراموش نکنید.
شُھـــــداے گمنــ❤️ــام
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
@parastohae_ashegh313
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
دخترت را چه شد
اين بار نبردی بابا ؟؟
هر سفر قاعدتاً
همسفری می خواهد
حال من حال يتيمی است
که هر شب تا صبح
دامن عمه گرفته
پدرے می خواهد .
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
@parastohae_ashegh313
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
ما که رفتیم
مادر پیری دارم و ۱ زن وسه بچه قد و نیم قد
از دار دنیا چیزی ندارم جز یک پیام : قیامت یقه تان را میگیرم اگر ولی فقیه را تنها بگذارید.
🌷شهید مجید محمدی🌷
─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
فرماندهان عراقی در پاسخ به سوال صدام که چرا نمی توانید وارد شهر خرمشهر شوید
گفته بودند جوان ۲۷ ساله ای به نام جهان آرا مانع از این کار می شود.
جوانی که با همرزمانش و با مقدار بسیار کمی سلاح توانستند جلوی ۴۰۰ تانک و چند لشکر رو بگیرند.
این هم عکسی از آن جوان و فرزندش .
با همین سادگی و با همین مردانگی.
🌹 درود بر روح پاک تمامی شهدای ایران زمین…
ولی جمله ای بعد سقوط شهر خرمشهر دارد که شرح حال امروز خیلی از ماهاست
🌺بچه ها ، اگر شهر سقوط کرد آن را دوباره فتح خواهیم کرد ؛ مواظب باشید که ایمانتان سقوط نکند🌺
┄┅┅✿❀🌷❀✿┅┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅┅✿❀🌷❀✿┅┅┄
▪️🕊🌼🕊🌼
🕊🌼🕊🌼
🌼🕊🌼
🕊🌼
🌼
🌺شــهیــد غــلــامــرضــا لــنــگــرے زاده
غلامرضا شهریور ماه ۱۳۹۶ به سوریه اعزام شد و من فرزندم محمود رضا را باردار بودم و قاعدتا دوست داشتم هنگام تولد فرزندمان ، همسرم کنارم باشد.
هنگامی که این پیغام را به ایشان دادم ، گفت : " اینجا به من بیشتر نیاز است و باید بمانم " و من هم قبول کردم .
وقتی محمود رضا به دنیا آمد ، همسرم پیغام داد که عکس فرزندم را برای من نفرستید ، زیرا میترسم دلم بلرزد و برگردم ایران و وابسته اش شوم .
مدتی از اعزام غلامرضا به سوریه گذشته بود و او هنوز فرزند دومش را ندیده بود ، تا اینکه تصمیم گرفتیم دیدار غلامرضا و محمود رضا در سوریه باشد ، به او گفتم : به اتفاق بچه ها و مادرتان رهسپار سوریه هستیم ، بسیار خوش حال شد و کارهای سفر ما را از آن جا پیگیری کرد و گفت : "شما که به سوریه بیایید و برگردید ، خبر شهادت من را خواهید شنید و این آخرین دیدار ما خواهد بود ."
اما من حرف ایشان را جدی نگرفتم .
روزی که به سوریه رسیدیم ، غلامرضا با یک دسته گل به استقبال ما آمد و در آن لحظه به یاد ماندنی من و مادرش ، بعد از چهار ماه در سوریه ملاقات کردیم و او فرزندانش را در آغوش کشید و آن ها را غرق بوسه کرد .
محمودرضا تنها یک هفته حضور پدر را درک کرد ....
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
بســ🌷ــم الرب الشـــ🌷ـهدا
💕در يكي از عملياتها، چشمان محمد به شدت آسيب ديد و او به بيمارستان انتقال يافت. پس از معاينات دقيق و معالجات متعدد، پزشكان اظهار كردند كه چشمان او بينايياش را از دست داده و كاري از كسي ساخته نيست. اين سخن غمي سنگين بر دل محمد نشاند. نه از آن جهت كه ديگر چيزي نميبيند بلكه دوري از جبهه و بسيجيان غصه دارش كرده بود. چند روز بعد از تشخيص پزشكان دوباره به بيمارستان بازگشت و با اصرار آنان را راضي نمود تا چشمانش را عمل كنند. ميگفت: «شما با رمز يا فاطمه الزهرا «س» جراحي را شروع كنيد. بقيهاش با ...»
پس از عمل هنگاميکه پانسمان چشمانش را باز ميکردند او در ميان بسيجيها (دوستان) از مهرباني کسي سخن ميگفت که....💕
🌹شهید محمد اسلامی نسب 🌹
شہـــ🌹ـــداے گمنـــــ🌹ـــامـــ
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
@parastohae_ashegh313
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
🇮🇷 جنازه پسرشونو که آوردند
چیزی جز دو سه کیلو استخوان نبود
پدر شهید گفت :« حاج خانوم دقیقا وزن همون روزیه که خدا بهمون هدیه دادش
🌺🍃 روزتون شهدایی 🍃🌺
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
@parastohae_ashegh313
┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
قدردانی
داشتم برای ژنرال های نظامی کره شمالی در اصفهان از شهدایی که تصاویرشان در آن جلسه نصب شده بود صحبت میکردم و مترجم برایشان ترجمه میکرد.
وسط صحبتم بود که یکی از آن ژنرالها بلند شد ایستاد (به رسم احترام نظامی ایستاد) من از مترجم پرسیدم که خسته شدند باید سخنانم را تمام کنم ؟
گفت : نه میخواهند که ادامه دهی. وقتی صحبتم تمام شد آن ژنرال ارتش کره شمالی گفت :« اگر یکی از این بچههایی که داری از آنها تعریف میکنی در کشور ما بودند از خدایان کشور ما به حساب میآمدند.»
سردار احمدیان
─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
🌷شهید محمود رضا بیضائي🌷
به نقل از برادر شهید :
همه جا را سپردم دنبال وصیت نامه اش گشتند . حتی توی وسایلش که در سوریه بود .
اما وصیت نامه ای در کار نیست .
انگار تنها چیز مکتوبی که از او موجود است ، همان نامه ای است که برای همسر معزز خود نوشته که منتشرش کردم .
اما دوباره محض اطمینان از همسر معززش در مورد وصیت نامه سوال کردم فرمودند : یکبار در خانه صحبت وصیت نامه شد ، به پوستر "حاج همت" روی کمدش اشاره کرد و گفت : وصیت من این است .
🌸روی این پوستر که هنوز هم آنجاست نوشته : با خدای خود پیمان بستم ام تا آخرین قطره خونم ، در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم .
🌼کپی با ذکر ده صلوات جهت تعجیل در فرج امام زمان (عج)
─┅═°•°✾🌺✾°•°═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═°•°✾🌺✾°•°═┅─
🌹شهید میثم علیجانی🌹
بچه های گردان بعد از شهادت دوستانمان در خان طومان تصمیم گرفتند که در طی ماه از کسانی که راضی هستند ماهی بیست هزارتومان پول بگیرند .
و به یاد شهدای خودمان آن را به کسانی که نیازمند هستند بدهند .
روزی یکی از برادران همکار نظر دادند که اگر می شود ما به فروشگاه سپاه کربلا برویم یا با وامی که میگیریم جهزیه بخریم و در طی ماه قسطش را بدهیم .
فروشگاه هم یه نفر میخواست که به نام آن فرد وسیله بدهد .
و طبق ماه از فیشش کم کند ، کسی قبول نکرد جز میثم .
بعد به میثم گفتن امکان داره کسی در طی ماه این بیست هزار تومن را ندهد آنوقت باید چه کار کرد ؟
میثم با لبخند گفت : در طی ماه از فیشم داره کم میشه حالا اگر کسی نداده باشد من ثواب بیشتری میبرم و باید چند تا از این بیست تومنی ها پرداخت کنم و این خود سبب گشایش برای من میشود و خدا بیشتر بر من نظر میکند .
من قبول میکنم فیش حقوقی خودم را بدهم .
ولی بچه های حاضر قبول نکردند .
ولی شهید میثم با لبخند می گفت : من که حاضرم و حالا خودتان می دانید قبول نکنید .
🌷همرزم شهید
🍃کپی با ذکر ده صلوات جهت تعجیل در فرج امام زمان (عج)
─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─